باهمآد " برابري، آزادي و رهايي "
خامنهای آخرین رهبر ایران خواهد بود
برگردان؛ آرمین تفاخری
رنجش نهاد روحانیت در ایران از آیتالله علی خامنهای به حدی است که حتی پس از مرگ او هم کسی را جایگزین او در جایگاه رهبری نخواهد کرد
جنیو عبدو، نیوزویک
میتوان فهمید چرا لیبرالها و اصلاحطلبان ایرانی در سراسر جهان معتقد بودند که انتخابات و سرکوب گسترده مردم در ماههای گذشته به تقویت تندروها در ایران میانجامد. با در نظر گرفتن چشمانداز کوتاه مدت میتوان گفت که آنها درست میگفتند:
محمود احمدینژاد همچنان رییسجمهور ایران است و مخالفان را سرکوب کرده است. اگر چه با در نظر گرفتن چشمانداز بلندمدت میتوان مخالفان را پیروز این میدان دانست: حتی اگر سیستم تئوکراتیک بتواند از بحران کنونی جان سالم به در برد، آیتالله علی خامنهای احتمالا آخرین رهبر در ساختار قدرت جمهوری اسلامی خواهد بود که همه قدرت را در اختیار دارد.
اکنون در مدارس مذهبی و حوزههای علمیه قم، پایتخت مذهبی ایران، بحثهایی پیرامون راهکارهای حذف جایگاه «ولایت فقیه» که آیتالله روحالله خمینی در زمان تاسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹ بنیان نهاد، برانگیحته شده است.
خمینی به تصریح گفته بود که نقش وی به عنوان رهبر تامالاختیار سیاسی و مذهبی، مورد تایید خدا، حضرت محمد پیامبر مسلمانان و آخرین وارث او، امام دوازدهم شیعیان است که به اعتقاد شیعیان در سال ۹۴۱ پس از میلاد برای در امان ماندن از خلفای سنی مخالف خود عصر غیبتاش آغاز شد اما روزی ظهور خواهد کرد تا صلح و عدالت را برای همیشه در زمین حکمفرما کند.
بهرغم سوابق درخشان حوزوی، مواضع انقلابی و کاریزمای مذهبی خامنهای، تفسیر رادیکال وی از مذهب شیعه واکنشهای اعتراضی گستردهای را در میان روحانیون بلندپایه ایران پدید آورده است. منشا مخالفت بسیاری از آنها این دیدگاه سنتی است که در غیاب امام دوازدهم، قدرت سیاسی همواره نامشروع است، در حالی که اکنون برخی از متفکران مذهبی میگویند همواره نگران این بودهاند که ادعای حاکمیت الهی در تضاد با ارزشهای جمهوری قرار گیرد، حتی اگر آن جمهوری یک جمهوری اسلامی باشد.
خمینی با تکیه بر قدرت بیحد و حصر و تاثیر بیمانندش بر مردم ایران و نیز احترامی که در میان شیعیان و سنیهای سراسر جهان داشت، میتوانست منتقدان خود را آرام کند. اما اکنون رفتار نابخردانه جانشین وی، آیتالله خامنهای، موهبتهای دوران خوش گذشته را بر باد داده و به شدت از اعتبار این جایگاه کاسته است.
واکنش خامنهای به تظاهرات گسترده معترضان به نتیجه انتخابات در تابستان امسال، مهر تاییدی بود بر باوری دیرپا در میان اکثریت علما و محققان مذهبی که پیش از این کمتر کسی جرات بیاناش را داشت: باور به اینکه حاکمیت مطلقه روحانیت، صرفنظر از اینکه چه کسی قدرت نهایی را در دست دارد، میتواند منجر به حاکمیتی استبدادی شود و به همین خاطر باید چنین جایگاهی را از بین برد. قدرت مطلقه نمیتواند وجود داشته باشد، چرا که همانطور که خامنهای نشان داد، انسان جایزالخطا است.
در خارج از ایران هم این نکته بهخوبی فهمیده شده که روحانیون حاکم بر آن کشور به این نتیجه رسیدهاند که با معترضانی که در خیابانها حضور یافتند منافع مشترکی دارند؛ آنچه دیگر کشورهای جهان هنوز درک نکردهاند این است که حتی آن روحانیون هم میخواهند خامنهای برود.
