باهمآد " برابري، آزادي و رهايي "

افشای نام و نشان یکی شهدایی که مخفیانه در قطعه 302 بهشت زهرا دفن شد


«سعیده پورآقایی» قربانی جنایت لباس شخصی‌ها
اطلاعات جدیدی درباره‌ی یک شهید گمنام جنبش سبز از دو روز قبل به «موج سبز آزادی» رسید که در این دو روز جزئیات آن را مورد بررسی قرار دادیم و از صحت آن مطمئن شدیم. این خبر دردناک حاکی از آن است که یک دختر دیگر، همچون «ترانه موسوی»، قربانی جنایت‌پیشگی برخی بسیجیان شده و پس از آن هم جنازه‌ی وی با اسید سوزانده شده و در نهایت بدون حضور خانواده‌اش به صورت مخفیانه در قطعه 302 بهشت زهرا دفن شده است. جالب است؛ تقدیر این بوده که خبر این جنایت، درست در روزی منتشر شود که دولت کودتا نمایش تشکیل کابینه را در دستور کار دارد؛ دولتی که بی‌اغراق با خون‌ریزی و جنایت بر سرکار آمده است.
به گزارش موج سبز آزادی، سعیده پورآقایی (آمایی) دختر جوانی است که اکنون پیکر او در یکی از قبور گمنام قطعه 302 بهشت زهرا دفن شده است. سعیده پورآقایی تنها فرزند جانباز شهید عباس پورآقایی (آمایی) است که در یکی از شب‌های پس از کودتا در حالی که به الله اکبر گفتن شبانه بر پشت بام خانه‌شان در خیابان دولت تهران مشغول بود، از سوی نیروهای لباس شخصی وابسته به بسیج دستگیر شد و پس از 20 روز جنازه او در یکی از سردخانه‌های جنوب تهران از سوی مادرش شناسایی شد. اما مسئولان ذی‌ربط از تحویل جنازه به مادرش خودداری کردند و حالا پس از هفته‌ها بی‌خبری خانواده‌اش مطلع شده‌اند او به صورت مخفیانه در قطعه 302 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است.
بر اساس این گزارش، خانواده این شهید جنبش سبز طی هفته‌های اخیر به شدت تحت فشار بودند تا از افشای ماجرا خودداری کنند. اما بالاخره سکوت درباره این ماجرا شکسته شد و ماجرای تاسف‌برانگیز ظلمی که بر این فرزند شهید رفته، از سوی برخی افراد مطلع، شرح داده شده است که «موج سبز آزادی» برای رعایت مسائل امنیتی از ذکر نامشان معذور است.
به گفته‌ی مطلعان، سعیده پورآقایی پس از بازداشت مورد تجاوز وحشیانه قرار گرفته و سپس به قتل رسیده است. متجاوزان جنازه‌ی وی از زانو به بالا در اسید سوزانده‌اند تا آثار این جنایت شنیع به صورت کامل از بین برود. سپس خانواده‌ی وی تحت فشار قرار می‌گیرند تا علت مرگ دخترشان را بیماری شدید کلیوی اعلام کنند.
این موضوع در حالی اتفاق می‌افتد که جنازه‌ی سعیده اساسا به خانواده تحویل نشده است و شنیدن خبر بیماری سعیده موجب تعجب اقوام وی شده است که اطمینان دارند سعیده سابقه‌ی هیچ نوع بیماری نداشته است؛ و همین دروغ بود که در نهایت به افشای ماجرا منجر شد.
گفتنی است مراسم ختم شهید سعیده پورآقایی (آمایی) روز شنبه هفتم شهریور به صورت محدود در مسجد جامع قلهک (محل زندگی وی) برگزار شد و نمایندگانی از جنبش سبز برای همدردی با خانواده داغدار این شهید مظلوم در این مراسم حضور یافتند.
لازم به ذکر است که برخی اطلاعات تازه که به محض تکمیل منتشر خواهد شد، نشان می‌دهد اکثر کسانی که به صورت مخفیانه و بی‌نام و نشان در بهشت زهرا دفن شدند، دخترانی هستند که مورد تجاوز وحشیانه‌ی نیروهای امنیتی و شبه نظامی قرار گرفته‌اند و دفن شبانه و غیرقانونی آن‌ها نیز برای جلوگیری از افشای ابعاد جنایات رخ داده صورت گرفته است.
«موج سبز آزادی» همچنین جدا از این قبرهای بی‌نام و نشان، از وجود یک گور دسته‌جمعی در نزدیکی بهشت زهرا مطلع شده که به محض تایید و دریافت جزئیات بیشتر، این گزارش نیز به اطلاع خوانندگان خواهد رسید.

در ضيافت ديكتاتور


دانشجویی که دانشگاهش را نمی‌شناسد و دانشگاه هم «دانشجو» را نمی‌شناسد!

در تکمیل گزارش تحقیقی دیروز درباره‌ی مدرک تحصیلی «کامران دانشجو» و در پاسخ به تکذیب پر از تناقض رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، جزئیات جدیدی از این موضوع را مطرح می‌کنیم و قضاوت ابتدایی را به نمایندگان مستقل مجلس و قضاوت نهایی را به مردم وا می‌نهیم؛ جزئیاتی که نشان می دهد آقای دانشجو در آستانه اخراج از دانشگاه بوده که به بهانه‌ی انتشار کتاب «آیات شیطانی» دست به آتش زدن یک کتابفروشی در انگلیس زده و نیز اکنون مشخص شده که مقالات او در زمان تحصیل در انگلیس نیز تقلبی و با کپی‌برداری از روی مقالات علمی دیگران بوده است!
روز گذشته که گزارش تحقیقی مربوط به مدرک تحصیلی وزیر علوم پیشنهادی دولت کودتا را منتشر کردیم، هنوز ابعاد واقعی این موضوع مشخص نبود و تنها روی این موضوع تردیدی نبود که یک جای کار می‌لنگد و رئیس ستاد انتخابات تقلبی، بالاخره بخشی از حرفهایش دروغ است و صحت مدرکش نیز با ابهام روبه‌روست. اما اکنون با توضیحاتی که ارائه شده و اطلاعات جدیدی که گردآوری کرده‌ایم، مشخص شده که مشکلات آقای دانشجو بیش از اینهاست.
گزارش اصلی را بخوانید

حال در تکمیل گزارش پیشین، نکات زیر را به طور خلاصه ذکر می‌کنیم و بقیه پیگیری‌ها را به نمایندگان غیر وابسته و مستقل مجلس در روز رای اعتماد واگذار می‌کنیم:
1- خبرگزاری مهر در گفت‌وگو با آقای عباسپور، رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، از قول ایشان آورده است که: «شایعات» مربوط به مدارک تحصیلی کامران دانشجو بررسی شده و مشکل خاصی وجود ندارد! در این خبر که تا این ساعت هنوز بر روی خروجی این خبرگزاری قرار دارد (در این آدرس)، هیچ دانشگاهی به عنوان محل تحصیل ایشان ذکر نشده است، اما اشاره شده که آقای دانشجو، دانشجوی دکتری هوافضا در انگلستان بوده و تحصیلاتش به پایان رسیده اما به خاطر اعتراض به مواضع سلمان رشدی از این کشور اخراج می‌شود و دفاع او در دانشگاه امیرکبیر انجام می‌شود و مدرک دکترای وی نیز مورد تایید وزارت علوم است. خبرگزاری مهر در انتهای این خبر، آورده است که: «دانشجو در ارائه برنامه خود به مجلس آورده است که مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه کویین ماری و مدارک کارشناسی ارشد و دکتری خود را از دانشگاه منچستر کشور انگلستان بدست آورده است.»
2- ساعتی قبل از آنکه خبر به این شکل در خبرگزاری مهر منتشر شود، خبر دیگری در این خبرگزاری منتشر شد که به سرعت حذف شد. در آن خبر که از قضا در سایت «الف» نقل شده و تا این ساعت هنوز در این آدرس وجود دارد، از قول آقای عباسپور «دانشگاه امپریال کالج لندن» به عنوان محل تحصیل آقای دانشجو ذکر شده بود. در آن خبر محذوف همچنین ادعا شده بود که دانشگاه امپریال کالج لندن موافقت کرده دفاع دانشجو از طریق تله تلویزیون انجام شود و همچنین بدون توجه به این ادعا، ادعای دیگری مطرح شده مبنی بر اینکه کامران دانشجو در حضور استادان دانشگاه امیرکبیر از تز خود دفاع کرده است. حال باید آقای دانشجو توضیح دهید که بالاخره کجا درس خوانده و کجا مدرک گرفته است.
3. با وجود سخنان متناقض آقای عباسپور و حذف بدون توجیه خبر از خبرگزاری مهر و انتشار خبری متفاوت، نکته‌ای از سخنان عباسپور قابل توجه است که در خبر اول می‌گوید: «وی مدرک دکتری را نه از دانشگاه امیرکبیر و نه از دانشگاه امپریال کالج لندن گرفته است اما وزارت علوم با توجه به سوابق تحصیلی و دفاع در دانشگاه امیرکبیر و سطح تحقیقاتی که انجام داده تشخیص داده است که این سوابق برابر با مدرک دکتری از دانشگاه امپریال کالج لندن است.» این به معنای دروغ چهارم است، در حالی که پیش از این کامران دانشجو ادعای دریافت دکترا از دو دانشگاه در لندن و منچستر را مطرح کرده بود و نیز اخیرا ادعا شده که او در دانشگاه امیرکبیر در جلسه دفاعیه شرکت کرده است.
4. آقای سعدالله نصیری، نماینده عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، در گفت‌وگو با مهر تصریح کرده که کامران دانشجو در جلسه این کمیسیون هیچ اشاره‌ای به دریافت مدرک دکترا یا برگزاری جلسه دفاعیه در ایران نداشته و تنها ادعا کرده که: «کلیه مدارج علمی خود را در انگلیس گذرانده است.» او همچنین وعده داده که در جلسه‌ی عصر امروز (یکشنبه) کمیسیون مذکور، از کامران دانشجو خواسته شود که درباره‌ی مدرک دکترای خود و نحوه‌ی اخذ آن توضیح دهد. همزمان امیر طاهرخانی، دیگر عضو این کمیسیون، نیز تاکید کرده که حتی اگر کامران دانشجو وزیر شود، صحت مدرک تحصیلی پیگیری خواهد شد. او گفته است: «اگر چنین موضوعی درباره کامران دانشجو نیز ثابت شود نمایندگان در رأی اعتماد باید آن را مد نظر قرار دهند اما اگر اهرمها در اختیار نباشد و صداقت نیز در کار نباشد و این شبهات به نمایندگان در زمان رأی اعتماد ثابت نشود می توان در صورت رأی آوردن پس از وزرات نیز موضوع را مانند موضوع "کردان" پیگیری کرد.»
5. سایت رخداد با توجه به اشاره اخیر به دریافت مدرک کامران دانشجو از «امپریال کالج لندن» از این دانشگاه درباره این موضوع استعلم کرده و پاسخ، منفی بوده است. در خبر این سایت آمده است: «اسمیت ابی گیل رئیس پرس افیس امپریال کالج لندن ، در پاسخ به به سایت رخداد(Rokhdad.org) در این مورد که آیا فردی به نام کامران دانشجو در آن دانشگاه تحصیل کرده است گفت: چنین کسی در اینجا تحصیل ننموده است.»
6. آقای عباسپور در توضیحات خود اشاره نکرده‌اند که وزارت علوم دقیقا چه مدرکی به کامران دانشجو اعطا کرده است. هرچند از توضیحات ایشان به نظر می‌رسد که منظور، مدرک معادل است، اما برخی اطلاعات موجود نشان می‌دهد که او مدرک «دکترای افتخاری» دریافت کرده است، یعنی شبیه آقای کردان، اما توسط وزارت علوم ایران. همچنین ایشان توضیح نداده‌اند که بر فرض صحت ادعای تحصیل در انگلستان (لندن یا منچستر، هرکدام) و دفاع در دانشگاه امیرکبیر و دریافت مدرک از وزارت علوم، آیا چنین کسی حق دارد خود را دارنده‌ی PHD از دانشگاه منچستر و یا امپریال کالج لندن معرفی کند؟!
7. برخی اطلاعات رسیده به «موج سبز آزادی» نشان می‌دهد که آقای کامران دانشجو و یک نفر دیگر که نامش پیش ما محفوظ است، در زمان بلوای سلمان رشدی در آستانه‌ی اخراج از دانشگاه بوده‌اند و اقدام انتحاری آنها در «آتش زدن کتابفروشی انتشارات پنگوئن» برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات تحصیلی خود و در جهت سوء استفاده از فتوای امام و مواضع متقابل دولت انگستان بوده است. بد نیست آقای دانشجو در جلسه فردای مجلس در این باره نیز توضیح دهند. برای نیل به واقعیت در این مورد، می‌توان بررسی کرد که تاریخ مخالفت دانشگاه با ادامه تحصیل ایشان، مربوط به قبل از ماجرای سلمان رشدی بوده یا بعد از آن.
8. «موج سبز آزادی» به کمک خوانندگانش به مواردی از تقلب‌های کامران دانشجو در تهیه مقالات علمی دست یافته که دست‌کم در سه مورد به طور قطعی ثابت شده است که آقای دانشجو مقالاتش را از روی مقالات خارجی کپی می‌کرده است. در صورت لزوم این مقالات منتشر خواهد شد تا خوانندگان مقایسه و قضاوت کنند.

«مرگ، وسیله‏ی ادامه‏ی حیات نظام فاشیستی است»

این روزها یادآور قتل عام زندانیان سیاسی در ایران، در تابستان ۱۳۶۷، به دستور آیت‏الله خمینی است. بیست و یکمین سال‏گرد آن کشتار گروهی در زندان‏های ایران، با افشای قتل عام، شکنجه و تجاوز در زندان‏های جمهوری اسلامی، در جریان سرکوب اعتراض‏های مسالمت‏آمیز همین چند ماه گذشته، هم‏زمان شده است.
خانواده‏های کشتار زندانیان سال ۶۷ در ایران و خارج از ایران، برای گردهم‏آیی‏هایی فراخوان داده‏اند. در ایران، خانواده‏ها روز جمعه ششم شهریور، در خاوران گرد می‏آیند.
به همین مناسبت، در سایت‏های مختلف، در ایران و خارج از ایران، اسناد و تاریخچه‏ی کشتار زندانیان در تابستان ۶۷، به وفور منتشر شده است؛ از متن نامه‏ی آیت‏الله خمینی و دستور وی به کمیته‏ای، شامل نیری، اشراقی و پورمحمدی که به «کمیته‏ی مرگ» معروف شدند، گرفته تا نامه‏ی تاریخی آیت‏الله منتظری که جای ویژه‏ای در میان این اسناد دارد.
در این نامه آیت‏الله منتظری، خطاب به خمینی می‏نویسد: «آیا می‏دانید که جنایاتی در زندان‏های جمهوری اسلامی به نام اسلام، در حال وقوع هستند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشده است؟ آیا می‏دانید تعداد زیادی از زندانی‏ها تحت شکنجه، توسط بازجویانشان کشته شده‏اند؟ آیا می‏دانید در برخی از زندان‏های جمهوری اسلامی، دختران جوان به زور، مورد تجاوز قرار می‏‏گیرند؟»
به این مناسبت با آقای ابوالحسن بنی‏صدر، نخستین رییس جمهوری اسلامی ایران که اکنون ساکن فرانسه است، به گفت‏ و گو نشسته‏ام.

آقای بنی‏صدر، شما از سال‏ها پیش از این کشتار در مهاجرت و در فرانسه زندگی می‏کردید، اما روزنامه‏ی شما با نام «انقلاب اسلامی در هجرت»، برای نخستین بار متن نامه‏ی آقای منتظری را منتشر کرد. این نامه چگونه به دست شما رسید؟
این نامه را از ترکیه به آدرس من پست کرده بودند؛ سه نامه بود که یادداشتی هم همراه آن بود. مضمون این یادداشت، تا جایی که به یاد دارم، تقریباً این بود: «در دفاع از حقوق این مظلومان، کشور و اسلام، این نامه‏ها را به شما می‏سپاریم. از آن‏ها استفاده کنید.»
مفاد این نامه، تا آن زمان فاش نشده بود؟
چرا، بعدها معلوم شد که این نامه‏ها در قلمرو محدودی در تهران پخش شده بود و آقای خمینی هم به آقای منتظری گفته بود که اگر نامه انتشار پیدا کند، با او تا آخر خواهد رفت. چنین تهدیدی هم شده بود.
دفتر من سه نامه‏ی رسیده را به زبان‏های فرانسه و انگلیسی ترجمه کرد و به مطبوعات دنیا داد که به طور وسیع پخش شد.
واکنش‏ها نسبت به آن چه بود؟
واکنش در دنیا که بسیار وسیع بود. چرا که بشریت دوران بعد از جنگ دوم جهانی، بعد از نازیسم و استالینیسم، با واقعه‏ی عجیبی روبه‌رو می‏شد و آگاه شده بود که گویا این ماجراها ادامه دارد. نظام‏های استبدادی از این نوع نمرده‏اند و از بین نرفته‏اند. بلکه سرجایشان هستند و می‏توانند چنین کشتاری را در زندان‏ها انجام بدهند و چند ماه هم مخفی بماند.
اگر آن نامه نمی‏رسید، معلوم نبود چند ماه دیگر هم آن جنایات مخوف مخفی می‏ماند. بعد از انتشار، طبیعتاً در خود کشور هم بازتاب داشت و مجوزی شد برای این که آقای خمینی، آقای منتظری را مجبور به استعفا از قائم‏مقامی خود او، به عنوان ولی فقیه، بکند.
البته، معلوم شد که این مسأله هم دستاویزی بیش نبوده است. به لحاظ این که آن‏چه اساساً موجب مجبور کردن او به استعفا شد، افشا شدن ماجرای «ایران گیت» بود و این که ایران گیتی‏ها که الان هم دارند بر ایران حکومت می‏کنند و خود آقای خمینی، به این نتیجه رسیده بودند که در صورتی که آقای منتظری در مقام خود بماند، رژیمی که ایجاد کرده‏اند، آن‏طور که آن‏ها می‏خواهند، نخواهد ماند.
نتیجه این که کودتایی انجام دادند؛ اگر فرض کنیم که کودتا عبارت است از حذف بخشی از جنبه‏های قانونی که هنوز در یک رژیم استبدادی وجود دارد، دومین کودتایی بود که در این رژیم انجام گرفت.
به نظر شما، انتشار این نامه و نامه‏های دیگری که آقای منتظری نوشته است، در جلوگیری از ادامه‏ی اعدام‏ها و شکنجه‏ها در زندان‏های جمهوری اسلامی، نقشی بازی کرد؟
آقای منتظری پیش از نامه‏‏ی سال ۶۷ که من از او منتشر کردم، در سال ۶۵ هم نامه‏هایی با این مضامین نوشته بود که استمراری را می‏رساند. حتا قبل از سال ۶۵ هم مدتی نماینده‏های او از زندان‏ها بازدید می‏کردند و تا حد زیادی از شکنجه و اعدام‏های برق‏آسا کاستند. بدون تردید این نامه‏ها هم در کاستن اعدام‏ها نقش داشته است.
اما مهم این است که این شهادت‏ها که شهادت آقای منتظری یکی از آن‏ها است، مشروعیتی را از رژیم گرفت که اگر از دست نمی‏داد، عمرش می‏توانست درازتر شود. هرکس که شهادت به حق، به حقی از حقوق انسانی که در این رژیم تضییع می‏شود می‏دهد، عمر استبداد را در این کشور کوتاه می‏کند.
با گذشت بیست و یک سال از کشتار گروهی زندانیان سیاسی، چرا بار دیگر این رویداد بازتولید شده و صدها معترض به نتیجه‏ی انتخابات در زندان‏ها مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته‏اند یا کشته شده‏اند؟ بعد هم به نوشته‏ی «سایت نوروز» گروهی از کشته‏ شده‏ها، بی‏نام و نشان، به خاک سپرده شده‏اند، همان‏طور که قربانیان آن کشتار در گورستان خاوران دفن شدند؟
اهمیت سوال شما در این است که ماهیت رژیم، ماهیتی فاشیستی، استالینیتسی است و گذشت زمان آن را تعدیل نمی‏کند. این مسأله‏ی بسیار مهمی است که باید پیش از این بیشتر به آن توجه می‏شد.
امروز شاهد جلسات محاکمه‏ی جریانی در ایران هستیم که صحنه‏های بسیار شر‏م‏آوری است و انسان را منزجر می‏کند از این که در این زمان، در وطن او چنین صحنه‏هایی را باید ببیند.
این که چرا این کارها هنوز انجام می‏شود، به این دلیل است که طبیعت این رژیم عوض نشده است که، همان طبیعت است. ضعفش بیشتر شده، نزدیکی‏اش به مرگ بیشتر شده؛ نتیجه این که دست و پا می‏زند. همه‏ی رژیم‏هایی از این نوع، طرز فکرشان این است که فکر می‏کنند مرگ، وسیله‏ی ادامه‏ی حیات آن‏ها است. چرا که دیدِ قدرت‏مدار کوتاه است، دور را نمی‏بیند.