آیتالله حسینعلی منتظری که از ارکان جنبش اعتراضی کنونی بوده و همچنین محسن کدیور، از شاگردان وی که از متفکران مشهور مذهبی است و به خاطر دیدگاههای نواندیشانه مذهبیاش در ایران زندانی شده بود و اکنون در دانشگاه دوک آمریکا تدریس میکند، رهبری کمپین بر ضد ولایت فقیه را بر عهده دارند.
در ماههای اخیر، منتظری بیانیههای شدیداللحنی صادر کرده و این بحث را مطرح کرده است که ولی فقیه تنها در صورتی مشروعیت دارد که توسط اکثریت مردم مورد تایید قرار گرفته باشد. این بیانیهها را میتوان انتقاد مستقیم به خامنهای دانست.
منتظری در یکی از بیانیههایش با اشاره به تلاش خامنهای برای قدرت یافتن بیحد و حصر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که تحت کنترل مستقیم خامنهای است و در رویدادهای پس از انتخابات مسئولیت سرکوب گسترده معترضان، فعالان حقوق بشر و روزنامهنگاران مخالف را بر عهده داشت، نوشت:
«آنچه ما شاهدش هستیم ولایت نظامی است، نه ولایت مذهبی.»
منتظری که خمینی در ابتدا او را بهعنوان جانشین خود برگزیده بود و سپس خامنهای را جایگزین وی کرد، از دیرباز معتقد بود که اعتقاد خمینی به اینکه ولی فقیه منصوب خداوند است، نادرست است.
با برآمدن استبداد در ایران درست چند سال پیش از مرگ خمینی، منتظری در نامههایی خصوصی به خامنهای و همچنین در مصاحبهها و سخنرانیهای مختلف، انتقاداتی پیرامون رفتار ایران در جنگ میان ایران و عراق مطرح کرد و صراحتا اعلام کرد که تلاش ایران برای «صدور انقلاب اسلامی» این کشور را منزوی کرده است.
انتقادات وی اعتراضات گسترده تندروها را در پی داشت که هنوز هم ادامه دارد و شاید به همین خاطر است که او از محبوبترین منتقدان حکومت اسلامی است که اعتماد و احترام بسیاری را در داخل و خارج از ایران برانگیخته است.
آیتالله منتظری به قدرت بیحد و حصری که خمینی پیش از مرگ خود و جانشینی خامنهای به این جایگاه بخشید نیز اعتراض کرده است. به اعتقاد وی رهبری باید توسط قانون محدود شود و به واسطه انتخابات، پاسخگوی مردم باشد.
از تهدیداتی که متوجه جایگاه ولی فقیه است همین بس که آیتالله مصباح یزدی، رهبر معنوی و حامی سرسخت محمود احمدینژاد مجبور شد تلاش کند تا به نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (که از نظر قدرت متکی به خامنهای است) درباره آینده ولایت فقیه اطمینان بدهد.
این مانند این است که رهبر یک حزب دموکراتیک به مردم اطمینان دهد که ریاستجمهوری آینده روشنی دارد. بر اساس گزارشهای رسانههای دولتی ایران، مصباح یزدی در جمع سپاهیان گفت: «ولایت فقیه، ستون خیمه انقلاب است.
در نظام اسلامی هر چیزی به امر و فرمان ولی فقیه مشروعیت مییابد ... هر حركت و فعاليتی در جهت تضعيف ولايت فقيه، موجب ضربه به اسلام و حركتی شيطانی است.»
اظهارات مصباح یزدی در کنار سخنان دیگری از این دست که اخیرا توسط تندروهای دیگر، در دفاع از این جایگاه و در جمعهای مختلفی از هواداران «نظام اسلامی» بیان شده، به خاطر هراس آنها از تردید هواداران در مشروعیت مقام خامنهای است. نماینده آیتالله خامنهای در سپاه پاسداران در جمع «مبلغان نهاد نمايندگی رهبری در دانشگاهها» به آنها اطمینان داد که عزل رهبر ناممکن است. مجتبی ذوالنور گفت:
«ولايت و مشروعيت ولی فقيه ازسوی خداوند، پيامبر و معصومين است و اينگونه نيست كه مردم به ولی فقيه مشروعيت بدهند تا هر زمان كه بخواهند او را عزل كنند.»
روی کاغذ، مجلس خبرگان که متشکل از ۸۶ عضو است و ریاست آن بر عهده رییسجمهور اسبق، هاشمی رفسنجانی است که گوشهچشمی هم به جایگاه رهبری دارد، میتواند خامنهای را از مقام رهبری عزل کند. اما ذوالنور تقریبا درست گفت که خامنهای قرار نیست عزل شود، چون خامنهای و دیگر تندروهای حاکم بر این ساختار سیاسی، معمولا توانایی لازم برای عزل و نصب خبرگان را دارند.
گذشته از این، عزل رهبر در چنین شرایطی - که ایران به شدت بر سر مساله هستهای با غرب درگیر است - به این معنی است که حکومت اسلامی به بنبست رسیده است.
با این حال، حمایت از خامنهای در میان روحانیون به سرعت رنگ باخته است. جانبداری او در نبردی سیاسی که به ابقای احمدینژاد در قدرت انجامید، به اندازه کافی بد و غیرقابل دفاع بود، اما پس از آن هم با تایید رسمی سرکوب شهروندان ایرانی که در حرکتی دموکراتیک به نتیجه بحثبرانگیز انتخابات اعتراض کرده بودند، آنقدر از اعتبار خود کاست که بسیاری از روحانیون از او رویگردان شدند.
از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ که من بهعنوان خبرنگار گاردین در ایران مشغول به کار بودم، برخی از روحانیون در قم بر این باور بودند که ۳۰ سال حاکمیت روحانیون در ایران، وجهه روحانیت را که در طول تاریخ و در سنت شیعی همواره ناظر دولت بود و سعی کرد تا در پیشگاه حاکمان از منافع مردم دفاع کند، مخدوش کرده است. امروز این احساس به شدت تقویت شده است.
در سالهای اخیر و بهخصوص پس از تظاهرات گسترده در پی انتخابات که مردم عادی هم در آن فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند و در اقدامی بیسابقه برای ابراز نفرت خود نسبت به خامنهای، تصاویر او را لگدکوب کردند، محسن کدیور این بحث را مطرح کرد که ولایت مطلقه فقیه در سراشیبی سقوط قرار گرفته است، چرا که نسل جدید طلاب حوزه مخالف آن هستند. به اعتقاد کدیور آنها در اکثریتاند. تصور کنید کاردینالها تصمیم بگیرند که پاپ دیگری انتخاب نکنند.
عبدالکریم سروش، دیگر نواندیش دینی که همچون منتظری از نزدیکان خمینی بوده و در تاسیس جمهوری اسلامی نیز نقش داشته، در ماه سپتامبر نامهای شدیداللحن به خامنهای نوشت که در بسیاری از وبسایتهای ایرانی هم منتشر شد. تیتر نامه سروش این بود:
«جشن زوال استبداد دینی» که در آن نوشت: «شما قربانی نظام بستهای شدهاید که دیرگاهیست خود آن را آفریدهاید ... آقای خامنهای، میخواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است، آبرویش به یغما رفته و طشت رسوائیاش از بام تاریخ افتاده است ... خدا هم از شما رویگردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است ... شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است.»
در داخل ایران، تعداد بسیار کمی از روحانیون علنا اعلام کردهاند که خامنهای آخرین «ولی فقیه»خواهد بود. اظهاراتی از این دست میتواند آنها را در معرض خطر قرار دهد و به سادگی ممکن است متهم به خیانت شوند.