کامران دانشجو درباره مدرک دکترای خود دروغ می‌گوید

در روزهای گذشته، ایمیل‌های زیادی درباره وضعیت مدرک تحصیلی گزینه پیشنهادی رئیس دولت کودتا برای تصدی وزارت علوم برایمان ارسال شد که ما را ملزم به بررسی بیشتر این موضوع ساخت. بررسی‌های اولیه «موج سبز آزادی» نشان می‌دهد که آقای دانشجو، همانند کسی که او را قائم‌مقام وزیر کشور کرد یعنی علی کردان، درباره مدرک تحصیلی‌اش دروغ‌های متعددی گفته و لازم است که نمایندگان مستقل مجلس قبل از آنکه او عامل دولت در وزارتخانه علوم، تحقیقات و فناوری شود، از وی بخواهند که درباره مدرکش توضیح دهد تا مانند ماجرای علی کردان چند ماه بعد مجبور به استیضاحش نشوند.
به گزارش موج سبز آزادی، آقای کامران دانشجو که به عنوان عامل دولت کودتا در وزارت علوم پیشنهاد شده و قرار است مسئولیت دانشگاهیان کل کشور را به عهده بگیرد، خود با ابهام‌های جدی در خصوص مدرک دانشگاهی‌اش روبه‌روست. این در حالی است که او از سال‌ها قبل در دانشگاه علم و صنعت به عنوان «استاد تمام» مشغول تدریس است و با همین مدرک دانشگاهی در چندین مسئولیت مهم دولتی نیز حضور یافته است.
وی در معرفی‌نامه‌اش به عنوان فرد پیشنهادی احمدی‌نژاد برای تصدی وزارتخانه، ادعا کرده که دارای مدرک «دکترای هوافضا از کالج لندن» است و مسئولان دولت نیز در تبلیغات برای رای اعتماد، همین عنوان را برای وی ذکر کرده‌اند. اما مشکل در اینجاست که در تاریخ انگلستان، دانشگاهی به نام «کالج لندن» وجود نداشته و ندارد!
با این حال فرض می‌کنیم که تنها بیان نام فارسی دانشگاه دقیق نبوده و مشکل‌ساز شده است، مثلا شاید منظور کالج سلطنتی لندن است و یا کالج دانشگاهی لندن! از این رو به صفحه معرفی او در سایت دانشگاه علم و صنعت مراجعه می‌کنیم تا عنوان دقیق دانشگاه محل تحصیل وی در مقطع دکترا را پیدا کنیم. به هرحال اگر کسی سال‌ها در یک دانشگاه تحصیل کرده باشد، لااقل باید نام دقیق آن را بداند. اما با کمال تعجب می‌بینیم که در این صفحه، «دانشگاه منچستر انگلستان» به عنوان محل تحصیل آقای دانشجو در مقطع دکترا اعلام شده است! این تناقض، باعث تعجب بیشتر می‌شود و برای رفع ابهام مجبور می‌شویم به صفحه انگلیسی کامران دانشجو در سایت دانشگاه علم و صنعت برویم، اما باز می‌بینیم که در این صفحه نام جدیدی برای دانشگاه به شکل انستیتو امپریال منچستر اعلام شده است:Manchester Imperial Institute of Science and Technology, U.K.
این عنوان ربطی به عنوان دانشگاه منچستر ندارد. اما باز تردید می‌کنیم و عنوان این مؤسسه آموزشی (که در واقع دانشگاه نیست) را در سایت گوگل جست‌وجو می‌کنیم تا از کیفیت و اعتبار آن مطلع شویم. ولی با کمال تعجب می‌بینیم که غیر از صفحات مربوط به آقای کامران دانشجو، در هیچ جای دیگر جهان اثری از این دانشگاه نیست! جالب است که در صفحه آقای دانشجو در سایت دانشگاه علم و صنعت، نام دانشگاه «کویین ماری» که در لندن قرار دارد اما ربطی به عنوان کالج لندن ندارد، به عنوان محل تحصیل مقطع لیسانس و نه دکترای آقای دانشجو اشاره شده است.
این مجموعه تناقض‌ها، «موج سبز آزادی» را وادار کرد که بیشتر درباره سوابق دانشگاهی وی تحقیق کند. به لیست مقالات آقای دکتر مراجعه می‌کنیم. لیست بلند بالای مقالات ایشان هم در صفحه فارسی و هم در صفحه انگلیسی سایت دانشگاه علم و صنعت موجود است. این مقالات هم در ژورنال‌ها و هم سمینارهای داخلی و خارجی به همراه دانشجویانشان اسم ایشان را درج کرده است. اما با بررسی تک تک این مقالات از سایتهای مختلف، متوجه می‌شویم که نام دانشگاه ایشان همان دانشگاه علم و صنعت است و در دانشگاه‌های انگلیسی وی هیچ مقاله‌ای تولید نشده است. با دقت به تاریخ این مقالات متوجه می شویم که اولین مقاله وی در سال 1999 منتشر شده است. عجیب است! ایشان سال فارغ‌التحصیلی خود از هر دانشگاه مفروضی در انگلستان را ننوشته، اما سوابق اجرایی‌اش نشان می‌دهد که از سال 1368 به بعد در ایران حضور داشته است و در هر صورت از محالات است که ایشان دوره فوق لیسانس و دکترا را در لندن گذرانده باشد و محض رضای خدا حتی یک مقاله علمی هم نداشته باشد؛ تا آنکه اولین مقاله علمی را در سال 1999 نوشته باشند.
تردید بیشتر می‌شود. به کتابخانه امپریال کالج لندن مراجعه می‌کنیم و پایان‌نامه‌ای به نام کامران دانشجو پیدا نمی کنیم. در کتابخانه دانشگاه منچستر هم چیزی پیدا نمی‌شود. به آرشیو پایان‌نامه‌های دکترای دانشجویان در کتابخانه ethos.bl.uk مراجعه می‌کنیم که باز هم در آنجا اثری از اسامی daneshjo یا daneshjoo یا daneshjou یافت نمی‌شود. هیچ اثری از تحصیل او در مقطع دکترا در انگلستان وجود ندارد، غیر از ادعای خود او.
تحقیقات را گسترش می‌دهیم. به فرضیه‌ای بر می‌خوریم مبنی بر اینکه ایشان یکی از هشت دانشجوی ایرانی است که در جریان ماجرای سلمان رشدی از انگلیس اخراج شدند و در ایران دکترا گرفتند. هرچند اگر این درست باشد، خود نشانه‌ی دروغ بزرگ وی مبنی بر اخذ دکترا از دانشگاه‌های لندن و یا منچستر است، اما باز این فرض را بیشتر بررسی می‌کنیم. به روزنامه قدس 26 اسفند ماه می‌رسیم که خبری را به نقل از ایرنا نقل کرده است. عین خبر را ببینید:
دانشجو: سفير ايران در لندن نمي شوم ايرنا- استاندار تهران با رد شايعه انتصاب خود به عنوان سفير ايران در لندن گفت كه پس از اخراج از انگليس در دوران دانشجويي، به اين كشور و همه كشورهاي عضو پيمان شينگن ممنوع الورود شده است. دكتر كامران دانشجو، استاندار تهران درباره برخي اخبار منتشرشده غيررسمي در مورد احتمال سفير شدن وي در لندن، گفت: من به انگليس ممنوع الورود هستم. وي توضيح داد: من در قضيه سلمان رشدي به همراه هفت دانشجوي ديگر، از انگلستان اخراج شديم و در گذرنامه من درج شده تا زماني كه موضوع سلمان رشدي وجود داشته باشد، من حق ورود به انگلستان و كشورهاي پيمان شينگن را ندارم.
پس آقای دانشجو، دانشجو بوده که از انگلستان اخراج شده و لذا مدرکی دریافت نکرده است. تا این جای مشکل حل شد و دروغ اول وی ثابت شد. ایشان در سال 1989 از انگلستان اخراج شده، حق بازگشت هم نداشته و در عین حال ادعا می‌کند که سه مدرک دانشگاهی از آنجا گرفته است! قرار است با همین مدارک، وزیر علوم ایران هم بشود و دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور را مدیریت کند. آیا اینها همه برای نمایندگان برانگیز غیر وابسته به دولت کودتا سؤال‌برانگیز نیست؟
اما ابهامات همچنان باقی است. بر فرض که او در ایران دکترا گرفته باشد؛ سؤال اول این است که از کدام دانشگاه؟ دست‌کم در سایت‌های دو دانشگاه صنعتی شریف و علم و صنعت تهران که بررسی‌های «موج سبز آزادی» نشان داد هیچ اثری از پایان‌نامه آقای دانشجو پیدا نمی‌شود. جا دارد نمایندگان مستقل مجلس از ایشان بخواهند جدا از دروغی که درباره اخذ مدرک دانشگاهی از کالج لندن و یا موسسه امپریال منچستر گفته است، توضیح دهد که مثلا اگر در ایران مدرک معادل گرفته، از کدام دانشگاه بوده و پایان‌نامه‌اش کجاست.
و سؤال دوم اینکه ایشان در دانشگاه علم و صنعت تهران به رتبه استاد نائل شده است. دانشگاهیان به خوبی می‌دانند که طی مدارج مختلف برای رسیدن به مرحله استاد تمامی، بسیار سخت است و نیاز به تولید مقالات بسیار و سرپرستی تعداد زیادی دانشجوی دکترا و فوق لیسانس دارد. اکنون با مقایسه رزومه تحصیلی جناب آقای دانشجو با یکی دیگر از اعضای هیات علمی همان دانشگاه که اتفاقا به واقع هم در دانشگاه منچستر تحصیل کرده است، هم می‌توان دید که چگونه باید ارجاعات معتبر به دانشگاه استاد و پایان‌نامه دکتری و فوق لیسانس داشت، و هم می‌توان مقایسه کرد حجم مقالات و فعالیتهای علمی دو طرف را، در حالی که یکی دانشیار باقی مانده است و دیگری که طی این مدت همواره مشغول فعالیت‌های اجرایی در مناصب دولتی مانند استانداری، معاونت و ... بوده و فرصتی برای کار دانشگاهی نداشته، توانسته به درجه استاد تمام برسد. این دو صفحه را ببینید و مقایسه کنید:
http://www.iust.ac.ir/find-14.1958.1488.fa.html
http://webpages.iust.ac.ir/msharifi
کامران دانشجو که در انتخابات پر حرف و حدیث دهم ریاست‌جمهوری، رئیس ستاد انتخابات وزارت کشور بود، توسط علی کردان به قائم مقامی این وزارتخانه منصوب شد. کردان هنوز دو ماه از امضای این حکم نگذشته بود که به جعل و تقلب متهم و برکنار شد. حال آیا نوبت کامران دانشجو رسیده است؟ و آیا اگر ثابت شود که او در اعلام آخرین مدرک دانشگاهی‌اش دروغ گفته و تقلب کرده، نمی‌توان حدس زد که چنین فردی می‌تواند در آرای مردم نیز دست ببرد، عامل تقلب باشد و همزمان در روز روشن در صداوسیما به مردم دروغ بگوید؟

جنایت کاران کدامند؟ انگلیس خبیث یا قاتلان ندا؟

مسیح علی نژاد :

سخنان مقام رهبری در نماز جمعه معروف انتخاباتی هنوز از خاطر نرفته است آنگاه که انگلیس را متهم به دخالت در انتخابات ایران کرد و پس از آن انگلیس نیز سفیر ایران را فرا خواند و از او در مورد سخنان رهبری ایران مبنی بر خبیث خواندن انگلیس و اتهام دخالت داشتن این کشور در ماجرای اعتراضات مردم ایران توضیح خواست..

این روزها دگر بار سخنان جدیدی از مقام رهبری ایران بر صدر سانه های ایران و جهان نشست که ایشان با رویکرید جدید می گویند:

من پیش قراولان حوادث اخیر را به دست نشاندگان بیگانه از جمله آمریکا و انگلیس متهم نمی کنم چرا که این موضوع هنوز به من ثابت نشده است.

این گردش ایده که ابتدا نقش انگلیس خبیث در پشت پرده ماجرای انتخابات طی سخنانی در نماز جمعه مطرح می شود و سپس اعلام می شود هنوز این موضوع ثابت نشده است، در حوزه نقد و نظر این قلم نمی گنجد اما همین نکته را شاید بتوان مستمسکی قرار داد بر یک رویدد تلخ در ایران که پس از سخنان اولیه مقام رهبری در نمازجمعه، جنایتی تلخ را به انگلیس نسبت داده اند و هنوز هم خبری از عوامل اصلی آن جنایت تلخ نیست.

ندا آقاسلطان را بسیاری می شناسند چه آنان که در لباس سلطان و آقا و رهبر این کشور و آن کشور بر مسند نشسته اند و چه مردم معمولی ایران و بسیاری از کشورهای جهان. و این همه برای آن است که دخترک جوانی با سکوت نظاره گر تب و تاب هم نسل های خودش در اعتراض به یک روند سیاسی در ایران بود اما بی آنکه خودش سیاسی باشد قربانی معصوم جریانات مسموم سیاسی ایران شد. یعنی به جرم سکوت و کنجکاوی مقتضای سن اش، گلوله بر سینه اش نشست و خون، چشم و دهان و صورت نازش را به آنی سرخ کرد و تنها کلامی که بر زبانش جاری شد ندای سوختن بود تا آتشی در دل ملت ایران برافروزد. بغض و خشم هر کسی که فیلم مرگ معصومانه ندا را دید برانگیخته شد. کسانی گردا گرد ندا ضجه می زدند و دست از همه جا کوتاه به او التماس می کردند که بماند و نترسد اما ندا هم ترسیده بود و هم برای ماندن هیچ کاری از او بر نمی آمد. چشم هایش را به روی چشم های ناظران جهان باز گذاشت و جان داد که این پایان یک مرگ تلخ نبود.

از فردای همان روز استاد موسیقی اش به رسانه ملی فرا خوانده شد و آنچه این رسانه خواست را بر زبان جاری ساخت و سپس خانواده ندا در سکوتی سنگین فرو رفتند. ماکان کسی بود که به نام نامزد ندا صورتش در صفحه تلویزیون های خارجی ظاهر شد. برای مرگ ندا تلوزیون و احمدی نژاد مشترکا مرثیه جدید سر دادند و گفتند که ندا به دست همان راهپیمایی کنندگان کشته شده است. سپس آرش حجازی کسی که در خیابان و محل جان دادن ندا دفتر کار و نشر اش بود و به واسطه همن تصادف جغرافیایی ناگزیر بود تا یکی از ناظران مرگ ندا باشد در تلویزیون بی بی سی ظاهر شد و مثل همه ناظران یک واقعه، شرح درد گفت . آن هم به این دلیل که در تلویزیون جمهوری اسلامی نه جرات طرح واقعیت را داشت و نه اساسا برای بیان واقعیت کسی از او در این رسانه دعوت می کرد چنانچه برای ترانه موسوی نیز آنان که به دگرگونی واقعیت بر آمده بودند تنها برای دروغی آشکار به صدا و سیما دعوت شدند و هنوز هم همه اندر خم همان کوچه بی خبری از ترانه واقعی باقی مانده اند.

ماجرا به همین سادگی شکل گرفت و سپس به این صورت پیچیده شد؛ علی رغم آنکه مقام رهبری هشدار هم داده بودند که اگر پس از سخنان ایشان در نماز جمعه، خونی در خیابان ریخته شد یا احیانا بمبی منفجر شد مسولیتش با معترضان است اما ندا که همانند باقی برادران و خواهران شهیدش فکر نمی کرد خونی به همین آسانی بر کف خیابان های شهرش ریخته شود و کسانی برای کشتن شان کمر همت بسته باشند، به خیابان رفت و ناباورانه مرد و سپس انگلیس خبیث متهم شد و احمدی نژاد به رییس قوه قضاییه برای پیگری این مرگ مشکوک نامه داد و این روزها نیز ادامه این ماجرا در حوالی خانه دوستان ندا در ایران دارد رخ می دهد. هیچ و خانواده های نزدیک به ندا هم تحت فشار هستند که هیچ نگویند از بازجویی های مکرر و مشکوک و دستگیری های بی قانون. کس نمی داند چه بر سر او که به نام نامزد ندا با رسانه های خارج از ایران شرح درد گفته بود افتاده است. این روزها روزنه ای در سخنان اخیر مقام رهبری گشوده شد تا جنایت هایی که در ماجراهای اخیر رخ داده نیز عنوان شود. شاید این روزنه از آن روز شکل گرفت که یک فعال رسانه ای بر اساس گزارش منبع رسمی نمایندگان مجلس شورای اسلامی به دیدار رهبر رفت و آنگاه که توان نشستن را نداشت به مقامات عالیرتبه کشور شرح تجاوزی که به او شده بود را به عنوان دلیل ناتوانی اش در نشستن بازگو کرد یا شاید این روزنه به هزار و یک دلیل پنهان دیگر باز شده باشد اما می شود در میان تمامی این روزنه های کوچک باز هم امیدی به گشودن گره های گور جنایت های در راه داشت.

در حالی که به جوان ترهای بی سابقه و ناشناس در زندان تجاوز می شود و مجلس نیز تاکید می کند که با باتوم و شسشه نوشابه به جان زندانیان ناشناس افتاده اند و دهان بعضی از آنها شکسته می شود و جنازه بعضی از آنها تحویل خانواده هایشان می شود، این روزها برای چهره های شرسناس اما کامپیوتر در اتاق بازجویی می برند تا تبلیغ زندان خوب کنند . تبلیغ بازجویان خوب . تبلیغ مهروری و تکذیب جنابت. این همان تبلیقاتی است که باید از آن اعلام انزجار کرد. دارند برای جنگ سایبری سنگر می سازند. یعنی برای جوانان بی پناهی که بعد از همه آن جنایت های اعتراف شده در کهریزک جایی جز اینترنت برای درددل نمی ماند، ،مردم رد زحم به جا مانده از باتوم و گلوله و تجاوز را در فضای اینترنت نشان می دادند تا دادرسی بیابند چون رسانه فراگیر ملی مشغول قلب واقیعت بود و مردم معمولی که تمام دسترسی شان به اخبار همان قاب تلویزیون بود گاهی ساده انگارانه باور می کردند که انگلیس خبیث ندا را به خیابان آورد و سپس کشت برای همین امروز که از رهبری شنیده اند این موضوع هنوز ثابت نشده است شاید ضروری باشد که گام نخست در انتشار این ایده جدید نیز برداشته شود و تبلیغاتی که از زندان و رسانه ملی برای قلب واقعیت در جریان است پایان یابد.. مقام رهبری که در برابر دغدغه های جامعه گفته اند کار تبلیغاتی نباید واقعیت برخورد با جنایتکاران را تحت الشعاع قرار دهد رسانه تحت نظارت ایشان باید کار تبلیغاتی و برگزاری دادگاههای تبلیغاتی را تعطیل کند تا راه برای برنانه های تبلیغاتی دیگری که در اوین و زندان های دیگر در حال ساخت است بسته بماند. خبر می رسد که نامزد و برخی از دوستان همان ندایی که پس از آن نماز جمعه معروف، معصومانه جان داد این روزها در زندان هستند . شاید بد نباشد تا شوی تلویزیونی دیگری همانند شوی ترانه موسوی، به نام دفاع از نظام، آبروی نظام را برباد نداد بررسی دقیق صورت گیرد که اعتراف گیران و برنامه سازان از به وجود آوردن جنایاتی دیگر برای ماله کشی مرگ ندا پشیمان شوند. اگر جنایتکاران اصلی را محاکمه نمی کنند جنایتکاران توهمی و خیالی هم نسازند و برنامه تلویزیونی رسوای دیگری ترتیب ندهند که زخم به جا مانده از جنایت های اعتراف شده تا همیشه زنده بماند.