اما بسیاری از شخصیتهای مذهبی و کسانی که به تاسیس این ساختار کمک کردهاند، صراحتا اعلام میکنند که این ساختار ورشکسته است. هرچه این بحران سیاسی و مذهبی آشکارتر میشود، این نکته هم وضوح بیشتری مییابد که مشکل اصلی از نظر بسیاری از ایرانیان، خامنهای و قدرت بیحد و حصر اوست. چرا آنها باید بخواهند یک بار دیگر این تجربه را تجربه کنند؟
فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران ـ بخش پنجم
شکست مجدد، حذف گردنکلفتهای مجلس ششم
اکبر گنجی
۸ - انتخابات مجلس ششم: انتخابات مجلس ششم در فضای پس از دوم خرداد، در ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ با حضور ۶۵ درصد واجدین شرایط برگزار گردید. با اینکه شورای نگهبان صلاحیت ۵۷۶ تن از ۶۸۵۶ داوطلب را رد کرد، کوششهای علی خامنهای اثربخش نبود و اکثریت مجلس ششم به دست اصلاحطلبان افتاد. در دورانی که شورای نگهبان باید نظر خود را دربارهی کاندیداها بیان میکرد، خامنهای خطاب به آنان گفت:
«حقّ مردم است كه شوراى نگهبان نگذارد بدخواهان اين ملت به قوّهی مقنّنه راه پيدا كنند. شوراى نگهبان بايد حقّ مردم را ادا كند و مانع شود از اينكه بدخواهان اين ملت، بدخواهان اين انقلاب، بدخواهان امام، وارد قوّهی مقنّنه كشور امام شوند؛ آنهم در مجلسى كه در سال امام تشكيل مىشود»1.
در روزهایی که به انتخابات نزدیک میشد، علی خامنهای دوباره پای دشمن را به میان کشید و تمامی بحثهایی را که نمیپسندید، برساختهی دشمن به شمار آورد. او اجازه نمیدهد که مردم از طریق نهادهای واسط، کثرت و تنوع واقعیشان را سازمانیابی کنند. او تودههای سازماننایافتهی غیر متشکل را میپسندید و میخواهد:
«حال، ديگران بنشينند و برای ملت ما غصّه بخورند که اين کشور بايد به طرف دمکراسی برود! دمکراسی چيست؟ اگر منظور از دمکراسی، همين حضور و دخالت و شرکت و انتخاب مردم است، بفرماييد؛ کجای دنيا چنين چيزی را سراغ داريد؟ ... من میبينم متاسفانه بعضیها با اظهارات خود در برخی از اين نوشتجاتی که منتشر میشود، سعی میکنند فضای نفرت را بر جامعه حاکم کنند.
اين يکی به جناح چپ بد میگويد، آن يکی به جناح راست بد میگويد؛ اينها کجا میروند؟! کجا میرويد و چه میخواهيد؟! چيست اين تعبيراتی که ساختهاند و غالبا هم اينها را دشمن در دهانشان گذاشته و پرتاب کرده و يک عدّه آدم غافل - حالا نمیگوييم مغرض؛ اما بعضیشان هم قطعا مغرضند – همينها را گرفتهاند و مرتّب لب میجنبانند و اين حرفها را تکرار میکنند؟!
چپ و راست چيست؟ ... ملت با همند؛ اين ديوارکشيها چيست؟! يک عدّه با نامی در گوشهای، يک عدّه با نامی ديگر در گوشهی ديگری، همينطور مردم را تکهتکه میکنند. البته مردم هم نشان دادهاند که به اين حرفها اعتنايی ندارند؛ اين هم معلوم است. ... نماينده نبايد مفتون بشود.
بعضیها مفتون و فريفته میشوند و دهانشان باز میماند! اينها آدمهای سادهلوحی هستند که راهحلهای خيالی اقتصادی يا سياسی يا امنيتیای که با آب و تاب تمام و با رنگ و لعاب گوناگون عرضه میشود، آنها را از خود بیخود میکند»2.
شورای نگهبان مطابق معمول، صلاحیت کاندیداهای بسیاری را رد صلاحیت کرد. داوطلبان و گروههای بسیاری به این اقدام شورای نگهبان اعتراض کردند. اما خامنهای رد صلاحیتشدگان را آمریکایی خواند و گفت:
«اخيرا بعضی از اين حضرات امريکايیها لحيه جنباندهاند و راجع به انتخابات حرف زدهاند. يکی گفته است که ما با دقّت نگاه میکنيم و اميدواريم که فلانطور آدمها به مجلس بيايند! مردم بايد توی دهان اينها بزنند.
آن يکی گفته است که ما مسالهی ردصلاحيتشدگان را تعقيب میکنيم! مسوولان کشور خيلی بايد چشمشان باز باشد. چه اتّفاقی میافتد که دشمنان – اينهايی که قطعا دشمن ملت ايران و دشمن مصالح ايرانند و میخواهند سلطهی خودشان را مجدّدا بر اين کشور مستقر کنند - از اين که کسی صلاحيتاش رد شده يا نشده، نگران میشوند؟
آيا اين نشانهی آن نيست که آنچه که به عنوان رد صلاحيت در مراکز قانونی انجام میگيرد، آن چيزی است که درست با منافع قدرتمندان و سلطهگران اصطکاک دارد؟ بعضی از کسانی که نمیفهمند چه میگويند و حرفهايشان را ملتفت نيستند، قدری بيشتر بايد دقّت کنند. دشمن دهان را باز کرده است»3.
پس از برگزاری انتخابات و پیروزی چشمگیر اصلاحطلبان، شورای نگهبان که نتیجه را قابل قبول نمیدانست، بهدنبال آن رفت که حداقل انتخابات تهران را باطل اعلام کند. این موضوع جنجالی به پا کرد. در نهایت با دخالت مستقیم خامنهای، شورای نگهبان با ابطال ۵۳۲ صندوق با ۷۲۶ هزار رای، غلامعلی حداد عادل، که فرزندش با فرزند خامنهای ازدواج کرده است، را جایگزین علیرضا رجایی کرد.
علی خامنهای که نمیتوانست نتیجهی انتخابات را بپذیرد، بنا را بر آن گذاشت که به روشهای گوناگون مانع فعالیتهای اصلاحگرانهی مجلس ششم شود. در اولین گام (مرداد ۱۳۷۹)، وقتی نمایندگان مجلس ششم به اصلاح قانون مطبوعات اقدام کردند، او با نوشتن نامهای به رییس مجلس که به حکم حکومتی مشهور شد، مانع اصلاح قانون گردید.
خامنهای تغییر قانون مطبوعات را نامشروع و مغایر با «مصلحت کشور و نظام» به شمار آورد. پس از آن شورای نگهبان با استناد به آن حکم خامنهای هیچگاه به مجلس اجازهی اصلاح قانون مطبوعات را نداد.
۹- انتخابات مجلس هفتم: تجربهی مجلس ششم برای سلطان آموزنده بود. خامنهای که دل خونی از مجلس ششم داشت، فرمان رد صلاحیت نمایندگان معترض مجلس ششم را صادر کرد. وی در ۲۴ دیماه ۱۳۸۲ در دیدار با اعضای شورای نگهبان، فعالان مجلس ششم را «گردنکلفت» خواند و به اعضای شورای نگهبان گفت:
«دربارهی احراز صلاحيتها قبلا با جناب آقاى جنّتى و همچنين با بعضى از دوستان ديگر صحبتهاى متعدّدى داشتهايم. آنچه كه در مسالهی احراز صلاحيت به ذهنام مىرسد، اين است كه احراز، وظيفهی شوراى نگهبان است و قهرا بايد صلاحيتها را احراز كند؛ همچنانكه وظيفهی وزارت كشور هم هست. كسى كه داوطلب مىشود تا وارد ميدانى شود كه شرايطى براى آن ميدان هست و شما هم مسوول اين گذرگاه هستيد، طبيعى است كه بايستى شرايط را در آن شخص احراز كنيد.
اين، مخصوص شوراى نگهبان هم نيست؛ به عهدهی همه است. ... الحمدلله مجموعهی شوراى نگهبان، مجموعهی بسيار باارزش و گرانبهايى است؛ فقها و حقوقدانان محترم؛ شخصيتهاى خوشنام، خوشسابقه و امين. بنابراين حقيقتا مىتوانيد يك نگاهِ با فرصتى بكنيد و اطمينان مردم هم جلب خواهد شد. من البته بههيچوجه توصيه نمىكنم كه كسى در مقابل افرادى كه میخواهند با قانون گردنكلفتى كنند كوتاه بيايد؛ اين را هم به آقايان گفتم، هم به بعضى از كسانى كه براى شكايت پيش ما آمدند. ... افرادى كه صداى كلفتى دارند و همه صداى آنها را مىشنوند، به نظر من به قدر آن استاد دانشگاه كه فرضا نامهی خصوصى به جناب آقاى جنّتى مىنويسد كه مرا رد صلاحيت كردهاند، در حالى كه خصوصيات و سوابق من اين است، اهميت ندارند.»4.