سپاه پاسداران 20 روز دیگر شرکت مخابرات ایران را می خرد

شبکه جنبش راه سبز(جرس):بزرگ‌ ترین معامله تاریخ بورس كشور در 18 شهریور برگزار می شود و بنیاد تعاون سپاه پاسداران قصد دارد دراین معامله بزرگ با تشکیل کنسرسیومی سهام 50+1 درصدی مخابرات ایران را خریداری کند.
پیشتر نیز 3 بار قرار بود با واگذاری سهام شركت مخابرات ایران در بورس این شرکت بزرگ دولتی به بخش خصوصی واگذار شود اما هر بار به بهانه ای عرضه سهام مخابرات در بورس به تعویق افتاد.
معاون واگذاری و امور حقوقی سازمان خصوصی سازی یك‌سال پس از به تعویق افتادن سهام مخابرات اعلام کرده که زمان قطعی واگذاری سهام مخابرات در بورس 18 شهریور است و با واگذاری سهام شرکت مخابرات ایران همه بخش های آن از تلفن ثابت، موبایل(اپراتوراول)، ارتباطات دیتا و زیرساخت‌های آن از انحصار بخش دولتی خارج و به بخش خصوصی منتقل شود.
با این حال به روال واگذاری های مشابه در دولت نهم و به ویژه واگذاری کارخانه هایی چون تراکتورسازی تبریز، این بار هم یکی از موسسات زنجیره ای وابسته به سپاه پاسداران خریدار اصلی سهام این شرکت دولتی خواهد بود.
بنیاد تعاون سپاه پاسداران خر یدار اصلی سهام شرکت مخابرات ایران است.این بنیاد که از جمله ده ها موسسه وابسته به سپاه و خود به تنهایی محموعه ای شرکت ها و موسسات فرعی است که در امور اقتصادی و تجاری فعالیت می کنند، مذاکراتی با شستا و یک شخص حقیقی انجام داده تا با تشکیل کنسرسیومی متشكل از بنیاد تعاون سپاه، شستا(شرکت سرمایه گذاری سازمان تامین اجتماعی) و یك شخص حقیقی خریدار بلوك 50+1 درصدی مخابرات باشند. كه اسم شخص حقیقی که قرار است در این کنسرسیوم حضور داشته باشد اعلام نشده اما روزنامه تهران امروز خبر داده که این شخص حقیقی یك سرمایه گذار چینی است كه به واسطه یك فرد ایرانی قصد دارد با سپاه پاسداران برای خرید سهام اصلی شرکت مخابرات سهیم شود.
در ماه های اخیر قرارگاه خاتم سپاه پاسداران نیز به اتفاق شرکت توسعه سرمایه گذاری، سهام شركت دولتی صدرا که در حوزه نفت و سکوهای نفتی فعالیت می کند را در جریان خصوصی سازی این شرکت از دولت خریدند.
پیشتر نیز موسسه مهر اقتصاد ایرانیان یکی دیگر از موسسات زنجیره ای سپاه پاسداران تنها با پرداخت 45 میلیارد تومان در ابتدا و 132 میلیارد تومان طی اقساط 5 ساله کارخانه تراکتور سازی تبریز را از دولت نهم خرید.
این واگذاری عجیب حتی صدای برخی از متحدان احمدی نژاد را نیز در آورد تاجایی که عشرت شايق نماینده هوادار دولت نهم در همان روزها اعلام کرد «قيمت های در نظر گرفته شده برای دارايی کارخانه تراکتور سازی تبريز طی 30 تا 40 سال گذشته در مقايسه با قيمت امروزی، صدها برابر کمتر است و ارزيابی جديدی هم نشده و برای هيچ کس پوشيده نيست که اين کار حراج دارايی های دولتی است.»
بنیاد تعاون سپاه مجموعه ای از موسسات مختلف اقتصادی و تجاری است که از آن جمله می توان به«شرکت مهندسی افق صابرین»،«موسسه مالي اعتباري انصار»،«موج نصر گستر» و ده ها موسسه و شرکت مشابه نامبرد.این بنیاد نظامی همچنین« 45 درصد سهام گروه بهمن»،« 4 درصد سهام گروه سايپا»، و« 25 درصد سهام پتروشيمي کرمانشاه» را در ماه های اخیر خریداری کرده است.

افشای تصاویر جدیدی از دفن های غیرقانونی کشته شدگان حوادث اخیر در بهشت زهرا


در روزهای گذشته خبرگزاری دولتی ایسنا به نقل از روابط عمومی سازمان بهشت زهرای تهران خبر "دفن شبانه" اجساد در بهشت زهرا را تکذیب کرد.
روابط عمومی این سازمان با اعلام ساعت کار ! بهشت زهرا گفته است در ساعاتی غیر از ساعات اداری جنازه ای به خاک سپرده نشده است. دانش پژوه رییس این روابط عمومی به خبرنگار ایسنا می گوید:" ساعات كار امور تدفين در بهشت زهرا (س) از ساعت هشت صبح تا 16 بعد از ظهر بوده و اصولا موضوعي به نام «دفن شبانه» در بهشت زهرا (س) صحت ندارد."
این در حالیست که در هیچ کدام از خبرهایی که تا امروز در سایت نوروز منتشر شده است در مورد دفن شبانه جنازه ها صحبتی به میان نیامده بود و تنها اعلام نموده بودیم که شبانه خودروهای ناشناس و غیر سازمانی زیادی در تاریخ های مورد بحث وارد بهشت زهرا تهران و قطعه 302 شده است.
بعد از انتشار خبر اولیه تدفین پیکر دهها نفر از شهروندان در قطعه 302 بهشت زهرا، مقامات و مسئولین این قبرستان قدیمی با اظهاراتی متناقض و با دستپاچگی نسبت به تکذیب این خبر و دیگر خبرها یی که هنوز منتشر نشده بود اقدام کردند.
اما واقعیت آن بود که مسئولین سازمان بهشت زهرا و افرادی که به انجام این امور غیر انسانی اقدام کرده بودند خود می دانستند که خبرنگاران نوروز تا چه حدی از اتفاقات اخیر در آن سازمان اطلاع دارند. در همین راستا با علم به اینکه بالاخره اخبار اصلی منتشر خواهد شد اقدام به تکذیب اخباری منتشر شده و نشده کردند.
محمود رضائیان مدیر عامل از کار کنار گذاشته آن سازمان در اولین اظهارات، دفن جنازه هایی بدون نام و مشخصات را از اساس تکذیب کرد و گفت هیچ جنازه ای بدون نام و نشان در قبرستان به خاک سپرده نشده است.
در نتیجه سایت نوروز مجبور شد بر خلاف میل باطنی اسنادی مبنی بر تائید ادعاهای خود از جمله شماره های جواز دفن را که در آنها نام و نشانی از متوفی در آن نیست منتشر نماید.
و در مرحله بعد نیز با تکذیب تجری نماینده اصولگرای مجلس مجبور به انتشار فیلم این قبور شد.
در کمال ناباوری در حالیکه نمایندگان مجلس با حضور در بهشت زهرا این خبر را تائید نمودند و رییس سازمان بهشت زهرا نیز کنار گذاشته شد رییس روابط عمومی سازمان بهشت زهرا در گفتگوی خود با ایسنا و برخلاف رییس کنار گذاشته شده اش، وجود قبرهای بی نام ونشان در قطعه 302 را تائید می کند و مشخص نیست چرا در ابتدا کلا وجود چنین قبرهایی تکذیب شد اما پس از آنکه نوروز اقدام به انتشار فیلم های قبرها نمود اینبار بهانه دیگری را دستاویز این حرکت غیراخلاقی خود قرار داده اند و شهداء را معتاد و بی نام و نشان معرفی کرده اند، در همین جا خیرخواهانه از ایشان درخواست می کنیم با استعفا از این سمت دست خود را بیش از پیش آلوده به خون فرزاندان پاک ایران نکنند.
ایشان در بخشی از مصاحبه شان گفته اند:"قطعه 302 بهشت زهرا (س) يك قطعه عمومي روز است كه حدود 40 درصد اموات روزانه تهراني‌هاي در آن دفن مي‌شوند كه در بخشي از آن برابر روال هميشگي قطعات عمومي تعداد معدودي افراد مجهول‌الهويه كه در اثر سانحه رانندگي و يا احتمالا اعتياد به مواد مخدر فوت شده و از پزشكي قانوني اعزام شده‌اند، با رعايت كليه تشريفات قانوني و شرعي دفن شده‌اند. "
دانش‌پژو در پايان می گوید: "كليه اموات دفن شده در قطعه عمومي 302 داراي مدارك پزشكي صادره از پزشكي قانوني و يا بيمارستان‌هاي مربوطه بوده كه اين مدارك در سامانه ثبت و ضبط اطلاعات درگذشتگان موجود است."
این درحالی است که شماره های جواز دفنی که توسط نوروز منتشر و در اختیار نمایندگان مجلس نیز قرار گرفته است هیچ نام و مشخصاتی در آن درج نشده است و برگه های آن کاملا سفید است.
سایت نوروز از ابتدا اخبار دیگری مبنی بر وجود دهها قبر بدون نام و نشان و حتی بدون جواز دفن در اختیار داشت و از ابتدا نیز برای بررسی صحت و سقم آن خبر اقدام به تحقیق و بررسی نمود. اما در جریان انجام تحقیقات در آن مورد، از طریق پرسنل زحمت کش بهشت زهرای تهران در جریان حدود 50 جواز دفن بدون نام و نشان در قطعه 302 قرار گرفت و همزمان با ادامه تحقیقات نسبت به انتشار اخبار مربوط به قطعه 302 و البته ارسال مستندات به نمایندگان مجلس اقدام نمود.
تکذیب های عجولانه مسئولین بهشت زهرا و همینطور انتشار اخبار مربوط به قطعه 302، اطلاعات ناب دیگری را در مورد سرنوشت دیگر جانباختگانی که خانواده های چشم انتظارشان بین دادگاه انقلاب و زندان اوین دو ماه است سعی صفا و مروه می کنند در اختیار سایت نوروز قرار داد.
در حالی که خبرهای منتشر شده در روزهای اخیر مبنی بر دفن اجساد بدون شناسایی و با صدور جواز دفن بود مدیر عامل برکنار شده سازمان بهشت زهرا دفن غیر قانونی و بدون جواز دفن را را تکذیب کرده بود. با این تکذیب تصاویری از طرف پرسنل بهشت زهرا در اختیار سایت نوروز قرار گرفت که اخبار قبلی را تائید می کرد.
تصاویر زیر مربوط به قطعه ای دیگر ازبهشت زهراست که دهها جسد بدون نام و مشخصات و حتی جواز دفن به خاک سپرده شده است.
این تصاویر قبل از انتشار از طریق کانالی مطمئن برای برخی نمایندگان مجلس ارسال شده است و اینک برخی از این تصاویر برای نشان دادن گوشه ای از جنایات اخیر که مسئولین عالی رتبه نظام نیز بر آن وقوع آنها تاکید داشته است جهت تنویر افکار عمومی منتشر می گردد.
لازم به ذکر می دانیم که این تصاویر مربوط به قطعه دیگری به جز 302 می باشد که در صورت لزوم در مراحل بعدی اقدام به انتشار شماره قطعه جهت تنویر افکار عمومی نیز خواهیم نمود.
در همین جا لازم به ذکر می دانیم که نوروز اسنادی که را در اختیار دارد که به وضوح از وجود اجساد در زیر این قبور حکایت می کند و تا به امروز تنها به علت برخی معذورات شرعی و قانونی از انتشار آن تصاویر امتناع کرده است و امیدوار است تا مسئولین بجای تکذیب با اعلام عذر خواهی از پیشگاه ملت سرافراز ایران و با انتشار تصاویری که از این اجساد آنها را در اختیار دارند خانواده های داغدار قرار دهند و این خانواده ها را از چشم انتظاری در آورند و تمام آمرین و عاملین این فجایع دردناک بدون توجه به لباس و عنوان حکومتی شان به مردم معرفی و به مجازات برسانند.
و در صورتی که در روزهای آینده از طرف مسئولین جواب قانع کننده ای جهت روشن شدن افکار عمومی اعلام نشود برای سایت نوروز راهی باقی نخواهند ماند جز اینکه اقدام به انتشار صحنه های دردناک پیکرهای خون آلود و کفن پیچ شده شهداءی را که در زیر این قبور دفن شده اند به نمایش بگذارد.
مدیران و پرسنل سایت نوروز تاسف عمیق خود را از اینکه مجبور شده اند وقوع این فجایع را در کشوری که از صمیم قلب به آن عشق می ورزد را منتشر نماید اعلام می دارند و همچنین دست اندرکاران پایگاه اطلاع رسانی نوروز از تمام خانواده هایی که با امید به بازگشت فرزندان و عزیزانشان روزها را سپری می کنند و شاید انتشار این خبر برایشان ناامیدی به ارمغان آورده باشد صمیمانه طلب عفو و بخشایش دارند و از خداوند متعال برای تمام شهدای اسلام و راه آزادی بخصوص شهدای جنبش سبز ایران علو درجات را مسئلت دارد.
در پایان نیز نوروز بدون قبول هیچ مسئولیتی از نوشته ای که در پی می آید خوانندگان را دعوت می کند تا مطلبی که در یک وبلاگ در خصوص شب های مورد بحث خاکسپاری مخفیانه کشته شدگان نوشته شده است جلب می کند:
نام وبلاگ: من فرزند یک کارمند بهشت زهرا هستم
در شبهای 22 . 23 و 24 تیرماه در بهشت زهرا چه گذشت ؟
من دانشجو هستم و یکی از افراد خانواده ما در بهشت زهرا مشغول کار است وضعیت مالی آنچنانی نداریم و من و خانواده همگی طرفدار احمدی نژاد هستیم ( میخواد خوشتون بیاد میخواد خوشتون نیاد ! ) هر چند که میدونیم که تقلب هم واسش کردن ! . چون این دولت خانواده کارمندان بهشت زهرا ( بخصوص ما ) روبعد از سالها صاحب خانه کرد طرفدارشیم !. من بر این باور هستم نیرویی ما فوق احمدی نژاد این جنایات رو مرتکب میشه و اگر احمدی نژاد از این جنایات اطلاع پیدا میکرد شدیدا جلوی آن می ایستاد و به دلایلی هم نمیتونه علیه این جنایات انجام شده موضع بگیره……………………… بگذریم
مادر من که در یکی از شیفتهای قسمت خدمات بهشت زهرا کار میکنه و سابقه طولانی در بهشت زهرا داره خیر داد که به تعدادی از اونها گفتن که چند شب یعنی 22 و 23 و 24 تیر ماه تعدادی تصادفی دارند که باید در شب خاک بشوند ! که هم او و هم من تعجب کرده بودیم . و حدس زدم که احتمالا خبرهایی است . من از مادرم بارها درباره اجساد کشته شدگان تظاهراتها سوال میپرسیدم . و اون هم به خاطر روحیات من سعی میکرد هیچوقت درباره این چیزها صحبت نکنه و من رو به درس خوندن ترغیب میکرد . اما اینبار توی شیفت شب این اتفاقات قرار بود بیفته البته تو یه مواردی هم شیفت شب باز هم کار کردن . مثل تصادفات که کار آنها یک خورده مشکل میشد و نیاز به وقت بیشتر داشتند . ولی اینبار برای 3 شب !. خلاصه مادرم رو قرار بود خودم برسونم ولی مادرم گفت قراره خودشون بیان سراغش . خلاصه مادرم صبح ساعت 6 برگشت و ازش سریع پرسیدم که چی شده بود ؟ جوابی نداد ولی توی چهرش اضطراب و ناراحتی رو میدیدم . باز ازش پرسیدم . گفت بگیر بخواب !. فردا صبح که بهش مرخصی داده بودند مشغول کار خونه بود که دستاش رو دیدم که جای جوهر استمب بود . انگار پای یک چیزی رو انگشت زده بود . گفتم نمیخوای بگی چی شده بود ؟تصادفی بودن ؟ گفت هیچ نگو که حالم اصلا خوب نیست . منم گیر ندادم . شب ساعت 12 بود که زنگ زدن موبایلش و دوباره اومدن سراغش و رفت ولی اینبار ساعت 7 صبح بود که اومد و خسته و ناراحت خوابید ساعت 9 صبح دیدم صدای هق هق گریش میاد . سریع بلند شدم و گفتم یا میگی چی شده یا خودم الان میرم بهشت زهرا . گفت هیچی . هیچی نشده . گفتم پس الان زنگ میزنم خاله مهین ( همکار مامانم ) از اون میپرسم که اونجا چه خبره ؟ گفت اون خبر نداره . این رو بگم که مادر من درسته که زنه ولی هیچوقت ندیده بودم که به خاطر مشاهداتش که شغلش ایجاب میکنه گریه کنه ولی باور کنید خیلی دلرحمه .
خلاصه کلی گیر دادم و قسمم داد به روح بابام که چیزایی رو که میگه به کسی نگم . من هم قبول کردم و قرآن رو آورد پیش روم گذاشت و گفت برو وضو بگیر و دستت رو بزار رو قرآن و قسم بخور که جایی این حرفارو که میخوام بگم رو نمیزنی ( من که خیلی تعجب کرده بودم ! چون انگاری خیلی براش مهم بود که جایی چیزایی رو که میگه درز پیدا نکنه .چون تا حالا واسه قسم خوردن انقدر حساس ندیده بودمش ) گفت که بیشتر واسه خود من و حفظ سلامتیم چیزی نمیخواد به گوش کسی برسه . به هر حال قسم خوردم و مادرم شروع کرد . گفت که پریشب ( 22 تیر ) وقتی وارد محوطه بخش شدم تعداد زیادی حدود 30 جنازه کاملا منجمد رو تو محوطه خوابونده بودن که یخشون آب بشه . کلی آدمهای ریش و پشم دار هم اونجا بودن و ما رو همراه تعدادی از همکارام به اتاقی بردند . اونجا واسمون یک آدم مسنی که جای مهر رو پیشونیش بود شروع به صحبت کرد و گفت امشب و چند شب دیگه ما اینجا باید جنازه هایی رو خاک کنیم که مربوط به منافقین هستند . اینها از گروه های ضد انقلاب هستند که با حمله به ما تعداد زیادی رو از سربازان ما رو کشته اند و ما جنازه اونها رو از نقاط مرزی برای شناسایی به اینجا اوردیم . و الان قراره دور از چشم جاسوسان و خبر گزاریها اینها رو خاک کنیم . در این رابطه اگر با کسی صحبت کنید و اشاره ای کنید . مطمئن باشید که جون خودتون و تک تک افراد خونوادتون در خطره . بعدش یک به یک اسم اعضای خونواده ها رو میپرسیدند و مینوشتند . و در آخر هم اثر انگشت چند چا از ما گرفتند . و دوباره تاکید کردند که نکاتی رو که گفتند رو نباید فراموش کنیم . ما رو به محلهای کارمون راهنمایی کردند . جنازه هایی رو که بیشتر آورده بودند مربوط به آقایون بود و اونجا تعداد همکاران ما بیشتر بود . در قسمت خانمها من بودم و چند نفر دیگه . به ما آنشب 5 جنازه زن و دختر تحویل دادند که به کلی یخ زده بودند ولی قسمت آقایون فکر کنم بالای 20 نفر بودند . اونطوری که توی محوطه دیدم . خلاصه مدیر بهشت زهرا هم که اونشب اومده بود به ما اعلام کرد که حتی اگه جنازه ها رو نیمه کاره شستشو و کفن کنیم باید ساعت 5 و قبل از طلوع خورشید کار رو تموم کنیم . ما هم شروع کردیم . تو کشته شدگان که خون توی صورتشون منجمد شده بود و آثار پارگی در صورت بودن آنها شدیدا دیده میشد . سه زن میانسال بودند و دو دختر 20 تا 30 سال که یکی از اونها کلا سرش متلاشی شده بود و ما آن را بدلیل آب نشدن یخهای شکل رفته در بدن که آنها را مانند چوب کرده بود کفن کردیم و تحمیل خدماتیهای دفن دادیم .
—— ولی مادرم بیشتر از چیزی که امشب 23 تیر ماه دیده بود خواست برایش تعریف نکنم ولی قبول نکردم و با اصرار ازش خواستم که بگه ——-
-از زبان مادرم
امشب هم به محوطه اون بخش رفتیم تعداد 4 برابر شب گذشته بود ! بیش از 100 نفر!! . به ما ( بخش خانمها ) تعداد 23 جنازه بی نام و نشان را تحویل دادند . تعداد ریش و پشمیا ( لباس شخصی ها ) 3 یا 4 برابر شب قبل شده بود . ورودیهای بهشت زهرا مامور گذاشته بودند و تمام رفت و آمدهای احتمالی کنترل میشد . شروع به کار کردیم ولی اعلام کردیم که اینها برای قبل از ساعت 5 حاضر نمیشن که رئیسشون که جای مهر روی پیشونیشون بود وارد بخش ما شد که با اعتراض ما روبرو شد ( چون ورود مرد ممنوع بود ) که ایشون در جواب گفت اینا همه یک مشت فاحشه . قاتل و وطن فروش بودند . گفت از مردا سریع کمک بیارین اینجا ! ولی اونجا هم ( بخش مردها ) کلی جنازه داشتند . به هر حال 3 نفر از اونا هم واسه اولین بار وارد بخش زنها شدن ! و شروع به کمک ما کردند . صحنه ای که من رو آزار می داد جسدهای یخ زده دخترانی بودند که علاوه بر آثار شکستگی فک و شکاف—– . خونی بود که از آلات تناسلی و مقعد آنها لخته بسته بود .( کروبی وقتی این افشاگری تجاوز رو کرد جا خوردم ! چون ما قبل از اون این اطلاعات و این حدسو زده بودیم که تو بازداشتگاه این بلا رو سرشون آوردن ) - امشب یخ جنازه ها تقریبا آب شده بود ولی آثار یخ روی آنها موجود بود . در بین آنها دخترانی بودند که زیر بیست سال سن داشتند . با سرعت زیادی که به کار بردیم توانستیم تا ساعت 4 صبح چهارده تاشون رو به کمک آقایان حاضر کنیم . که کلی به ما تند رفتند و گفتند بقیه رو بدون شستشو و پنبه گزاری فقط کفن کنید . که ما هم همینکارو کردیم ولی تا ساعت 5 به 17 تا رسید . که گفتند این 6 جنازه آخرو پارچه ای بپیچید دورشون و تحویل خدمات دفنی ها بدین که رئیسشون گفت که دیگه دیره و تا طلوع خورشید چیزی باقی نمونده و باید به فردا شب موکول بشه —- مادر من که اشک تو چشماش حلقه بسته بود گفت قراره که فردا شب هم بره و گفتن شب آخره . مادرم خودش از همکاراش شنید که همه میگفتن و زمزمه میکردند که اینا مربوط به درگیریهای بعد از انتخابات تهران بوده .
امشب 24 تیر مادرم رفت و منتظر برگشتنش شدم و خوابم نبرد تا اینکه ساعت 7 صبح کلید رو انداخت در و اومد . سریع رفتم جلوشو دستش رو گرفتم و نشست و تاکید کرد چیزایی رو که به من گفته هیچ جا نگم . گفت که دیشب ( 24 تیر ) فقط دفن اجساد بوده و چند جنازه پریشب رو که نصف و نیمه کفن کرده بودند رو اوردن و کاراشون رو انجام دادند . دیشب مادرم هفته های بعد شنید که تعداد زیادی از جنازه ها رو بهشت زهرا دفن نکردند و با خودشون به جای نامعلومی بردند. در ضمن یکی از کارگرای دفن که رفت و آمد با ما داره بعدا به ماگفت که بهشون گفتن بعضی از قبرها رو خالی بزارن و اگه فردا و روزهای آینده مردم جنازه و فوتیشون رو اوردن بین اینا بذارن خاک . در ضمن نیازی به گفتن قطعه ها نیست چون تو بی بی سی شماره قطعه ها رو گفتند . یک خبر رو هم بگم که بدونید تا چند روز دیگه قراره با رئیس یهشت زهرا به خاطر آنچه که ناشیگری بهش گفتند وقطعه ها رو بدون نام . شماره گذاری ( تابلو ) کرده . برخورد کنند
من هم این اطلاعات رو به دلایلی دادم با این که قسم خورده بودم . هر چی هم بخواد بشه اگر هم طرفدار موسوی بودند و مخالف اونها بودم ولی هموطنهای من بودند و جون من در مقابل جون اونها عزیز تر نیست .