علی خامنهای به محمد خاتمی و مهدی کروبی وعده داده بود که بیش از هفت- هشت تن از نمایندگان مجلس ششم رد صلاحیت نخواهند شد، اما در عمل شورای نگهبان ۳۵۰۰ تن را رد صلاحیت کرد که در میان آنها ۸۰ نمایندهی مجلس ششم وجود داشت.
پس از رد صلاحیت نمایندگان مجلس ششم توسط شورای نگهبان، وزارت کشور و دولت درصدد برآمدند تا انتخابات برگزار نگردد، یا به تعویق افتد تا وضع رد-صلاحیت-شدگان روشن گردد. برخی از وزرای دولت و گروهی از معاونین وزرا و استانداران استعفای خود را تقدیم کردند. علی خامنهای دو هفته پیش از انتخابات در یک سخنرانی علنی، این اقدام را خواست دشمن، و خیانت به ملت خواند و بهشدت در مقابل آن ایستاد:
« اين روزها مىبينيد و میشنويد كه در مسالهی انتخابات، مناقشاتى بين دستگاههاى اجرايى و نظارتى وجود دارد؛ هميشه هم بوده است. بديهى است كه هميشه ممكن است بين دستگاه ناظر و دستگاه مجرى سرِ برخى از مسائل اختلاف پيش آيد؛ اين چيز تازهاى نيست؛ اما دشمنان دندان تيز كردهاند، خوشحال شدند و قضيه را بزرگ كردند؛ يك عدّه هم در داخل، فريب آنها را خوردند. اگر كسى تبليغات جهانى را بشنود - براى ما هر روز مثل يك طومار، تبليغات جهانى را روى كاغذ مىنويسند و مىآورند؛ میبينيم كه چه میگويند و چه مىكنند! - ملاحظه مىكند كه همهی تلاش آنها اين است كه انتخابات آيندهی ما را - كه پانزده روز بيشتر به زمان اجراى آن نيست - تخريب كنند.
اين راهبرد كلّى آنهاست. تمام تلاش آنها اين است كه انتخابات در كشور برگزار نشود. ... همهی همّت و تلاش محافل سياسى خارجى - يعنى كسانى كه دشمن ما هستند - و دستگاههاى اطّلاعاتى و تبليغاتىشان امروز متوجّه به اين مساله است.
راهبرد كلّى آنها اين است كه انتخابات را تخريب كنند و نگذارند انتخاباتى برگزار شود. آنها از انتخابات بهشدّت ناراحت و ناراضىاند و مىدانند انتخابات مانع توطئهها و جلوگير خباثتهاى آنها نسبت به اين كشور است؛ لذا میخواهند انتخابات برگزار نشود. اين راهبرد كلّى آنهاست. اين روزها وقتى به تبليغات جهانى نگاه مىكنيد، مىبينيد حيلهی فعلى آنها هم در اين قالب ارائه مىشود كه انتخابات را به تعويق بياندازيم! آن، استراتژيشان است؛ اين هم تاكتيكشان است.
مرتب هم مسوولان كشور و مسوولان اجرايى را تشويق مىكنند به اينكه شما نمیتوانيد انتخابات را راه بياندازيد و نبايد راه بياندازيد. اين تبليغات خارجى، مستقيم و غيرمستقيم، راديويى و سياسى و با انواع و اقسام ديگر، همه متوجّهی اين قضيه است. آنچه وظيفهى دولت و ملت ايران است، اين است كه در مقابل توطئه دشمن بايستند. انتخابات بايد در موعد خود - روز اوّل اسفند - بدون حتّى يك روز تأخير انجام گيرد.
من متأسّفم از اينكه بعضى افراد از روى غفلت، همان حرفهايى را تكرار مىكنند كه دشمنان اين ملت میزنند. آنها با تبليغات و روشهاى سياسى و حيلههاى خود برخى از مسؤولان اجرايى را به كنار رفتن و اجرا نكردنِ مسؤوليت قانونى تشويق مىكنند. مگر اجرا و برگزارى انتخابات، حقّ كسى از مسؤولان است كه بگويد من اين حق را میخواهم يا نمیخواهم؟ وظيفه است؛ وظيفه قانونى دستگاههاى مشخص دولتى است؛ بايد اين وظيفه را انجام دهند؛ اين حقّ مردم است.
مگر كسى در داخل كشور میتواند بگويد چون من اين پديده را نمیپسندم، يا فلان روش را نمیپسندم، آنچه را كه قانون بهعنوان وظيفه بر عهدهی من قرار داده است انجام نمیدهم؟ مگر میشود چنين كارى كرد؟! شانهخالىكردن از مسووليت، بهصورت كنارهگيرى و استعفا و غير اينها، براى اين مسوولان، هم خلاف قانون است، هم حرام شرعى است. مگر میشود با اين حقّ بزرگ مردم بازى كرد؟!
البته در داخل مجلس - مثل همهجاى ديگر - ممكن است عناصرى نفوذ و رخنه كرده باشند؛ حقايق را وارونه كنند؛ فضا را بر كسانى سخت و سنگين كنند؛ آنها را وادار به كار ناشايسته و نامناسبى كنند. ... بيست و پنج سال اين ملت مثل كوه در مقابل دشمنانِ توطئهگر و حيلهگرِ خود مقاومت كرده است. كسانى كه اين روحيه را از دست بدهند و يا ديگران را به خروج از اين روحيه تشويق كنند، به ملت خيانت كردهاند. همهی مسوولان - چه در قوّهی مقنّنه، چه در قوّهی مجريّه، چه در قوّهی قضاييّه - بايد هميشه كمر بسته و آماده به خدمت باشند.
ناگهان دشمنان در مرحلهاى میخواهند با سياست، توطئه و مكّارى جلوی اين پيشرفت را بگيرند. مگر ما اجازه میدهيم؟ البته اين روزها حرفهاى گوناگونى از زبانها و بلندگوهاى مختلف در داخل كشور بلند شد كه بعضى از آنها بسيار دلآزار بود. ... البته كسانى هم هستند كه زيادهخواهند و - همانطور كه عرض كرديم - با گردنكلفتى میخواهند كار خود را پيش ببرند. اينها مىخواهند روى مسوولان كشور فشار وارد آورند. روى اين آقايان فشارهاى زيادى بود، اما ايستادگى كردند»5.
۹ روز بعد، خامنهای در نماز جمعهی تهران، دوباره نمایندگان ردصلاحیت شدهی مجلس ششم را مورد حمله قرار داد:
«در يكى دو ماه اخير بعضى كارهاى دشمن-شادكن هم صورت گرفت. ... انسان متاسف مىشود كه ببيند بعضى كسان دوست میدارند كارى كنند كه در آن سوى مرزها دشمنان اين ملت براى آنها كف بزنند! اين ننگ است. اگر ديديد دشمن براى شما كف میزند، نگاه كنيد اشكال كارتان كجاست.
... آنجايى كه دشمن براى كسى كف مىزند و هورا میكشد و او را تشويق میكند، بايد انسان بفهمد كه اشتباه میكند. كسانى بر طبل تعطيلى انتخابات میكوبيدند ... منزوىاند، الان هم در گوشه و كنار كسانى پيدا میشوند كه بگويند نبايد شركت كنيد، يا ما شركت نمیكنيم. اين غلط است؛ راه درستى نيست ... جمعهاى كوچكى هستند، بالاخره در همهجا هم هستند، در داخل لباس ما هم هستند، ممكن است»6.
مجلس هفتم به این ترتیب به مجلس سلطانی تبدیل شد. پس از برگزاری انتخابات مجلس هفتم اعلام کرد:
«انتخابات دیروز [اول اسفند ۱۳۸۲] در محیطی کاملا آزاد و بهشیوهی کاملا سالم و قانونی انجام گرفت و نتیجهی آن هرچه باشد در نهایت اعتبار است»7.
پاورقیها:
۱. سخنرانی در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۱۳/۱۱/۱۳۷۸.