سرنگونی سلطانیسم یا گذار به دموکراسی

اکبر گنجی
اشاره: علی خامنه‌ای و کل دستگاه سرکوبگرش از برملا شدن سرشت سلطانی نظام جمهوری اسلامی ایران به شدت عصبانی هستند. آنان که یک دهه پیش سعید حجاریان را ترور و جسمش را از کار انداختند، پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد او را بازداشت و در «سلول‌های انفرادی» محبوس کردند تا پس از مدت‌ها فشار فیزیکی و روحی او را به «دادگاه فرمایشی» بیاورند و به نام او اعتراف‌نامه‌ای قرائت کنند تا ضمن آن سرشت سلطانی نظام انکار گردد و سعید نظرات پیشین خود را رد کند. دادگاه استالینی در این زمینه چه کرد؟
۱. محاکمه‌ی ایدئولوژی‌ها و علوم اجتماعی: در گام اول، به نقل از حجاریان، علوم انسانی و همه‌ی ایدئولوژی‌ها متهم و محکوم می‌شوند. علوم اجتماعی انسانی اذهان نسل جوان کشور و اساتید دانشگاه‌ها را به انحراف کشانده است. شورای عالی انقلاب فرهنگی هم در این خصوص به اندازه‌ی کافی به وظیفه‌ی پاکسازی عمل نکرده است. ما نیازمند علوم تجربی بومی، علوم اجتماعی بومی، فلسفه‌ی بومی هستیم:
«حجم وسيعی کتاب بعد از انقلاب ترجمه شده که بسياری از آن‌ها جنبه ايدئولوژيک دارند ودر کنه آن‌ها می‌توان ردپای مکاتب مختلف از مارکسيسم ارتدوکس تا نئوليبراليسم را مشاهده کرد. علاوه بر اين فارغ‌التحصيلان علوم انسانی (به‌خصوص در دانشگاه‌های خارج )که به‌عنوان اعضاء هيأت علمی استخدام می‌شوند ناخود آگاه حامل آخرين دستاورد‌های اين علوم به ايران هستند و هم اکنون مي‌توان مشاهده کرد که ديدگاه‌های پست استوراکتوراليسم‌، پست مارکسيسم‌، فمينيسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم ترويج می‌شوند.»1
۲. محاکمه‌ی نظریه‌پردازان جهانی: در گام دوم، باز هم به نقل از حجاریان، اندیشمندان بزرگ جهان متهم می‌شوند که امنیت ملی ایران را به خطر انداخته و توسعه‌ی اقتصادی ایران را متزلزل کرده‌اند:
«اگر قرار است نظرات امثال پارسونز، ماکس‌وبر يا هابرماس آثاری از خود بجا بگذارد که در حوادث اخير ديديم که هم امنيت ملی را به خطر انداخت و هم در ارکان توسعه اقتصادی تزلزل ايجاد نمود قطعاً بايد تجديد نظری در راه طی شده انجام دهيم و نقاط اعوجاج و انحراف را شناسايی کنيم.»2
در دادنامه‌ی سعید مرتضوی آمده است‌: «جان کین رابط سرویس اطلاعاتی جاسوسی انگلیس و از هدایت کنندگان برنامه‌های کودتای مخملی است.»
ماکس وبر در سال ۱۹۲۰ دار فانی را وداع گفت. یعنی ۵۹ سال پیش از انقلاب ۱۹۷۹ ایران. در آن زمان هیچ کس قادر نبود پیش‌بینی کند که چند دهه بعد انقلابی در ایران به وجود خواهد آمد و نظامی سیاسی تأسیس خواهد شد که یکی از بهترین مصادیق نظرورزی جامعه‌شناسی سیاسی ماکس وبر خواهد بود. تالکوت پارسونز (۱۹۷۲- ۱۹۰۲) هم چند سال پیش از انقلاب ایران عمرش به سر رسید.
اما اینک زمان آن فراسیده است که سلطانی که خود را از طریق تمامی ترببون‌های رسمی و صدا و سیما، «رهبر جهان اسلام و مستضعفان عالم» معرفی می‌کند، ماکس وبر، تالکوت پارسونز، یورگن هابرماس، جان کین، رابرت پاتنام، ریچارد رورتی، و دیگر متفکران عالم را در دادگاه غیابی محاکمه و محکوم کند.
در مجلس اول، وقتی قانون مجازات اسلامی به تصویب رسید، شورای نگهبان به دلیل آن‌که این مجازات‌ها شامل شهروندان دیگر کشورها نمی‌شد، آن را رد کرد. استدلال شورای نگهبان آن بود که مجازات‌های اسلامی از طرف خداوند برای اصلاح همه‌ی آدمیان نازل شده است. اما وزارت خارجه و دیگر کارشناسان بر این عقیده بودند که نمی‌توان شهروندان دیگر کشورها را به دلیل اعمالی که از نظر ما جرم به شمار می‌آید، محاکمه و مجازات کرد. این کار، دخالت در امور داخلی دیگر کشورهاست.
در نهایت توافقی شکل گرفت که برمبنای آن قانون مجازات اسلامی بنابر مصالح نظام، و عسر و حرج، به طور موقت برای پنج سال به تصویب رسید. از آن پس این روال هر پنج سال یکبار تکرار شد. بدین ترتیب: اگر احکام فقهی اسلام جهانشمول است، و اگر سلطان مجری احکام فقهی اسلام است، پس محاکمه و مجازات شهروندان دیگر کشورها هم مجاز و روا خواهد بود. اتهام اندیشمندان جهان، نظرورزی است،منتها آنان بدون آن‌که بدانند نظریه‌هایی برساخته‌اند که با بنیان‌های فکری و عملی نظام سلطانی حاکم بر ایران تعارض دارند، ضمن آن‌که برخی از نظریه‌ها ساز و کار این رژیم خودکامه را به خوبی تبیین می‌کنند.
۳. انکار سلطانی بودن رژیم: در نهایت حجاریان باید نظراتش در خصوص نظام سیاسی موجود را نقد و رد کند. مهمترین موضوع از نظر سرکوبگران، مدعای سلطانی بودن رژیم ایران است. به نقل از حجاریان گفته می‌شود:
«يکی از مهمترين اين نظرات انطباق شرايط کشورمان با تئوری ماکس ‌وبر در‌باره‌ی سلطانيسم است که معتقد است بر بسياری از امپراطوری‌های شرقی اين شيوه از حکومت جاری بوده و يک حاکم پاتريمونيال تيولدار و تعدادی حاميان وی که هر کدام خيل عظيمی از تحت الحمايگان را يدک می‌‌کشيده‌اند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمين مستقر کرده بودند. چرا نظريه ماکس‌ وبر، نظريه‌پرداز آلمانی قرن گذشته که مبنای تحليل‌های ما قرار گرفت هيچ ربطی به شرايط ايران ندارد. ماکس ‌وبر تجربيات خود را عمدتاً از امپراطوری عثمانی‌، امپراطوری چين و امپرا‌طوری مغول‌های هند گرفته بود و يک نظريه عمومی به‌نام پاتريمونياليزم يا سلطانيزم وضع کرده بود، وجه مشترک اين کشورهای منطبق بر اين نظريه به شرح زير بود. اولاً) اين کشورها به‌صورت امپراطوری و سلسله‌های خاندانی بودند. ثانياً) اين امپراطوری‌ها ماقبل مدرن بوده و هيچ قانونی حاکم بر آن‌ها نبود و در رأس آن‌ها حکام خود‌کامه جلوس کرده بودند. ثالثاً) حکومت در اين کشورها از راه خون و وراثت مستقر می‌شد و به اصطلاح نظام‌های موروثی بودند. رابعاً) مردم به عنوان رعايا از کليه حقوق شهروندی محروم بودند و همراه زمين خريد و فروش می‌شدند‌. بنابر‌اين ملاحظه می‌شود که نظريات ماکس ‌وبر در ايران کنونی هيچ کاربردی ندارد و من از سر غفلت بدون نگاه انتقادی به اين نظرات آن‌ها را به شرايط کشورمان تعميم دادم.»3
تا حدی که من اطلاع دارم سعید حجاریان فقط یک مقاله‌ی تئوریک درباره‌ی نظام‌های سلطانی در اوائل دهه‌ی هفتاد در ماهنامه‌ی اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی منتشر کرده است. در آن مقاله اگر چه هیچ اشاره‌ای به نظام جمهوری اسلامی ایران نرفته است، اما خواننده بهترین مصداق آن نمونه آرمانی (ideal type) را در مقابل خود می‌بیند و سلطه‌اش را با تمام وجود حس می‌کند.
بیشترین نگرانی حجاریان در سال‌های گذشته، معطوف به خطر «بناپارتیسم» برای آینده‌ی ایران بود. «دولت پادگانی» یکی دیگر از نگرانی‌های او بود. راه حل او برای گذار مسالمت‌آمیز ایران به دموکراسی، ایجاد «حاکمیت دوگانه» از طریق شرکت در انتخابات و به دست آوردن نهادهای انتخاباتی، بسیج اجتماعی، فشار از پائین و چانه زنی در بالا بود تا از این طریق رفته رفته اختیارات ولی فقیه کاهش یابد و در نهایت به فردی فاقد قدرت تبدیل شود (فرایند تبدیل پادشاهی مطلقه‌ی انگلیس به ملکه‌ی فاقد قدرت).
اما برای علی خامنه‌ای و دستگاه وسیع اطلاعاتی ـ امنیتی وی، انکار سلطانی بودن رژیم مهمتر از نفی خطر بناپارتیسم و حاکمیت دوگانه بوده است. برای این‌که رهبر تمامی راه‌های مسالمت‌آمیز ورود به قدرت را بسته است و اجازه نداده و نخواهد داد که حاکمیت دوگانه شکل گیرد. انتخابات ایران غیر رقابتی، غیر آزاد و متقلبانه است که پیروزی صد درصدی در آن هم به «انتقال قدرت» منتهی نمی‌گردد.
با این همه، ولی فقیه، پیروزی برخی از گروه‌های داخل نظام در چنین انتخاباتی را هم «براندازی نرم»، «تغییر رژیم به روش‌های سیاسی» و «انقلاب و کودتای مخملی» به‌شمار می‌آورد. «انتخابات سلطانی» محصولی جز «مجلس سلطانی» و «رئیس جمهور سلطانی» ندارد. رژیمی که قرار بود محدود به حدود الهی باشد، فقط و فقط محدود به «خواست خود سرانه»ی سلطان است.
به تعبیر دیگر، کل قلمرو عمومی تابع تصمیم و داوری دل‌خواه رهبر است. عمل خودسرانه، عمل مطابق میل زمامدار سیاسی است.4 آیا همین سنت و رویه که مخالفان و متفاوت‌ها بازداشت می‌گردند، به سلول‌های انفرادی برده می‌شوند، پس از هفته‌ها فشارهای جسمی و روحی به دادگاه آورده می‌شوند تا به خطاهای خود اعتراف کنند و پس از ذکر جایگاه والا و خطا ناپذیر «مقام معظم رهبری» و «رهبر فرزانه انقلاب» از او طلب بخشش کنند؛ موید سلطانی بودن سرشت نظام نیست؟
۴. دستاورد رژیم: اعتراف‌نامه‌ی قرائت شده در دادگاه فرمایشی، حتی اگر تمام آن سخنان حجاریان باشد، جرم نیست. حداکثر دستاورد سرکوبگران چنین است: انطباق نظریه سلطانیزم وبر «بر شرایط کنونی ایران کاملاً نابجا و بی‌ربط است.» یعنی افرادی که نظام سیاسی ایران را سلطانی معرفی می‌کنند، اشتباه می‌کنند.
چرا؟ برای این‌که «جمهوری اسلامی ایران، نظامی مابعد انقلابی است»، «مردم ما شهروندند، نه رعیت»، رهبر کشور «اعلم و اعدل و اشجع مجتهدين و مدير و مدبر وآگاه به مسائل زمان است» و «مشروعیت خود را از ناحیه‌ی مقدسه‌ی امام زمان می‌گیرد» و احکام او «شعبه‌ای از ولایت رسول اکرم می‌باشد.»5 مشکل علی خامنه‌ای آن است که حتی این دستاورد هم نصیب او نشد.
پرسش: آیا سعید حجاریان به عنوان یک نظریه‌پرداز، تحلیل‌های پیشین خود را اشتباه معرفی کرده است؟پاسخ: خیر. سعید نظام موجود را دموکراتیک (مردم‌سالاری) معرفی نمی‌کند، برای این‌که مشروعیت نظام‌های دموکراتیک از مردم است. در دفاعیه‌ای که به نام سعید خوانده می‌شود، نظر فقهای درباری ملحوظ شده است ـ یعنی این نظریه‌ی نامدلل که مشروعیت حاکم ناشی امام دوازدهم شیعیان است. اگر این مدعا واقعاً منطبق بر واقع باشد، یعنی امام دوازدهم شیعیان وجود داشته و اینک در قید حیات باشد و آن موجود مقدس و آسمانی علی خامنه‌ای را جانشین خود کرده باشد‌، به بهترین نحو ممکن غیر دموکراتیک بودن نظام موجود اثبات شده است.
سعید حجاریان بزرگ بود و بزرگ خواهد ماند. سلطانی که ده سال پیش جسم او را ترور کرد، اینک به دنبال ترور شخصیت اوست. سعید را با آن وضعیت خاص به سلول انفرادی فرستاد، خانواده‌اش را تحت فشار قرار داد تا وی را بشکند، اما هیچ چیز نصیب او نشد. آن‌که شکست، رهبری بود که برای دوام زمامداری‌اش مردم را به گلوله بست، جوان ها را در زندان زیر شکنجه به شهادت رساند، دادگاه فرمایشی تشکیل داد و چهره‌های سیاسی را به آن شکل در دادگاه حاضر کرد.
قیافه‌ی بازداشت شدگان فریاد می‌زد که آنان در چه شرایطی به سر می‌برند.6 سعید یکی از جدی‌ترین نظریه‌پردازان سیاسی ایران است. آن روز که گلوله به سر او شلیک کردند، می‌خواستند مغزش را نابود کنند، اما چنان نشد. دیروز او را به دادگاه بردند تا شخصیتش را نابود کنند، اما مردم و روشنفکران ایران همچنان سعید و احمد و عبدالله و محسن و... را بزرگ به شمار می‌آورند.
تا حدی که من اطلاع دارم، بسیاری از چهره‌های سیاسی مخالف رژیم، بدون آن‌که زندان رفته باشند و تحت فشار قرار گرفته باشند، رژیم خودکامه‌ی فعلی را سلطانی به‌شمار نمی‌آورند. برخی از آن‌ها رژیم را فاشیستی و برخی دیگر دیکتاتوری نظامی یا دولت پادگانی (سپاه پاسداران) به‌شمار می‌آورند.
اگر امکان «منازعه ی موثر» با زمامدار سیاسی وجود نداشته باشد، اگر نتوان بر سر این که سیاست‌ها و اهداف نظام تأمین کننده ترجیحات و منافع مردم است یا نه، منازعه کرد، اگر پس از روشن شدن حقانیت مناقشه و نقد، سیاست‌ها و اهداف نظام تغییر نکند؛ با نظامی سلطانی روبه‌رو خواهیم بود که همه‌ی امور تابع خواست و میل خودسرانه‌ی رهبر است. حتی «امکان» دخالت خودسرانه رهبر در زندگی دیگران، نظام را سلطانی می‌کند، چه رسد به «واقعیت» مطابق میل رهبر امور را چرخاندن.
۵. نتیجه: با این رژیم چه باید کرد؟ پاسخ این پرسش متکی بر پاسخ سه پرسش دیگر است:
۵ ـ۱: نوع رژیم: گذار مسالمت‌آمیز به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر، نیازمند درک روشن از سرشت نظام موجود و ساز و کار آن است. در این که نظام موجود، نظامی استبدادی است، اختلاف نظری وجود ندارد. اما در این که نظام موجود کدامیک از انواع سه گانه‌ی نظام‌های دیکتاتوری (فاشیستی و توتالیتر، نظامی و پادگانی، سلطانی) است، اختلاف نظر وجود دارد. همه‌ی افراد و گروه‌هایی که به دموکراسی و حقوق بشر باور دارند و قلب‌شان برای ایران می‌تپد، باید به طور مدلل و مستند نشان دهند که این رژیم چه نوع رژیمی است؟
۵ ـ۲: راه گذار: از این گونه‌ی خاص دیکتاتوری چگونه (از چه راهی) می‌توان به دموکراسی گذر کرد؟ آیا در موج سوم گذار به دموکراسی (۱۹۷۵ به بعد) کشوری وجود دارد که از راه انقلاب به دموکراسی گذر کرده باشد؟ اگر هست، نام آن کشور چیست؟
۵ ـ۳: هدف مبارزه: هدف مبارزان سرنگونی رژیم است، یا رسیدن به نظام دموکراتیک کثرت‌گرای ملتزم به حقوق بشر؟ به تعبیر دیگر، نمی‌توان (نباید) راه و روش را با مقصد و هدف اشتباه کرد. آدمی باید در گام اول هدف یا اهدافی را برگزیند، سپس راه یا راه‌های رسیدن به آن هدف و مقصد را کشف کند. تا حدی که من می‌فهمم، سرنگونی رژیم برای برخی از افراد به هدف تبدیل شده است.
این راهی بود که در سال ۵۷ یک بار در ایران تجربه شد و نتیجه‌ی آن هم در مقابل چشم همگان است. اما اگر افراد و گروه‌ها واقعاً به دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارند و آن‌ها را حلال مسائل و رافع مشکلات کشور می‌دانند، باید متکی بر تجربه‌های گذار نشان داد که گذار به دموکراسی چگونه امکان‌پذیر است؟
اگر معتقدان به سرنگونی رژیم نشان دهند که از راه سرنگونی و انقلاب می‌توان به دموکراسی رسید، همه‌ی دموکراسی خواهان با آن‌ها در یک جبهه قرار خواهند گرفت. در صورت اثبات چنان مدعایی، همه‌ی معتقدان به این راه باید آستین‌ها را بالا زنند، به ایران بازگردند و رژیم را سرنگون سازند.
این حق افراد است که مطابق فهم و درک خود عمل کنند. آن‌ها که در داخل کشور در حال مبارزه‌اند، مطابق باورهایشان، در ساختار متصلب و سرکوبگر؛ آن گونه که درست می‌دانند عمل می‌کنند. نمی‌توان (نباید) باروهای خود را به دیگرانی که آن‌ها را قبول ندارند، تحمیل کرد. اگر این باورها را واقعاً درست می‌دانیم، باید خود به آن‌ها عمل کنیم و از طریق عمل برای دیگران الگوسازی کنیم.
پانوشت‌ها:۱، ۲، ۳، ۵: رجوع شود به خبرگزاری فارس.در دادگاه سلطانی به نقل از کیان تاج‌بخش گفته‌اند که «سید محمد خاتمی در سال 1385 به همراه ظریف در نیویورک با جرج سوروس ملاقات کرده است.» خاتمی به سرعت این مدعا را تکذیب کرد و آن را «کذب و عاری از حقیقت» خواند. به یاد دارم که سال‌ها پس از درگذشت کارل پوپر (1994- 1902)، روزنامه ی کیهان از صبحانه خوردن عبدالکریم سروش با پوپر در لندن سخن گفت. سروش پاسخ داد که چند سال از وفات پوپر گذشته است، کیهان نوشت اسناد موثق این دیدار را در دست دارد و در وقت مناسب آن را منتشر خواهد ساخت.
۴. اگر چه پیش از این به تفصیل در خصوص سلطانی بودن نظام جمهوری اسلامی سخن گفته‌ام، اما پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، چند مقاله‌ی مستقل در این خصوص نوشته‌ام که در ان‌ها سلطانی بودن رژیم را در عرصه‌های گوناگون به طور مستند نشان داده‌ام. یکی از آن مقاله‌ها زیر عنوان «فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران»، تمامی انتخاباتی که در دوران زمامدارای علی خامنه‌ای برگزار شده را بررسی و نقش مستقیم سلطان در آن‌ها را برملا کرده است. این مقاله‌ی مبسوط طی روزهای آینده منتشر خواهد شد تا بخش دیگری از سلطانیزم فقیهانه آشکار شود.
۶. علی خامنه ای در سخنرانی چهارم شهریور خود به برخی از جنایات صورت گرفته به وسیله‌ی سازمان‌های سرکوبگر تحت امرش اشاره کرد و گفت:
«در حوادث پس از انتخابات تخلفات و جناياتی صورت گرفته است که به طور قطع با آ‌ن‌ها برخورد خواهد شد... در حادثه کوی دانشگاه تخلفات بزرگی انجام شده که پرونده ويژه‌ای برای آن تشکيل شده تا مجرمان بدون توجه به وابستگی سازمانی، به مجازات برسند.آيت‌الله خامنه ای با تشکر و تقدير از خدمات پليس امنيت، پليس انتظامی و بسيج افزود: اين خدمات بزرگ نبايد موجب رسيدگی نکردن به برخی جرائم شود و اگر کسی با وابستگی به هر کدام از اين سازمان‌ها، تخلف و جرمی مرتکب شده، بايد کاملاً رسيدگی شود... ايشان با تأکيد بر رسيدگی به آسيب ديدگان در مسأله کهريزک و همين‌طور بررسی موضوع معدود کسانی که در اين مسأله جان باخته‌اند افزودند: البته اينگونه مسائل نبايد با مسأله اصلی بعد از انتخابات خلط مبحث شود...عده‌ای، ظلم بزرگی را که پس از انتخابات به مردم و نظام اسلامی شد و هتک آبروی نظام در مقابل ملت‌ها را ناديده می‌گيرند و مسأله کهريزک يا کوی دانشگاه را قضيه اصلی قلمداد می‌کنند اما اين نگاه، خود يک ظلم آشکار است.»
قسمت‌های پیشین:

آیت‌الله منتظری: این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی!

مرجع بزرگ تقلید شیعیان، حضرت آیت‌الله منتظری در پاسه به نامه ۲۹۳ تن از نخبگان ضمن انتقاد شدید از وضع موجود کشور نوشت: این حکومت نه جمهوری است و نه اسلامی. متن کامل این نامه که در سایت شخصی ایشان منتشر شده را در زیر می‌خوانید:
بسم الله الرحمن الرحيم( انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب )حضور محترم برادران و خواهران عزيز، روشنفكران و نخبگان محترمپس از سلام و تحيت ; در رابطه با نامه ارسالى مورخ 1/6/88 آن عزيزان ، ضمن قدردانى و ارج نهادن به ايثارگرى و شهامت و پايدارى شما و ملت بزرگوار و عزيز ايران ، معروض میدارم كه اينجانب بارها تذكرات و پيشنهادهايى را براى بيرون رفتن از اين بحران ويرانگر ارائه نموده ام ، ولى ظاهرا حضرات براى رسيدن به مقاصد دنيوى خويش چنان چشم و گوش و دل بر حقايق بسته اند كه نه مِبينند و نه مِشنوند، ولى از آنجا كه هنوز مبارزات با رژيم گذشته در اذهان بسيارى از افراد زنده است و در ميان سردمداران حكومتى بعضا كسانى هستند كه خود طعم شكنجه و زندان و... را چشيده اند اينجانب هنوز نا اميد نيستم و اميدوارم تا كاملا دير نشده مسئولين امر به خود آيند و بيش از اين وجهه نظام جمهورى اسلامى را در بين توده هاى زجر كشيده و سيلى خورده ايران و در سطح جهانى خدشه دار نكنند و موجب سقوط خود و نظام نگردند.دين اسلام ، دين كامل الهى است و در آن آزادى عقيده و بيان چنان روشن و واضح است كه قرآن كريم در مورد اصل پذيرش دين مى فرمايد: ( لا اكراه فى الدين ) يعنى زور و اجبارى در پذيرش دين نيست ; و بايد پذيرفتن اصول دين با استدلال و برهان باشد. و سيره و روش رسول خدا(ص ) و ائمه معصومين (ع ) نيز اين گونه بوده كه مردم در كمال آزادى و بدون لكنت زبان و بدون هيچگونه ترس و واهمه اى درباره مسائل انتقاد و اظهارنظر نمايند. بزرگترين ستم و ظلم به اسلام عزيز رفتار مستبدانه با مردم تحت عنوان حكومت دينى و اسلامى است .اميدوارم مسئولين امر از اين راه انحرافى كه در پيش گرفته اند دست برداشته و حقوق از دست رفته مردم را استيفا نمايند، خسارات را جبران نموده و بى گناهان را بيش از اين در زندان نگه ندارند، و با پايان دادن به سناريوهاى نمايشى دادگاهها و پخش اعترافات آنچنانى بيش از اين قضاء اسلامى را مسخره نكنند; و يا لااقل شجاعت اين را داشته باشند كه اعلام كنند اين حكومت نه جمهورى است و نه اسلامى و هيچ كس هم حق اعتراض و اظهارنظر و انتقاد ندارد.اميدوارم خداوند كريم در اين ماه مبارك رمضان همه ما را از كجروى ها باز داشته و مشمول هدايت هاى مستمر خويش قرار دهد.والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
4 شهريور ماه 1388قم المقدسة -
حسينعلى منتظرى
منبع: سایت دفتر آیت الله العظمی منتظری

گزارش «موج سبز آزادی» از ارتباط برخی نمایندگان مجلس با شکنجه‌گران

بازجو که بازداشت نمی‌شود!
در حالی که «موج سبز آزادی» پیش از این از نقش فدایی در شکنجه‌گاه کهریزک پرده برداشته بود، نمایندگان مختلفی در این روزها به شکلی آشکارتر از گذشته، این خبر را تایید می‌کنند و در عین حال از ارتباط دو نماینده دیگر با عوامل جنایت بازداشتگاه‌ها سخن به میان می‌آورند.
گزارش خبرنگار پارلمانی «موج سبز آزادی» حاکی است یک نماینده مجلس در پاسخ به پرسش خبرنگاران مبنی بر اینکه آیا خبر بازداشت حسین فدایی، از اعضای ارشد فراکسیون اصولگرایان صحت دارد یا خیر، با خنده خطاب به آنان گفت: بازجو که بازداشت نمی‌شود!
گفتنی است، پیش از این یک عضو فراکسیون اکثریت مجلس در گفت‌وگو با خبرنگار «موج سبز آزادی»، حسین فدایی را مسئول مستقیم بازداشتگاه کهریزک اعلام کرده بود.
این نماینده اصولگرا که نمی خواست نامش فاش شود، تصریح کرده بود که حسین فدایی، نماینده تهران و دبیرکل جمعیت ایثارگران، مسئولیت این بازداشتگاه را در حوادث پس از انتخابات بر عهده داشته و این موضوع برای کمیته ویژه مجلس ثابت شده است.
به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی، برخی نمایندگان نیز معتقدند که سروری و زاکانی دو نماینده دیگر حامی کودتا در مجلس نیز با تیم جنایتکاران در داخل بازداشتگاه ها مرتبط هستند. این زمزمه‌ها به امری عادی در راهروهای مجلس تبدیل شده است.
گفتنی است سروری پیش از راه یافتن به مجلس، فرمانده بسیج پایگاه مقداد و زاکانی نیز فرمانده بسیج دانشجویی بوده است.
در عین حال «موج سبز آزادی» جزئیات جدیدی را درباره نقش یک مقام سابق نیروی انتظامی به نام ص. در برقراری بازداشتگاه کهریزک و شکنجه متهمان در آن به دست آورده که به محض کسب اطمینان از صحت آنها، منتشر خواهد کرد.

«افشای تجاوزها مصداق آزادی بیان است»

کانون نویسندگان ایران در بیانیه‌ای، بازگویی شکنجه‌های جنسی را «مصداق بارز پایبندی به آزادی بیان» و شجاعت زندانیان دانست.
کانون نویسندگان با استقبال از افشای تجاوزات از سوی قربانیان این تجاوزها نوشته است: «بیان واقعیتِ این تجاوز برای مردم، نه‌تنها کوچک‌ترین خدشه‌ای به شخصیت آنان وارد نمی‌سازد، بلکه کمک می‌کند که جامعه از این گونه غده‌های چرکین پاک شود.»
این کانون خطاب به افشاکنندگان شکنجه‌های جنسی افزوده است که آنها در «قلب تک‌تک انسان‌های شریف و آزاده» قرار دارند و بازگو کردن تجاوزها نشانه شجاعت آنها است.»
کانون نویسندگان در ادامه این بیانیه نوشته است که «ویژگی این شکل از هتک حرمت انسان که دست بازجویان شکنجه‌گر را در انجام آن باز می‌گذارد، این است که فرد قربانی از بیان آن‌چه بر او رفته‌ است شرم دارد. در واقع، شکنجه‌گرانی که مرتکب این عمل ننگین و ضدانسانی می‌شوند با تکیه بر همین کتمان واقعیت توسط قربانی است که از آن به عنوان حربه‌ای برای به تسلیم کشاندن زندانی استفاده می‌کنند.»
امضاکنندگان این بیانیه، با اشاره به این‌که «افرادی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند، آن را با شجاعت اخلاقی نزد افکار عمومی افشا می‌کنند و از این کار هیچ ابایی ندارند»، این اقدام را امری «ستودنی و در راستای معرفی و مجازات آمران و عاملان این گونه نقض حقوق و حیثیت انسان» معرفی کرده است.
کانون نویسندگان در عین حال از «نقض شدید حقوق زندانیان به طور کلی و زندانیان سیاسی به طور خاص، حتی در جایگاه متهم یعنی پیش از آن که جرم آنان در دادگاه به اثبات برسد» انتقاد کرده است.
این کانون، «نقض آشکار حقوق و پایمال کردن حیثیت انسان‌ها را تجاوزجنسی به دستگیرشدگان حوادث اخیر» دانسته و خواستار رسیدگی به «گزارش‌های بسیاری در مورد انجام این عمل با زندانیان سیاسی به‌ویژه زندانیان دهه‌ ۶۰» شده است.
کانون نویسندگان ایران پیش‌تر نیز خواستار شناسایی، معرفی و مجازات کسانی شده بود که در «کشتار» معترضان به نتیجه انتخابات دست داشته‌اند.

«تجاوز به بازداشتی‌ها محرز است»

وب‌سایت پارلمان‌نیوز به نقل از یک عضو کمیته حقیقت‌یاب مجلس، «تجاوز» به برخی بازداشتی‌های اخیر در بازداشتگاه‌ها با «شیشه نوشابه و باتوم» را تائید کرد.
این وب‌سایت که متعلق به اقلیت اصلاح‌طلبان در مجلس است، امروز چهارشنبه به نقل از نماینده‌ای که نامش را فاش نکرده است، گزارش کرد که برای اعضای کمیته حقیقت‌یاب مجلس «تجاوز به برخی بازداشتی‌ها با شیشه نوشابه و باتوم محرز شده است.»
مهدی کروبی نامزد معترض به نتیجه انتخابات، نخستین کسی بود که از تجاوز به برخی دختران و پسران بازداشتی در بازداشتگاه‌ها و زندان‌ها خبر داد.
اعضای این کمیته دو روز پیش، در این خصوص با آقای کروبی دیدار داشتند که نتیجه مذاکرات آنها به علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی ارائه شده است.
این نماینده مجلس همچنین گفته است: «اطلاعات و مستندات موثق از تجاوز عوامل بازداشتگاه‌ها به بازداشت‌شدگان نداریم، اما تفاوت چندانی هم در اصل ماجرا نمی‌کند.»
این عضو کمیته حقیقت‌یاب افزوده که در صورت تکمیل تحقیقات در این خصوص، نتایج به رئیس مجلس و سایر مقام‌های بلندپایه ارائه خواهد شد.
فرهاد تجری دیگر عضو این کمیته نیز امروز سه‌شنبه به خبرگزاری ایسنا گفت که برای بررسی موضوع آزار و اذیت جنسی برخی از بازداشتی‌ها از سوی سران قوای مقننه و قضائیه «تمهیداتی» اندیشیده شده است.
این نماینده مجلس همچنین گفته است: «اطلاعات و مستندات موثق از تجاوز عوامل بازداشتگاه‌ها به بازداشت‌شدگان نداریم، اما تفاوت چندانی هم در اصل ماجرا نمی‌کند»
آقای تجری به جزئیات این «تمهیدات» اشاره‌ای نکرد، اما گفت که «ما تضمینات کافی ارائه کردیم تا افراد مدعی با تحقیقات کامل پزشکی ادعاهای خود را اثبات کنند.»
مهدی کروبی در دیدار با اعضای کمیته حقیقت‌یاب گفته بود که افراد آماده هستند تا در این خصوص(تجاوز) شهادت دهند، اما «احساس امنیت» نمی‌کنند.
مهدی کروبی افزود که یکی از این افراد را برای پیگیری این مسئله به قوه قضائیه معرفی کرده که با وی برخورد نامناسبی شده است.
موضوع تجاوز به برخی بازداشت‌شدگان حوادث اخیر در ایران، خشم گروهی از محافظه‌کاران را برانگیخته است. آنها از قوه قضائیه می‌خواهند با کسانی که اقدام به انتشار چنین «شایعاتی» کرده‌اند، برخورد کنند.
کمیته حقیقت‌یاب مجلس تنها مرجعی است که به طور رسمی اعلام شده، پیگیر صحت و سقم این گزارش‌ها است.

سایت نوروز فیلم دهها قبر بی نام و نشان را منتشر کرد

نوروز: در پی انتشار خبر تدفین مخفیانه دهها نفر از شهروندان، در قطعه 302 بهشت زهرای تهران توسط پایگاه نوروز، برخی از نمایندگان مجلس نسبت به آن واکنش نشان دادند. در روز 31 مرداد ماه و پس از انتشار خبر اولیه دفن بی نام و شهدا، مجید نصیرپور عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در واکنش به این خبر نوروز گفته بود که مجلس مسئله دفن دسته جمعی کشته شدگان را پیگیری می کند.
این مسئله برای ما بسیار مایه امید شد که یک نماینده اعلام کرده که مسئله بررسی می شود اما با کمال تعجب در همان روز فرهاد تجری عضو کمیسیون امنیت ملی و کمیته پیگیری وقایع بازداشتگاهها و بازداشت شده ها اعلام کرد که این خبر صد در صد دروغ است.
تکذیب آقای تجری در حالی صورت گرفت که تنها ساعاتی از انتشار این خبر توسط نوروز گذشته بود و ایشان می توانستند حداقل برای اطمینان از خبر نوروز قدم رنجه کرده و نگاهی به قطعه ای که مورد مدعایمان بود بکنند و بعد تکذیب کنند اما بدون هیچ تحقیقی اعلام کردند که این خبر دروغ است و همه مسایل در بازداشت گاهها شفاف بوده و ابهامی وجود ندارد و بدون توجه به اینکه حتی رهبری نیز بر وجود شرایط غیر استاندارد در حداقل یک بازداشتگاه اذعان داشته اند و دستور پیگیری داده اند، با اینحا این نماینده به جای دفاع از حقوق کشته شدگان از حقوق عاملان دفاع میکنند.
در همین راستا آقای کاتوزیان دیگر نماینده اصولگرای این کمیته در مصاحبه ضمن دروغ خواندن این خبر درخواست کرد تا مستندات خبر به ایشان و یا مجلس ارائه شود.
از انجا که این نمایندگان نمی توانستند امنیت خبرنگاران نوروز را تامین نمایند لذا سایت نوروز بر آن شد سندی دیگر از این خبر را منتشر نماید.
و با آنکه در گزارش اول یا امید اینکه مسئولین پی گیری کنند خبر را به صورت مختصر منتشر کردیم اما پس از این تکذیب ها برای اثبات مدعایمان اقدام به انتشار شماره جوازهای دفن نمودیم تا مشخص شود بدون سند خبر را اعلام نکرده ایم، و از طرفی هم مسئولین را برای تحقیق در این مورد مجاب کنیم.
اما در عین ناباوری مدیر عامل سازمان بهشت زهرا، در گفتگو با خبرنگاران با جملاتی حیرت آور، دفن هر گونه اجساد به صورت غیرقانونی ، پنهانی و شبانه در این مکان را تکذیب کرد و همینطور وجود قبرهای دسته جمعی را نیز تکذیب نمود.
این در حالی است که در خبر منتشره در سایت نوروز هیچ اشاره ای به قبرهای دسته جمعی و یا دفن شبانه اجساد و همینطور فشار برای صدور جواز دفن اجباری به مسئولین بهشت زهرا نشده بود و البته اخبار ما حاکی از فشار شدید برخی از نهادها برای صدور جواز دفن بوده است که به دلیل عدم اطمینان از نبع خبر از انتشار آن خودداری کرده بودیم.
متن کامل خبر اول نوروز را اینجا بخوانید.
متن کامل خبر دوم نوروز را اینجا بخوانید.
آقای محمود رضاییان، مدیر عامل سازمان بهشت زهرا تهران در گفتگویی با خبرنگار مهر می گوید:" هیچ جنازه ای را در روزهای اخیر بدون نام و مشخصات دفن نکردیم"
در نهایت جمع بندی اعضای تحریریه سایت نوروز به این نقطه رسید که با توجه به اینکه خانواده های زیادی در روزهای پس از انتخابات همچنان در انتظار بازگشت عزیزانشان هستند و از محل آنها اطلاعی ندارند و هر روز بین زندان اوین و دادگاه انقلاب سعی صفا و مروه می کنند و برای استیفای حقوق کشته شدگان بهترین راه حل انتشار جزئیاتی از این واقعه است و ما با پذیرفتن تمامی هزینه های مترتب بر انتشار این گزارش چند ثانیه از فیلم ها و تصاویر در اختیارش از این حادثه را منتشر می نمائیم. در این تصاویر به وضوح دهها قبری که هیچ نام و نشانی بجز شماره دفن در آنها وجود ندارد دیده می شود.
و امیدواریم مسئولین امر بجای توجیه و تکذیب، به بررسی و استیفای حقوق جانباختگان و قربانیان این حوادث بپردازند، تا مجبور نباشیم مستندات دیگری را از این موضوع منتشر نمائیم.
در پایان مسئولین سایت نوروز آمادگی دارند به شرط تضمین امنیت برای خبرنگاران درگیر این موضوع در هر کمیته حقیقت یابی حاضر شده و دیگر مدارک و مستندات خود را ارائه دهد.

کروبی یکی از مستندات خود مبنی بر آزار جنسی بازداشت شدگان کهریزک را منشر کرد

سحام نیوز : مهدی کروبی در پاسخ به تمام کسانی که اظهار داشتند وی مستنداتی مبنی بر اظهارات خود درباره آزار جنسی زندانیان کهریزک ندارد متن اظهارات یکی از این بازداشت شدگان را در اختیار سایت سحام نیوز قرار داد و اعلام کرد که این مطلب تنها گوشه ای از مستنداتی است که منتشر می کند و چنانچه این روند ادامه یابد مطالب دیگری را منتشر خواهد کرد
سحام نیوز : مهدی کروبی در پاسخ به تمام کسانی که اظهار داشتند وی مستنداتی مبنی بر اظهارات خود درباره آزار جنسی زندانیان کهریزک ندارد متن اظهارات یکی از این بازداشت شدگان را در اختیار سایت سحام نیوز قرار داد و اعلام کرد که این مطلب تنها گوشه ای از مستنداتی است که منتشر می کند و چنانچه این ر وندادامه یابد مطالب دیگری را منتشر خواهد کرد .متن کامل اظهارات این فرد به شرح زیر است :حاج آقای کروبی پس از اظهارات من روزهای فراوانی را با من نشست و برخاست و تجربه زندگی در کنار ایشان بود که بعد از مدتی توانستم غرور له شده و شخصیت تکیده خود را بازیابم. ایشان ساعت های مدید با من سخن می گفت ومانند یک روانپزشک زمین و زمان را به هم می دوخت تا قانعم کند که من در این موضوع بی گناهم و داستان های دینی و تجربی فراوانی را برایم بازگوکرده و مثال های مختلفی را در این رابطه زدند و داستان مرا با آنان مقایسه کرد و من متوجه شدم بنا به سخنان ایشان اگر کسی که با دست و پای بسته و بدون اینکه از خود قدرتی داشته باشد مورد تجاوز قرار گیرد نه تنها گناهی نکرده بلکه مظلوم نیز واقع شده است.روزها طول کشید تا که حالم کمی بهتر شد وتوانستم خودی بازیابم و با این موضوع کنار بیایم و فکر خودکشی را از سر بیرون کنم و خودم را دوباره احیا کنم پس از چندی بالخره روز چهارشنبه 2/5/88 به دستور آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه مرا نزد نماینده آقای دری (دادستان کل کشور )فرستادند به نام آقای محمدی که ایشان انسان بسیار محترمی بود و بعد از صحبت کردن با من و دیدن ,وضعیت تاسف بارم بسیار با ملاطفت با من صحبت کردند و یکسره با شرح های من اظهار تاسف می کردند و می گفتند وای بر ما و تمامی سوالاتشان در جهتی بود که به شناسایی محل زندانی من و اشخاص ضارب من مربوط می شد به جاهایی هم رسیدیم و ایشان چند جا را حدس زدند. در آخرهم برایم دعا کردند ومرا به توکل به خدا تشویق کردند و مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که من باز گریه ام گرفت و گفتند قوی باش مرد و فقط نکته ایی که ایشان را ناراحت کرد باخبر بودن دوتن از دوستان آقای کروبی از داستان من بود.اما قضیه پنج شنبه 29/5/88 بسیار متفاوت بود ساعت حدود 2 بود که سه نفراز طرف منبع دیگری از قوه قضائیه به دفتر آقای کروبی آمدند و پس از آن برگه بازجویی جلویم گذاشتند- نمی دانم من متهم بودم یا شاکی- قاضی مقدمی و 2 نفر دیگر مشغول بازجویی از من شدند ابتدا از من پرسیدند شما از چه کسی شاکی هستی من گفتم من شاکی نیستم وفقط اتفاقی را که برایم افتاده برای آقای کروبی بازگو کردم اما باز می گفتند که از چه کسی شکایت داری و من ناگزیر گفتم شما به من بگویید از چه کسانی می توانم شکایت کنم تا من انتخاب کنم که دیگر قاضی فهمید منظورم چیست وحرفی نزد. به من گفتند که شرح ما وقع را بنویس من هم نوشتم بعد سوالاتشان شروع شد که اکثر آنها درمورد این بود که من از کجا آقای کروبی را می شناسم؟ از کجا به ایشان اعتماد کردم؟ چگونه ارتباط برقرار کردم؟چرا نفس نفس می زنم؟چه طور اعتماد کردم تا به آقای کروبی بگویم؟چرا حاضرشدم که آقای کروبی ازمن فیلم بگیرد؟چرا اصلا فیلم گرفتیم؟هدف آقای کروبی از آگاه کردن آقای گرامی مقدم و آقای داوری چه بود؟آقای گرامی مقدم و داوری کیستند؟چه ساعتی به حزب زنگ زدم؟با چه شماره ایی زنگ زدم؟به چه بهانه به حزب رفتم؟آنجا چه گفتم؟آنها چه گفتند؟وقتی زنگ زدم چه کسی گوشی را برداشت؟بعد به چه کسی وصل کرد؟به آن شخص چه گفتم؟با چه کسی رفتم؟در کدام تظاهرات ها شرکت کردم؟ و هزار چرای دیگر بی ربط به قضیه ی تجاوز که بعد از حدود 3 ساعت که من به ایشان اعتراض کردم .ایشان به من گفتند ما نمی دانیم توراست می گویی یا نه تو ادعای سنگینی می کنی . کل نظام مقدس را زیر سوال بردی ما از کجا بدانیم که تورا تطمیع نکرده اند؟و وقتی که من گفتم که شما مثل اینکه یادتان رفته است مسئله چیست به ظاهر خواستند سئوالاتی در این خصوص کنند سئوالاتی از این دست که دخول تا کجا بوده و آیا آن شخص ارضا شده است یا نه؟که این سوالات بیش از پیش باعث تخریب روح وروان من شد.آن جور که من احساس می کنم دوستان آقای مرتضوی نظرشان این است که با تخریب شخصیت اینجانب موضوع را به سمتی سوق دهند که من از آقای کروبی پول گرفتم یا آقای کروبی تطمیعم کرده تااین ادعا را بکنم.بعد هم از من خواستند که با ایشان به پزشکی قانونی بروم ومن علی رغم اینکه از ایشان خواستم باتوجه به مناسب نبودن حالم و داشتن سرگیجه بگذارند برای روز دیگر که ایشان مخالفت کردندو باهم راهی پزشکی قانونی شدیم.بعد هم در راه پزشکی قانونی قاضی به من می گویند حدیث داریم از حضرت امام جعفر صادق که احمق و بدبخت کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد بدبخت تر و مفلوک تر از او کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد.خودتان قضاوت کنید که منظور حاج آقای مقدمی از بیان این جمله چیست؟!و بعد تلویحا به من می گوید که گول بازی های سیاسی را نخورم و بعد هم که گفتم تقلب شده گفت: " وقتی آقای کرباسچی به آقای موسوی رای داده ببین قضیه از چه قرار است من حتی مطمئنم که خود آقای کروبی هم به آقای موسوی رای داده" ودیگر پی این داستان را به توصیه بزرگان با سکوت ادامه دادم و وقتی گفتم چرا با بچه ها اینکار را کردید و چرا اینجور کردید مگرما چه کار کردیم؟ گفت وقتی رهبری فرمودند انتخابات درست بوده یعنی بوده که من گفتم نعوذ بالله که رهبری خدا نیستند و معصوم هم نیستند که بعد دیدم دارد به سفسطه می کشاند که باز سکوت پیشه کردم.درمیان راه ایستادیم و دونفر دیگر آمدند تا شیفتشان را عوض کنند، من به قاضی مقدمی گفتم که اگر ممکن است دیگر اینها نفهمند و ایشان هم قول داد و گفت که نامه مهر و موم شده به دستم می دهد اما نه تنها نامه را به دست من نداد بلکه با آن مامور پچ پچ کرد و زمانی که من به پزشک قانونی رسیدم .مامور نامه را باز کرد و به دست مامور پذیرش داد نمی دانم یک نامه معاینه تجاوز به چند کلمه نیاز دارد که قاضی محترم صفحه را ریز ریزپر کرده بود و دکتر قریب 5 دقیقه آن را می خواند بعد هم مامور همراهم ،به نزد دکتری که مرا معاینه کرد رفت و چند بار به قاضی زنگ زد و دایم از من دور می شد مباد که من بشنوم چه می گوید؟در ضمن دکتر پزشکی قانونی به من گفت که من دو نامه می دهم تا شرح درمانت را پزشکانی که رفته ایی برای من بنویسند تا نظر دهم اما آن مامور این نامه ها را به من نداد وهرچه به او گفتم که من خودم دیدم که آن نامه ها را گرفتی هاشا کرد بعد هم زمانی که منتظر جواب بودیم مامور به من می گوید من فکر نمی کنم کسی اینکار را بکند بعد هم به من تهمت دروغگویی می زند و می گوید می دانی اگر نتوانی ثابت کنی چه بلایی سرت می آورند؟ بعد که دید خیلی محکم ایستاده ام و می گویم من فقط از خدا می ترسم و روی حرفم ایستاده ام به من می گوید اگر اتفاقی هم افتاده نباید می گفتی باید به خدا واگذار می کردی الان ببین آبروی خودت و خانواده ات را برده ایی بعد هم که از دکتر نقل قول کردم که می گوید بعد از 1.5 ماه هیچ چیز مشاهده نمی شود مامور به من می گوید اگر چیزی بود حتی سایزش رو هم بهت می دادند وادامه داد که ما کارمان این است که البته معلوم نیست معنای این جمله مجهول کدام کار است.در راه برگشت وقتی گفتم امسال ماه رمضان بی آبیش سخت است با صدای بلند و چشم غره به من گفت :همینش خوب است که آدم ها بفهمند که جهنم چگونه است. امروز هم به نزد همسایه های ما آمده اند و یکسری سوالات راجع من و خانواده ام کرده اند این کارها چه مفهومی جز ارعاب من از عمومی شدن قضیه را در ذهن تداعی می کند؟ من سوال کوچکی دارم از بزرگوارانی که روز 5 شنبه من را به مانند یک متهم مورد بازجویی قراردادند من را گرفته اند؛ زندان بودم چشمان ودستهایم بسته بود ند؛به حد مرگ مرا زدند و بدتر از همه کاری با من کردند که نزد تمام بی دینان و بت پرستان مذموم است ومن تنها جرات این را داشتم که آقای کروبی را از این موضوع مطلع کنم.من از شخص حقیقی شاکی نیستم چرا که می دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می اندازند وهیچ وقت با مسببین اصلی برخوردی در خور انجام نمی شود

حسین طائب و ترانه موسوی

سرکوب تظاهرات مسجد قبا توسط قرارگاه ثارالله که زیر نظر طائب می باشد صورت گرفت. دستگیرشدگان آنروز با ون های سیاه رنگی از صحنه منتقل شدند که این ون های سیاه انحصاراً متعلق به قرارگاه ثارالله می باشد. بازداشتی ها از محل دستگیری به مرکز قرارگاه ثارالله در خیابان سئول انتقال داده شدند. در این مرکز یکی از وحشتناک ترین زندانهای حکومت وجود دارد که به زندان ابوغریب معروف است.طائب شخصاً بازجویی برخی از این افراد را بر عهده داشته و بقول خودشان دنبال لیدرهای تظاهرات می گشته اند تا از طریق آنها شبکه سازماندهی کننده پشت تظاهرات را کشف کنند. در بین بازداشتی ها ترانه موسوی بدلیل تشابه اسمی با میرحسین موسوی مورد توجه طائب قرار گرفته و از نیروهایش می خواهد که وی را برای بازجویی به اطاق شکنجه ببرند. محوطه بازداشتگاه از اطاقهای شکنجه و بازجویی جدا است و زندانی ها در درب ورودی ساختمان بازجویی به بازجویان تحویل داده می شوند و بجز بازجویان هیچ یک از زندانبانان و پرسنل بازداشتگاه اجازه ورود به این ساختمان را نداشته و اساساً نمی دانند که در آنجا چه می گذرد و برای شکنجه از چه تجهیزاتی استفاده می شود.ترانه موسوی توسط افرادی که در این مجموعه کار می کنند برای آخرین بار به هنگام تحویل به ساختمان بازجویی دیده شده است و بر خلاف سایر زندانیان که بعد از شکنجه و بازجویی دوباره به بازداشتگاه عودت داده می شوند، هرگز به بازداشتگاه بازگردانده نشد. روز بعد نام وی بدستور طائب از لیست بازداشتی ها حذف می گردد، در صورتیکه اینکار خلاف بوده و ضرورتی نداشته است، افراد عادی و ارگانها و نهادهای حکومت دسترسی به این لیست ندارند و فقط اطلاعات رهبری است که می تواند بنا به ضرورت لیست زندانیان ابوغریب را مطالبه کند. طائب رد پای خودش را پاک می کرد.دو چیز مسلم است، طائب دستور داده که ترانه موسوی را برای بازجویی نزدش ببرند و دیگر اینکه ترانه موسوی بعد از آن ناپدید شده است. حتی اولین خبرها از این موضوع نیز بطور غیرمستقیم توسط پرسنل همین بازداشتگاه به بیرون درز داده شد، آنها اطمینان یافته بودند که دلیل برنگشتن ترانه به بازداشتگاه، سوء استفاده جنسی طائب از این دختر مظلوم است.بعد از ارسال نامه افشاگرانه کروبی به هاشمی و ارجاع این نامه توسط هاشمی به شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه، طائب در جریان این پیگیری قرار گرفته و بشدت وحشت کرده و در صدد چاره جویی بر می آید و به این ترتیب با یاری گرفتن از خانواده باجناقش بعنوان بازیگر، تلاش می نماید در جمعی خصوصی و خانوادگی صورت مسئله ای بنام ترانه موسوی را پاک کند. فیلمی که از تلویزیون پخش شد بسیار احمقانه تدوین شده بود. در ابتدا فردی که در واقع از پرسنل نیروی انتظامی است ولی بعنوان کارشناس ثبت احوال معرفی می شود بطور قاطع می گوید که فقط 3 ترانه موسوی وجود دارد، بجز یکی که 2 ساله است دو نفر دیگر یکی در فرانسه متولد و همانجا زندگی می کند و ترانه موسوی سوم نیز از کشور خارج و دیگر بازنگشته است. بلافاصله گزارشگر برنامه را با مصاحبه با مادر ترانه موسوی ادامه می دهد و وی می گوید که دخترش در کانادا زندگی می کند و آخرین بار نیز سال گذشته به ایران سفر داشته است. در اثر نادانی خودشان بقدری بینندگان را کم شعور فرض کرده اند که فکر نکرده اند اظهارات قاطع کارشناس ثبت احوال با گفته های مادر ترانه در تضاد کامل است. دختر وی نه دو ساله است و نه در فرانسه زندگی می کند و نه اینکه از کشور خارج و دیگر بازنگشته است، دختر وی هیچکدام از این فقط 3 ترانه نیست، دختر او در کانادا زندگی می کند و مرتباً به ایران رفت و آمد می نماید، یعنی یک ترانه جدید و چهارم!طائب همچنین تنها کسی از مسئولین نظام بود که موضع گیری بسیار احمقانه ای در برابر نامه کروبی از خود نشان داد، در حالیکه همه دیگر افراد، موضوع تجاوز را از پایه و اساس تکذیب و دامن حکومت را از چنین اتهاماتی مبرا می دانستند، طائب مطرح کرد که برای اثبات تجاوز در زندان، مدعی باید 4 شاهد عادل معرفی کند وگرنه بجرم اتهام زنی 80 ضربه شلاق خواهد خورد. تقریباً بچه های کلاس اول دبستان هم اگر بخواهند نقاشی یک زندانی را بکشند او را با چشم بند و دست بند می کشند، زندانی که با چشمان و دستان بسته در چنگ بازجویان بیرحم گرفتار گردیده و برای درهم شکستن شخصیتش از سوی آنان مورد تجاوز قرار گرفته از کجا باید 4 شاهد عادل برای اثبات جنایتی که بر علیه اش صورت گرفته بیاورد؟ او حتی نمی داند کجا و توسط چه کسی مورد تجاوز قرار گرفته است، ولی نظام بدون نیاز به شاهد دقیقاً می داند در مورد کدام زندانی چنین حکمی را داده است.طائب با تکیه بر تجربیاتش در وزارت اطلاعات بهترین راه رفع اتهام از خود را منحرف کردن موضوع از طریق یک سناریوی جایگزین دید. وی که با نام میثم سالها مسئول بخش ضد جاسوسی وزارت اطلاعات بوده بخوبی با این روش آشنا است. در زمان تصدی وی بارها از سناریوهای جعلی برای هدایت افکار عمومی استفاده شده بود. معروفترین آنها در مورد انفجار حرم امام رضا بود که توسط وزارت اطلاعات طراحی و اجرا و منجر به کشته شدن 26 نفر و مجروح شدن بیش از 370 نفر شد. این انفجار با هدف ایجاد تنفر عمومی از مجاهدین خلق و فشار بر کشورهای غربی برای قطع حمایت و اخراج آنها بود. شاید اگر موضوع قتلهای زنجیره ای و رسیدگی به پرونده آن پیش نمی آمد هرگز این حقیقت برملا نمی شد. وزارت اطلاعات برای اجرای این سناریو از یک زندانی بنام مهدی نحوی استفاده کرد. وی تحت فشار و شکنجه برای اعتراف به انفجار حرم امام رضا قرار گرفت. مهدی نحوی را به صورت فردی مجروح در اثر اصابت گلوله گریم کردند و سپس در بیمارستان مصاحبه‌ای تصویری با وی انجام دادند و وی، که گویا در آستانه مرگ بود، بمب‌گذاری در حرم را متقبل ‌شد. سپس، نحوی را با اتومبیل به تهران پارس بردند و او را آزاد کردند. کمی پس از آزاد شدنش، او را به محاصره گرفتند و به گلوله بستند. نحوی کشته شد. همان شب خبر درگیری مسلحانه در تهران پارس و مجروح شدن و اندکی بعد مرگ عامل بمب‌گذاری در حرم رضوی (ع)، به همراه مصاحبه نحوی، از تلویزیون پخش شد. مهدی نحوی با اتومبیل افراد سعید امامی به تهرانپارس در یکی از شلوغ ‌ترین نقاط که ایستگاه مسافران نیز هست، آورده می‌شود تا عده زیادی از مردم تهران شاهد باشند. به او یک قبضه کلت کمری خالی از فشنگ داده و چنین فریب داده می‌شود که می‌خواهند او را فراری دهند. مهدی نحوی، جوان بی‌تجربه‌ای که گمان می‌کند فرشته نجات به سراغ او آمده است با خیالی خام از اتومبیل بیرون فرستاده می‌شود. او چونان محکومی گریزپا به سوی سرنوشتی نامعلوم، به امید رهایی و بی‌خبر از سناریوی طراحی شده، شتابان می‌دود. چند لحظه بعد ماموران از اتومبیل بیرون آمده و فرمان ایست می‌دهند. نحوی همچنان شتابان می‌دود، اما گلوله‌ها امان نمی‌دهند و او نقش بر زمین می‌شود و در حالیکه عده زیادی از مردم شاهد بودند که او در حال فرار و ماموران در حال تعقیب بودند و به او ایست دادند اما فرد فراری که اسلحه‌ای هم نزد خود داشت تسلیم نشد و هدف قرار گرفت. شب همان روز در اخبار سراسری صدا و سیما گفته شد که عده زیادی از مردم شاهد این درگیری بوده‌اند. ماجرا به اندازه‌ای طبیعی بود که هیچکس به ساختگی بودن سناریوی نحوی تردید نمی‌کند. مصاحبه تلویزیونی قبل از کشتن مهدی نحوی انجام شده بود ولی بعد از کشته شدن وی پخش گردید و گفته شد که لحظاتی پس از مصاحبه و اعتراف به اینکه بدستور مجاهدین خلق حرم را بمب گزاری کرده در اثر جراحات وارده مرده است.مورد بعدی قتل3 کشیش ارمنی بود (كشیش هائیك هوسپیان مهر، كشیش مهدی دیباج و اسقف میكائیلیان) که بنا به ابتکار شخص طائب انجام و متعاقباً باز هم یک سناریوی تلویزیونی ساختگی. برای اجرای این نمایش از 3 دختر بنامهای فرحناز انامی، بتول وافری و مریم شهبازپور برای محاكمه استفاده شد. رهبرپور (رئیس دادگاههای انقلاب تهران) قاضی پرونده قتل كشیشهای مسیحی بود. رهبرپور پس از اجرای محاکمه ساختگی و شوی تلویزیونی، در زمان اعلام حكم آنها گفت: براساس قوانین اسلام حکم اعدام می‌توانست در مورد این 3 منافق اجرا شود اما بلحاظ ارزشی كه اسلام برای زن قائل است با تخفیف اعدام، مورد تبعید و زندان در خصوص این منافقین صادر شد.همچنین در مورد قتل نویسنده نامدار سعیدی سیرجانی موضع رسمی نظام این بود که وی به مرگ طبیعی درگذشته است تا آنکه سعید امامی در جریان بازجویی هایش گفت: «سیرجانی در اواخر کار واقعا بریده و بیمار شده بود. شاید هم تیم فنی در تعزیر وی بسیار زیاده روی نموده بود. حال سیرجانی خوب نبود و ضبط ویدئویی نیز دیگر موثر نبود. یک ماه دیگر وی را در خانه نگهداری کردیم تا که قرار بر حذف وی گرفته شد. آقای محسنی خود از آیت الله خوشوقت حکم حذف سیرجانی را گرفت که همان شب پس از آن که به اطلاعم رسید با اکبر خوش کوش و یدالله رفتیم به خانه ی امن. پرسنل عملیات را فرستادیم. آن ها که از خانه رفتند، یدالله قرص آرام بخشی به وی داد و بعد با آمپول هوا کارش را تمام کرد».وکلای مقتولین قتلهای زنجیره ای با چشمانی از حدقه درآمده این واقعیات را در پرونده هایی که اشتباهاً و در اثر سهل انگاری بجای پرونده های آماده شده در اختیارشان قرار گرفته بود خواندند. فقط اینها نبود، اعترافات دقیقی در مورد نحوه ترور سرلشگر صیاد شیرازی و نسبت دادن آنها به مجاهدین خلق و همچنین تعویض یکی از قرصهای مورد مصرف احمد خمینی با قرصی مرگ آور که سبب سکته مغزی می شد بقصد از بین بردن او که منجر به کشته شدن احمد خمینی شد و دهها ترور دیگر مخالفین و روشنفکران و مبارزین سیاسی در داخل و خارج از کشور در معرض دید این وکلا قرار گرفت. حکومت بمحض اطلاع، وکلا را زندانی نمود و در مرحله بعد حتی وکلای همین وکیلان را هم دستگیر و زندانی کرد تا از لو رفتن این اطلاعات جلوگیری کند.البته با لو رفتن این اطلاعات و تقاضای جمعی از مسئولین کشور برای ملاقات با سعید امامی و شنیدن جزئیات بیشتر این مطالب از زبان وی، ناگهان سعید امامی خودکشی شد! و برای همیشه خاموش گردید.موارد متعدد سناریوهای ساختگی تلویزیونی و آخرین آنها که ناشیانه به کارگردانی طائب در مورد ترانه موسوی ساخته و پخش گردید فقط این واقعیت را اثبات می کند که حکومت کوچکترین ارزشی برای افکار عمومی و مردم قائل نیست و خود را در مقامی می بیند که با تغییر دادن واقعیات و جایگزین نمودن یک مشت جعلیات بجای حقایق، افکار عمومی را هدایت نماید. هدایت افکار عمومی ریشه اصلی اقدام حکومت در انتخابات 84 و بیرون آوردن احمدی نژاد از صندوق رای و نهایتاً کودتایی تمام عیار در انتخابات 88 است. مردمی که از دید حکومت اینقدر کم مقدارند که باید افکار آنها را بدلخواه و با دروغ و جعلیات هدایت نمود، مردمی هستند که هنوز به بلوغ عقلی نرسیده اند و لذا نمی توانند واقعیات را درک کرده و تصمیم درست بگیرند و رای صحیح بدهند. این مردم نابالغ تحت تاثیر تبلیغات دشمنان قادر به درک این واقعیت نیستند که ریاست جمهوری کدام فرد بصلاح مملکت خواهد بود. میلیاردها خرج پروژه های موشکی و هسته ای شده و درست در آستانه به نتیجه رسیدن آنها این مردم نابالغ می خواهند با انتخاب میرحسین همه این پروژه ها را در دست انداز انداخته و سبب شادی دشمنان شوند. میلیاردها هم بین متصدیان این پروژه ها تقسیم شده تا بکار خود دلگرم و به حکومت وفادار بمانند و ناغافل غریبه ای بنام میرحسین می خواهد بیاید و با لجاجت و یکدندگی که بر سر اصول خود دارد همه چیز را زیر سئوال برده و از ادامه آن جلوگیری کند. از دید حکومت ریاست جمهوری میرحسین بمعنای این است که دشمن از پشت مرزها بر روی صندلی ریاست جمهوری منتقل شده و حکومت بجای اینکه بر روی پیشبرد پروژه های خود تمرکز کند مجبور شود با رئیس جمهور و وزرای وی بجنگد. از دید حکومت این یک جهاد مقدس است که نباید در آن شکست خورد و لذا اگر عین 40 میلیون نفر هم به موسوی رای می دادند باز هم احمدی نژاد با 24 میلیون رایی که قبل از انتخابات تصمیم گیری و اعلام شده بود بعنوان رئیس جمهور اعلام می شد. بقول استالین مهم نیست که تو به چه کسی رای می دهی، مهم این است که چه کسی رای تو را می شمارد.آنچنان حجم پولی در دستان گردانندگان حکومت در گردش است و آنچنان سودهای بی حساب و کتابی از این حکومت خصوصی می برند که حتی تصور از دست دادن آنرا نیز نمی توانند بکنند. توقیف یک میلیارد و ششتصد میلیون پوند در انگلیس که در حساب شخصی مجتبی خامنه ای بود و اخیراً کشف شش میلیارد یورو در حسابهای مخفی بنام چند تن از سران رژیم در بانک BHF فرانکفورت توسط دولت آلمان فقط جزئی از این ثروت بادآورده و نامشروع سران حکومت است. توقع دارید همه اینها را به احترام رای مردمی که از دید آنها توان تشخیص صلاح خود را ندارند از دست بدهند؟هم کروبی و هم مردم می دانند که تجاوز و آزار جنسی در زندانهای حکومت امروز شروع نشده است و این جنایت سالها است که وجود دارد ولی تاکید بر روی آن در شرایط حاضر بسیار مهم است زیرا با افشای این واقعیت تلخ برای مردم، سلسله اعصاب حکومت نشانه گرفته شده است.خامنه ای و اطرافیانش می دانند که میلیونها ایرانی که روز دوشنبه 25 خرداد از میدان امام حسین تا آزادی را پر کردند از بین نرفته اند، تغییر موضع هم نداده اند، آنها در ستون فقرات جامعه جریان یافته اند و هر کدام با تمام قوا در تلاشند تا نقاب از چهره این حکومت برکشند. این چند میلیون، ساکت و خاموش نشده اند، آنها رفته اند تا با میلیونها میلیون دیگر بازگردند و برای اینکه دیگر هموطنان خود را با چهره واقعی حکومت آشنا کنند در حال فعالیتند.حکومت تحت فشار قرار گرفته و ناچار از واکنش است، این واکنشها هر چه باشد بیشتر آنها را در باتلاق فرو می برد. طائب مجبور می شود ادای سعید امامی را درآورده و یک گزارش مضحک تلویزیونی را کارگردانی کند و نتیجه آن تلفات بیشتر حکومت است. حسین شاهمرادی در کسوت یک روحانی با ارسال نامه ای بر علیه کروبی می تازد و رسماً از زبان یک روحانی اعلام می کند که بخاطر حفظ منافع نظام حاضر شده در این سناریوی دروغ شرکت کند. تعبیری که او در مورد ترانه موسوی و دیگر ترانه های جان باخته و مورد تجاوز قرار گرفته بکار می برد انسانیت را شرمنده می کند و آدمی آرزو می کند هرگز از مادر زاده نشده بود تا چنین رذالتی را بشنود. وی می گوید: « نباید برای اثبات رای و نظر خود یا بازگرداندن اعتبار سیاسی هر موضوعی را بازگفت و بانگ برآورد. در دیداری كه دریافته بودید كه برنامه تلویزیونی خانم ترانه موسوی به طریقی با خانواده ما ارتباطی دارد ماجرا را از بنده جویا شدید و عرض كردم كه بنا به مسائل و مصالحی كه باور داریم این قصه را برای هیچ یك از بزرگان نگفته‌ام و نخواهم گفت، چرا كه توطئه رسانه‌های بیگانه را می‌دانم. فتنه‌انگیزی دشمنان را دیده‌ام و ناصبوری دوستان را چشیده‌ام. آبی بود و از جوی برفت، تیری بود و از چله گذشت. لیكن این سوال باقی است كه گفته شما، دوا بود یا درد؟ با این كار، كمكی به انقلاب شد یا جریان‌های سیاسی این سو و آن سو، كام خود از آن گرفتند؟ حریم انسان پاس داشته شد یا اصول اخلاق مراعات گردید؟».هزاران هزار افسوس بر این طرز فکر غیرانسانی و شرم آور که برای حفظ مصالح نظام و دفع توطئه رسانه های بیگانه و برای کمک به انقلاب، شخصی در لباس روحانیت بخود حق می دهد که خانواده اش را وادار به شرکت در نمایش دروغین تلویزیونی نموده و آنها را در گندی که خود در آن غرق است آلوده نموده و ذهن میلیونها بیننده ایرانی را فریب دهد و آنقدر وقیح باشد که از افشای این ناجوانمردی گلایه کند. این موجودی که نمی دانم چه نامی بر آن نَهَم، با همان ادبیات طلبگی، ترانه موسوی را آبی می نامد که از جوی رفته و تیری می خواند که از چله گذشته و دیگر بازنخواهد گشت!! جان یک انسان از دید وی آبی بوده که از جوی رفته است.حسین شاهمرادی باجناق حسین طائب و نماینده طرز تفکر حاکمین کنونی این سرزمین است. حفظ قدرت و حکومت و منافع و ثروت ناشی از آن به هر قیمت و با هر دروغ و با هر آلودگی و نجاستی.اگر نبود نامه کروبی، برنامه تلویزیونی ترانه موسوی روی آنتن نمی رفت و حسین شاهمرادی این نامه را نمی نوشت. مبارزه ما و ادامه فشار بر حکومت سبب خواهد شد که طائب و طائب ها برنامه های بیشتری را کارگردانی و پخش کنند و شاهمرادی های بیشتری نامه نوشته و چهره واقعی حکومت را نشان دهند.
جنبش سبز و پاک مردم ایران به این خودزنی های حکومت نیاز دارد و تا هر زمانی که ما راهمان را ادامه دهیم از این خودزنی ها فراوان خواهیم دید.

گزارشی از بازداشتگاه مخوف آگاهی شاهپور


خبرگزاری هرانا : گزارشی را که درزیر می خوانید بخشی از شکنجه های قرون وسطائی که در بازداشتگاه آگاهی شاهپور علیه زندانیان بی دفاع صورت گرفته است این گزارش توسط فعالین حقوق بشر و دموکراسی تهیه و تنظیم شده است 1.0- موقعیت داخلی بازداشتگاه اداره دوازدهم آگاهی شاهپور:بازداشتگاه اداره داوزدهم ؛ از بازداشتگاههای مخوف تهران می باشد که زندانیان بی دفاع تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار میدهند.این بازداشتگاه از یک راهروی اصلی طویلی که در حدود 50 متر طول دارد تشکیل شده است. در وسط این روهری، راهروی دیگری وجود دارد که در سمت چپ آن قرار دارد و طول آن در حدود 20 متر می باشد. در این راهرو 10 سلول وجود دارد که هر سلول آن 10 متر مربع مساحت دارد.5 سلول در سمت راست راهرو و 5 سلول دیگر در سمت چپ راهر قرار دارد.سلولها مقابل هم قرار گرفته اند . به هر کدام از سلولها بند گفته می شود و به ترتیب از بند1 تا بند 10 تشکیل شده اند.به این مجموعه سلولها قسمت عمومی بازداشتگاه گفته می شود و تعداد زندانیان که در هر سلول آن نگهداری می شوند گاها تا 9 نفر می رسید.1.1- سلولهای انفرادی مخفی بازداشتگاه آگاهی شاپور :در انتهای راهروی اصلی سرویسهای بهداشتی قرار دارند و نرسیده به دستشوئی در سمت چپ آن 2 سلول بنام قرنطینه است که محل نگهداری کودکان دستگیر شده می باشند.اکثر کودکان بازداشتی علاوه بر شکنجه های جسمی مورد تجاوز جنسی و سایر اذیت و آزارهای قرار می گرفتند1.2- سلولهای انفرادی مخفی بازداشتگاه آگاهی شاپور :راهروی اصلی به سرویسهای بهداشتی منتهی می شود. هنگام ورود به سرویسهای بهداشتی در سمت راست آن توالتها قرار دارند و در سمت چپ آن روشوئیها هستند . در کنار این روشوئیها یک دربی وجود دارد که مورد جلب توجه نمی شود. از این درب وارد سالن کوچک دیگری می شوید که در آن 2 در وجود دارد دربی که در روبرو قرار گرفته است درب ورودی قسمت مخفی بازداشتگاه است. چند پله به بالا می خورد و به واردی آن می رسیم.در این بازداشتگاه 7 سلول انفرادی وجود دارد که در کنار هم قرار دارند. در انتهای سری سلولها اتاق پاسداربندها هم قرار دارد.ورود به این محل فقط با هماهنگی صورت می گیرد و بدون تماس تلفنی و هماهنگی قبلی به هیچ وجه امکان رود به اینجا نیست .1.3- شرایط درونی سلولهای انفرادی مخفی بازداشتگاه :1- کف سلول از موکت پوشیده شده که بسیار کثیف می باشد بر روی آن مدفوع، خون و تهوع زندانیان وجود دارد بطوریکه پاسداربندها هنگامی که قصد ورود به این سلولها دارند با ماسک و دستکش وارد می شوند.2- سلولها فاقد پنجره می باشند و دربهای آن طوری ساخته شده است که کیپ هستند و هوا را به سختی عبور میدهند.3-یکی از سلولها که دارای شرایط بسیار سختی دارد و درجه حرارت آن چند درجه از دیگر سلولها بیشتر می باشد و معمولا کسانی را که قصد قتل آنها را دارند در آنجا نگهداری می کنند.امیر توکلی برزجانی در همین سلول به قتل رسید.4- علیرغم اینکه به آنها سلول انفرادی گفته می شد ولی 2 الی 4 نفر در آن نگهداری می کنند.1.4- قتل زندانیان در زیر شکنجه:تعداد زیادی از زندانیان در زیر شکنجه های قرون وسطائی مامورین ولی فقیه در آگاهی شاپور به قتل رسیده اند که به خاطر تهدید ات و ترس، خانواده های آنها حاضر به صحبت کردن در این مورد نیستند. یکی از تعداد زیادی که در این شکنجه گاه به قتل رسیدند. حسین(امیر) توکلی برازجانی 33 ساله می باشد .خانواده وی تحت فشار هستند و تا به حال امکان شکایت کردن و احقاق حقوق خود را نیافته اند. 1.5- شکنجه هایی که علیه زندانیان اعمال می شود:1- با انبر دست پوست و نقاط حساس بدن را فشار دادن و زخمی کردن 2- فشردن ناخن های پا با انبردست 3- به مدت طولانی با باطوم و سایر اشیا زندانی را مورد شکنجه قرار دادن 3- از پشت دست بند و پابند زدن و مدت ها در این حالت رها کردن گاها تا یک ماه زندانی به این حالت نگه داشته می شود4- منگنه کردن نقاط حساس بدن 5-جوجه کباب کردن 6- آویزان کردن به مدت طولانی تا زمانی که زندانی بیهوش شود 7- ندادن آب نوشیدنی به زندانی در گرمای مردادماه به مدت طولانی8- زندانی در طی روز 2 بار هنگام رفتن به سرویسهای بهداشتی حق نوشیدن آب دارند در حالی که کیسه بر سر اوکشیده است و حق برداشتن کیسه را هم ندارند 9- در طی ۲۴ ساعت زندانی فقط ۲ بار حق استفاده از سرویسهای بهداشتی دارد آن هم در عرض 2 دقیقه اگر طولانی تر شود با باتون زندانی را مورد شکنجه قرار می دهند.10- وادار کردن زندانی به خوردن مدفوعش و غذای بالا آورده11- تجاوز جنسی به زندانیان و استعمال باتون و شکنجه های جنسی دیگر با دست پاره کردن، این عمل ضد بشری توسط فردی بنام حاج رفیعی صورت می گیرد.12- زندانی تا یک ماه از استحمام محروم است13- به زندانیان 2 بار در روز غذا داده می شد. غذای آنها مقدار بسیار کمی نان و سیب زمینی است. زمانهای جیره غذایی آنها ساعت 16:00 بعد ظهر و ساعت 21:00 شب می باشد.و شکنجه های دیگر1.6- اسامی تعدادی از شکنجه گران در آگاهی شاپورسرهنگ مرتضی رستمی نیا رئیس قبلی بازداشتگاه، سرهنگ کرمی، سرهنگ مدحی و افراد تحت فرمان آنها می باشند. پاسدارانی که در سلولهای مخفی زندانیان را شکنجه می کنند با شماره همدیگر را صدا زده می زنند1.7- بازداشت شدگان قیامدر جریان اعتراضات اخیر مردم ایران تعداد زیادی از جوانان دستگیر شدند و به این بازداشتگاه منتقل شدند و برای چند روز تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار گرفتند.گزارشاتی حاکی از آن است که در حدود 65 نفر از زندانیان زندان کهریزک به آگاهی شاپور انتقال داده شدند.بازداشتگاه آگاهی شاپور زیر نظر نیروی انتظامی اداره می شود که تحت امر ولی فقیه علی خامنه ای می باشد و به اعتقاد او در آنجا با شکنجه های ضد بشری اعمال شده استانداردها ولی فقیه رعایت می شود و همچنان به قتل وشکنجه و تجاوز جنسی زندانیان بی دفاع ادامه میدهند.لازم به یادآوری است کسانی که گزارشات فوق را ارسال کرده اند حاضرند در هر دادگاهی که امنیت جانی آنها را تامین کنند شرکت نمایند و از آنچه که بر آنها روا داشته شده و مشاهدات خود را بیان کنند.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، جنایتهای علیه بشریت که در فوق توسط قربانیان اظهار شده را محکوم می کند. و از دبیر کل وکمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار ارجاع پرونده نقض حقوق بشر این رژیم به شورای امنیت سازمان ملل است.
منبع خبر : خبرگزاری هرانا

در برابر کودتا متحد شوید؛ یا امروز یا هیچ وقت

صدها چهره سیاسی، فعال مدنی و روزنامه‌نگار با ارسال نامه‌ای برای مراجع تقلید و آقایان هاشمی، خاتمی، موسوی و کروبی از آنها خواستند در برابر کودتاچیان مقاومت کنند و به اقدامات عملی رو بیاورند. متن کامل این نامه مهم را در ادامه بخوانید:
إنا لله وإنا إليه راجعون
خدمت مراجع عظام تقلید در قم
و آقایان هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی
در روزهایی که مردم شریف و دلیر ایران برای اعاده‌ی حقوق حقه‌ی خویش با رساترین نداها و نجیبانه‌ترین رفتارها به خیزش برخاسته‌اند، در کمال تاسف و شرم‌ساری شاهد آن هستیم که برخی نشستگان بر مسند قدرت نظام برآمده از انقلاب آزادی‌خواهانه‌ی همین مردم در سال 1357، با تمام قوا و توان به مقابله با ملت شهیدپرور ایران برخاسته‌اند.
آن‌چه در 60 روز گذشته بر سر این ملت رفته، یورش به خوابگاه‌های دانشجویی و خانه‌های مردم، خون‌های پاک ریخته شده در خیابان‌ها، جنایت‌های رخ‌داده در بازداشت‌گاه‌هایی چون کهریزک و بازداشت گسترده‌ی فعالان خوش‌نام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و جمع کثیری از شهروندان ایران زمین بی‌تردید بخشی از سیاه‌ترین برگ‌های تاریخ کشور ماست و به همین سبب مردم ایران از مراجع دینی و نخبگان سیاسی خود به حق انتظار دارند تا «تمام توان» خود را برای خدمتی تاریخی به کشور به کار ببندند و هم‌چنان که در طول تاریخ پشتیبان ملت بوده‌اند، این بار نیز «رسالت» خویش را به انجام رسانند.
خوش‌بختیم که این انتظار بی‌مناسبت نبوده و در این هفته‌ها مراجع عظام تقلید و شخصیت‌های سیاسی تاثیرگذار کشور، با سخنان و بیانیه‌هایی درخور توجه نشان داده‌اند که هم‌راه و هم‌گام با مردم شریف خود هستند و تن به خواسته‌های نامشروع بخش تمامیت‌خواه حاکمیت نمی‌دهند.
آقایان؛
اما این کافی نیست! آن‌چنان که شاهد هستید، کودتاگران علیه جمهوریت نظام نه‌تنها با وجود مقاومت تحسین‌آمیز ملت ایران از ادامه‌ی این مسیر ویران‌گر دست نکشیده‌اند که هر روز بیش از گذشته خط و نشان می‌کشند و بازی‌ها و نمایش‌های تازه‌ای را برای مایوس ساختن مردم به‌راه می‌اندازند تا از این ره به خواست بنیادین خود دست یابند. ما نگرانیم که اگر این مسیر پیموده شود، آن‌گاه نه تاکی باقی بماند و نه تاک‌نشانی که مراجع عظام تقلید و نخبگان سیاسی کشور بر آن تکیه زنند.
این روزها نیز می‌بینیم، به جای محاکمه‌ی کسانی که علیه جمهوریت نظام و رای مردم دست به کودتا زدند و در پی ایستادگی ملت از خون‌ریزی ابایی نداشتند، چهره‌های شناخته‌ی شده، دلسوز و معتقد سی سال گذشته‌ی کشور را به هم‌راه دیگر شهروندانی که گناهی جز پاسداری از جمهوریت نظام، قانون اساسی و رای خود ندارند، به دادگاهی نمایشی کشانده و پس از 50 روز بازداشت در شرایطی ویژه به اعتراف علیه خود، دوستان، شخصیت‌های ملی و جنبش سبز مردم وادار کرده‌اند.
ما نیز چون شهروندان دیگر این مرز و بوم این اعترافات را «بی‌ارزش و بی‌اعتبار» و تکرار سناریوهای هرگز پذیرفته نشده‌ی پیشین می‌دانیم که در باور هیچ عقل سلیمی نمی‌گنجد اما از آن سو به‌شدت نگران هستیم که روند برنامه‌ریزی شده‌ی کنونی از سطح چند روزنامه‌نگار یا فعال سیاسی و اجتماعی فراتر رفته و آشکارا مقام‌های شناخته شده‌ی پیشین را هدف قرار می‌دهد و نشان‌گر آن است که اگر در همین جا متوقف نشود، دیری نخواهد پایید که دیگر هیچ کس از تیررس تمامیت‌خواهان مصون نخواهد بود و چه بسا در آینده، مراجع تقلید و روسای نهادهای انقلابی و دیگر چهره‌های ملی کشور نیز متهم به «براندازی نرم» و «کودتای مخملین» شوند!
آقایان؛
مدارا با قانون‌شکنان و کودتاگران علیه قانون اساسی و جمهوری اسلامی ، کافیست! در همین نقطه باید پیش‌روی اقتدارگرایان متوقف شود تا کشور از ویرانی نجات یابد. در این راه، در غیبت تدبیر عالیه، تنها شما هستید که می‌توانید با هم‌دلی و «اتحاد» و بهره جستن از تمامی امکان‌ها و ابزارها، مردم را تا پیروزی در جنبش سبز هدایت و راهبری و رسالت خویش را در قبال میهن، مردم، انقلاب و اسلام ادا کنید.
ما و مردم ایران چشم به راه گذر از نامه و بیانیه و سخنرانی و «اقدام عملی» تمامی مراجع عظام تقلید و آقایان هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و دیگر چهره‌ها و شخصیت‌های دلسوز کشور هستیم. در تاریخ ایران نمونه‌های اقدام‌های عملی متحد مراجع تقلید و روحانیون و شخصیت‌های سیاسی و چهره‌های ملی در دسترس است و می‌توان به گام‌های تاریخی زمان مشروطه یا جنبش ملی شدن صنعت نفت چونان نمونه‌های موفق و آزمایش شده نگریست. یا باید همین امروز اقدام فرمایید و یا هیچ‌وقت دیگری برای رسالت دین خود نخواهید یافت.
امضا کنندگان:
آدينه‌وند احمد، فعال سیاسی آذر شعله، مترجم آذر شكوفه، روزنامه‌نگار آرمان‌فر نینا، خبرنگار آشتیانی زهره، خبرنگار آصف فروزان، روزنامه‌نگار آقازاده مازیار، روزنامه‌نگار آقایی ساسان، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر آقایی سامناک، روزنامه‌نگار آقایی مسعود، فعال اجتماعی آیین‌دار جمشید، فعال کمپین یک میلیون امضا ابراهيم‌زاده فرزانه، روزنامه‌نگار ابراهیمی زهرا، روزنامه‌نگار ابراهيمي‌زاده فرزانه، خبرنگار ابوالمعصومي سارا، خبرنگار احمديان امین، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت اسحاقي امیر، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت اسدي‌زيدآبادي حسن، عضو کمیته بازداشت‌های خودسرانه و عضو شورای مرکزی سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت اسکندری صادق، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت اسکندریان زویا، فعال جنبش زنان اسلامپور علی‌محمد، روزنامه‌نگار و سردبیر روزنامه نوای وقت کرمانشاه اسلام‌زاده مرتضي، خبرنگار آزاد اسماعیل‌بیگی بهرام، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت اسماعيلي رشید، روزنامه‌نگار و فعال دانشجویی اسماعیلی کوهزاد، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت اعتمادی مهرنوش، آموزش‌گر و فعال جنبش زنان افشارنیک مهدی، روزنامه‌نگار اقتنائی امیر، عضو سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت در مشهد اكرمي علی، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران امامی پروین، روزنامه‌نگار امیرآبادیان نزهت، روزنامه‌نگار امیرخسروی اروند، کارشناس محیط زیست امیرزاده سعید، خبرنگار امین‌زاده فاطمه، فعال اجتماعی امینی‌زاده مهدي، فعال سياسي و عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم انجم‌روز علی، دبیر خانه احزاب استان گیلان و سردبیر پیشین هفته‌نامه گیلان بهترانصاری الناز، روزنامه‌نگار و فعال جنبش زنان انصاري‌راد رضا، روزنامه‌نگار انواری امیرهادی، خبرنگار اياز ليدا، خبرنگار ايرانشاهي حامد، فعال سیاسی ايران‌مهر امید، خبرنگار ایکدر سولماز، فعال جنبش زنان و عضو ستاد ميرحسين موسوی بابايي سما، خبرنگار باقری داود، روزنامه‌نگار باکری حسن، فعال دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر براتیان پوریا، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت براهویی‌نوخط بهنام، فعال دانشجویی در زاهدان بوذری رحمان، روزنامه‌نگار بهرامی نجات، فعال سیاسی بهكام نگین، خبرنگار بهمنی آرش، فعال دانشجویی و روزنامه‌نگار در گیلان پاکنهاد ایمان، روزنامه‌نگار پیغمبرزاده زینب، عضو کمپین یک میلیون امضا و کمیسیون زنان تحکیم تابش هایده، فعال کمپین یک میلیون امضا تاج‌دین بهرنگ، روزنامه‌نگار تخيري نسرین، روزنامه‌نگار تركتاز آرزو، خبرنگار توکلی حسين، فعال اجتماعي جاوید امیر، خبرنگار جعفري حمید، روزنامه‌نگار جمالي علی، فعال سیاسی جوالچی رضا، فعال روزنامه‌نگار و دبیر انجمن حمایت از حیوانات جواهری، جلوه، فعال حقوق زنان و همسر کاوه مظفری، زندانی سیاسی جهان‌بین شیدا، فعال حقوق بشر چالاک فرانك، فعال سياسي حاج‌سيدجوادي احمدصدر، فعال سياسي حجتي جلال، فعال سیاسی حسن‌نیا آرش، روزنامه‌نگار حسین‌خواه مریم، روزنامه‌نگار و فعال جنبش زنان حسینی علی‌رضا، فعال دانشجویی در دانشگاه خواجه نصیر حسيني ملیحه، خبرنگار حيدريان فخرالدین، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت حیدری‌زاده مقدم، فعال سیاسی خاموشي فرشید، روزنامه‌نگار خانزادی ابوالحسن، فعال اجتماعي خانزادي شقایق، فعال اجتماعي خردپیر علی، روزنامه‌نگار خرم امير، فعال سياسي خزعلی مهدی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی خسرواني نازنین، روزنامه‌نگار خسروي سروش، روزنامه‌نگار خسروی مازیار، روزنامه‌نگار خسروي مصطفی، فعال سیاسی خسروی‌مقدم نسیم، فعال جنبش زنان خلعتبری میترا، روزنامه‌نگار خیرابی ناهید، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر خیرخواه اکرم، فعال جنبش زنان در آذربایجان دلیری جواد، روزنامه‌نگار دهقان علی، روزنامه‌نگار دهقان مصطفی، خبرنگار راد نیما، شاعر راست‌منش آذر، روزنامه‌نگار رجعتي مهسا، فعال اجتماعي رحمانی مریم، عضو کمپین یک میلیون امضا رستگاري ثمینا، روزنامه‌نگار رشیدی لاله، روزنامه‌نگار رضائی کاوه، فعال حقوق بشر و فعال دانشجویی رمضانی ارسلان، فعال سیاسی و عضو ستاد ائتلاف مهندس موسوی رمضانیان احسان، فعال سیاسی رمضاني‌يگانه بنفشه، خبرنگار رنجبران علی، روزنامه‌نگار رنجي‌پور، روزنامه‌نگار رهبر محمد، روزنامه‌نگار زارع‌كهن نفیسه، روزنامه‌نگار زارعی افشین، فعال حقوق بشر زاهدی‌لنگرودی احمد، روزنامه‌نگار آزاد و مستندساز ساکی پگاه، فعال سابق دانشجویی سالك سجاد، روزنامه‌نگار سجادي مهدی،فعال دانشجويي سحرخيز مهدی، فرزند روزنامه‌نگار زنداني عيسي سحرخيز سراب‌پور سونيتا، خبرنگار سعادت آیدا، فعال جنبش زنان و فعال حقوق بشر سعيدزاده محمود، فعال سیاسی سعيدي شیرین، خبرنگار سلطانين كامبيز، خبرنگار سلمان‌زاده ابولفضل، عكاس مطبوعاتي سمیع‌نژاد مجتبي، فعال حقوق بشر و روزنامه‌نگار سوری پوریا، روزنامه‌نگار و فعال سابق دانشجویی سياسي‌راد علی، فعال سیاسی سیما سلمان، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت شجاعی صادق، فعال حقوق بشر شفيعي حامد، خبرنگار شمس کوروش، روزنامه‌نگار شمشيري محسن، روزنامه‌نگار شوراب محمد، فعال دانشجویی و عضو کمپین یک ملیون امضا شوقی مهناز، خبرنگار شیبانی علی، فعال حقوق اجتماعی شیخ‌الاسلام امیر، فعال سیاسی شیخی شهاب‌الدین، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر شیرازی فرشته، عضو کمپین تغییر برای برابری شيرافکن آمنه، فعال حقوق زنان و روزنامه‌نگار صادقی آرش، روزنامه‌نگار صادقی محمد، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت صارمی‌فر مهدی، روزنامه‌نگار صالحي ادريس، دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه خواجه نصیر صحت لیلا، روزنامه‌نگار آزاد صحرایی سعید، فعال اجتماعي صدرآرا روزبه، روزنامه‌نگار صدري سمیرا، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت صرافی حسين، خبرنگار صرافي صبا، خبرنگار صف‌سري بیژن، روزنامه‌نگار صمدبیگی بهروز، روزنامه‌نگار ط.جلودارزاده رضا، روزنامه‌نگار طواف محمدجواد، عضو سابق انجمن اسلامی پلی‌تکنیک طهراني فرزانه، خبرنگار ظهيري نسرین، روزنامه‌نگار عابدی احسان، روزنامه‌نگار عامری سعید، عکاس عباسي فرید، مترجم عدلي محمد، خبرنگار عزيزي پويا، شاعر و روزنامه‌نگار عسگري مژگان، خبرنگار عسگري‌زاده راحله، فعال جنبش زنان عقلمند بهاره، خبرنگار علمداري روزبه، خبرنگار علوی اسماعیل، روزنامه‌نگار علوی بهاره، فعال حقوق زنان علي‌اقدم مهدی، روزنامه‌نگار علیپور فرهمند، خبرنگار علیپور محمدحسن، روزنامه‌نگار عليجاني ارشاد،‌ خبرنگار غفاريان متین، روزنامه‌نگار غفوری آرش، روزنامه‌نگار و رییس دفتر برنامه‌ریزی و تبلیغات ستاد 88 غفوری‌آذر بابک، روزنامه‌نگار غيبي رضا، خبرنگار فتحی سمیه، خبر‌نگار فتحي مجتبي، خبرنگار فتوحی امیرحسین، عضو کمیته دانشجویی دفاع از حقوق زندانیان سیاسی فتوره‌چی نادر، روزنامه‌نگار فخرايي پویان، فعال سياسي فرجاد فرهاد، روزنامه‌نگار فرهادیان سروش، روزنامه‌نگار و فعال سابق دانشجویی فرهنگی شهرام، روزنامه‌نگار فیاضی بهرام، فعال دانشجویی و سیاسی فیروزی علی‌رضا، فعال حقوق بشر فیروزی‌راد امیر، روزنامه‌نگار قاسمی فرزاد، فعال سیاسی و دانشجویی قاسمی میثم، روزنامه‌نگار قاسمی‌كرمانشاهی کاوه، فعال حقوق بشر در کرمانشاه قاسمی‌نژاد سعید، فعال سیاسی و دانشجویی قاضیان حسین، جامعه‌شناس و روزنامه‌نگار قربانی فرهاد، روزنامه‌نگار قربانپور فرشاد، روزنامه‌نگار قلعی محسن، روزنامه‌نگار قلی‌پور علی، روزنامه‌نگار قهقائی آرمین، فعال اجتماعی کاظمیان کاوه، دندانپزشک و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشکده‌ی دندان‌پزشکی بهشتیکحال‌زاده هادی، فعال سیاسی و عضو سابق دفتر تحکیم وحدت کریمی روزبه، روزنامه‌نگار کشفی علي، فعال اجتماعي کلائی علی، فعال حقوق بشر کلانکی سعید، فعال حقوق بشر کلهری زهرا، خبرنگار کمالی فرناز، فعال دانشجویی در دانشگاه رودهن و فعال حقوق زنان كريمي اميد، روزنامه‌نگار گرمستانی یاشار، فعال جنبش زنان گودرزی کوهیار، روزنامه‌نگار و دبیر کمیته دانشجویی دفاع از حقوق زندانیان سیاسیلقمانی معصومه، فعال جنبش زنان مازندرانی احسان، روزنامه‌نگار مافی حمید، روزنامه‌نگار مجد مریم، عکاس مجردي زهرا، عضو شورای مرکزی جبهه‌ی مشارکت محبي اعظم، خبرنگار محبی نوید، فعال حقوق زنان محسنی مهدی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی محمدخانی‌غیاثوند سوسن، خبرنگار آزاد محمدي داوود، روزنامه‌نگار محمدی فرشید، برادر امیرمحسن محمدی، زندانی سیاسی محمودیان مهدی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر مدرس‌گرجی ژینا، فعال حقوق زنان در کردستان مرادی سمیرا، روزنامه‌نگار مزروعی حنیف، روزنامه‌نگار مزروعی رجب‌علی، فعال سیاسی،روزنامه‌نگار و رئيس انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايرانمظاهري ریحانه، روزنامه‌نگار مظاهري مهدی، فعال اجتماعي معتمدي‌مهر حمید، فعال سياسي مفیدی بدرالسادات ، روزنامه‌نگار و دبيرانجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايرانمقدم رضوان، فعال حقوق زنان مقدم مهدي، فعال سياسي ملک مریم، عضو کمپین یک میلیون امضا ملک‌محمدي لیلا، روزنامه‌نگار ملك‌پور کامران، روزنامه‌نگار ملیحی علی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی منتظري آرمین، روزنامه‌نگار منصوري حسام، فعال سیاسی موسوی سمانه، فعال حقوق بشر موسوی علی‌رضا، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت موسوي مليحه‌سادات، ‌ خبرنگار موسوی نسرین، خبرنگار موسوي‌نسب اتابک، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت مولایی کامران، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت مومني مینو، روزنامه‌نگار مهاجر آذر، خبر‌نگار مهرابی احسان، روزنامه‌نگار مهراني بهزاد، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر مهرجو بهراد، خبرنگار میردامادی مهدی، فرزند محسن میردامادی زندانی سیاسی میرزایی احمد، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت میرزایی شهاب، روزنامه‌نگار ميرزايي مریم، روزنامه‌نگار ميرفتاحي فاطمه‌السادات، روزنامه‌نگار مینایی علی، فعال سیاسی نجدی یوحنا، فعال سیاسی نجفی مجتبي، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت نخعي اميرعباس، روزنامه‌نگار نعيمي سعید، فعال سازمان دانش‌آموختگان ادوار تحکیم وحدت نوجو شیوا، فعال حقوق زنان نوربخش شاهین، روزنامه‌نگار نوروزیان مهدی، روزنامه‌نگار وباب نینا، فعال حقوق زنان وحیدمنش پروانه، فعال حقوق بشر ویسمه اعظم، خبرنگار ويسي منظر، خبرنگار همتي زینب، خبرنگار یاری بیتا، فعال اجتماعی يعقوبي محسن، روزنامه‌نگار یوسفی مسعود، روزنامه‌نگار
اسامی حامیان این نامه در خارج از کشور:
آذربادگان محمدامین، دانشجوی کالج پادشاهی لندن(انگلستان) اسدی هوشنگ، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی(فرانسه) اسکندری محمدرضا، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر(هلند) امیری نوشابه، روزنامه‌نگار (فرانسه) باستانی حسين، روزنامه‌نگار(فرانسه) بهنود مسعود، روزنامه‌نگار (انگلستان) ثروتی مژگان، فعال حقوق زنان و حقوق بشر(آلمان) حافظی آرش، فعال حقوق زنان(آلمان) حسین‌پور فروغ، روزنامه‌نگار(آلمان) حسینی‌نژاد لیدا، روزنامه‌نگار(هلند) حقيقت‌جو فاطمه، فعال سياسي و نماینده‌ی پیشین مجلس شوراي اسلامي (آمريكا)خرمی حسین، عضو شورای شهر اسن(آلمان) خرمی طاهره، جامعه‌شناس و فعال حقوق بشر(هلند) داوودی‌مهاجر فریبا، روزنامه‌نگار(آمریکا) رفیع‌زاده شهرام، شاعر و روزنامه‌نگار(کانادا) رفیعی بهرام، روزنامه‌نگار(کانادا) شریف سولماز، روزنامه‌نگار(آمریکا) طاهری اردوان، آهنگ‌ساز و روزنامه‌نگار(اتریش) عطری اکبر، فعال دانشجویی و حقوق بشر(آمریکا) علی‌نژاد مسیح، روزنامه‌نگار(آمریکا) فاضل منوچهر، فعال اجتماعي (آلمان) فامیلی شیرین، روزنامه‌نگار (آلمان) فرهي فريده، استاد علوم سياسي دانشگاه ايالتي هاوايي(آمریکا) قاضی فرشته، روزنامه‌نگار (آمریکا) قجر آیدا، فعال اجتماعی (لبنان) ماهباز عفت، نویسنده و فعال اجتماعي (انگلستان) موسوی‌خوئینی علی‌اکبر، فعال سیاسی و نماینده‌ی پیشین مجلس شوراي اسلامي (آمریکا)میرابراهیمی روزبه، روزنامه‌نگار(آمریکا) نائب‌هاشم حسن، فعال سیاسی(اتریش) نوروز پریوش، فعال حقوق مدنی(آلمان) نوروزی احسان، مترجم(آلمان) کار مهرانگیز، حقوقدان، فعال حقوق زنان و روزنامه‌نگار(آمریکا) کاظمی نازنین، روزنامه‌نگار (انگلستان) هنروران فرهاد، روزنامه‌نگار(استرالیا)