۲. سخنان ایراد شده در جمع کارگزاران حج، ۲۶/۱۱/۱۳۷۸.
۳. سخنان ایراد شده در جمع کارگزاران حج، ۲۶/۱۱/۱۳۷۸.
۴. سخنان ایراد شده در جمع اعضای شورای نگهبان، ۲۴/۱۰/۱۳۸۲ .
۵. سخنرانی در جمع گروهی از مردم، ۱۵/۱۱/۱۳۸۲.
۶. خطبههای نماز جمعه، ۲۴/۱۱/۱۳۸۲.
۷. روزنامهی ایران، ۳/۱۲/۱۳۸۲.
فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران ـ بخش ششم
مبارزه با فساد، و مردم سالاری سکولاریزه
اکبر گنجی
۱۰- انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴:
انتخابات نهمین دورهی ریاست جمهوری با چندین کاندیدای اصلاح طلب، هاشمی رفسنجانی، و چند کاندیدای محافظه کار آغاز شد. علی خامنهای در ابتدا به مسئولیت مهم رهبری اشاره کرد و گفت:
«مسؤولیت رهبری در نظام جمهوری اسلامی این است که مراقب باشد نگذارد جهتگیری نظام اسلامی تغییر کند و از سمت هدفها منحرف شود. دستاندرکاران اجرایی کشور در بخشهای مختلف، هر کدام وظایفی دارند. ما باید نگذاریم نظام جمهوری اسلامی از این جهتگیری زاویه پیدا کند و منحرف شود32.»
بدینترتیب او به دنبال آن بود که جهتگیری نظام را به راه صحیح هدایت کند. مطابق معمول در سخنرانی ابتدای سال در مشهد، پروژهی خود را کلید زد. او بر روی مبارزهی با فساد تأکید کرد:
«در آغاز برنامهی [چهارم]، یک مدیریت کارآمد، با کفایت و پُرنشاط باید سر کار باشد تا بتواند سازههاى این برنامه را مستحکم و استوار کند و پایههاى این برنامه را به طور عمیق و محکم پى ریزى کند...
یک انسان قوى، با کفایت، داراى نشاط و شادابى و شوق به کار و احساس مسؤولیت خواهد توانست حرکت بیست ساله به سمت چشمانداز را - که امسال این شروع انجام مىگیرد - با قوت و قدرت آغاز کند...با فساد به معناى واقعى کلمه مبارزه کنند. اگر ما ملت ایران این توفیق را پیدا کنیم که رخنههاى فساد را در این مجموعهى عظیم ببندیم، آن وقت معلوم خواهد شد که دستاوردهاى انقلاب براى این مردم چقدر شیرین و گواراست و چگونه میتواند پاسخگوى نیازهاى مردم باشد33.»
بدینترتیب بود که محافظه کاران- خصوصاً احمدی نژاد و همکارانش- زیر بیرق مبارزهی با فساد، حمله به هاشمی رفسنجانی را آغاز کردند. نکتهی دیگری هم در سخنان اول سال خامنهای قابل توجه بود. به مسألهی نزاع هستهای ایران و غرب اشاره کرد و گفت:
«انرژى هستهاى یک فناورى با ارزش و محصول یک دانش پیشرفته است و براى زندگى مردم لازم است. بسیارى از نیروگاههاى دنیا در کشورهاى پیشرفته، نیروگاههاى هسته یى است. تولید برق، یکى از کارهاى دانش و فناورى هستهاى است و براى یک کشور امتیاز است...
آنچه امروز در تبلیغات غربىها - بخصوص امریکایىها - در مورد انرژى هستهاى گفته مىشود، هدفش این است که ملت ایران را از یک پیشرفت علمى و فناورى محروم کند. این حق ماست؛ چرا محروم شویم؟ کسانىکه در گوشه و کنار نق مىزنند و مىگویند چرا به انرژى هستهاى چسبیدهاید، غافلانه به نفع دشمنان ملت حرف مىزنند؛ آنها هم بدانند امروز مسألهى انرژى هستهاى بهانه ى تهدیدهاى امریکاست34.»
یکماه بعد، او دوباره در این خصوص سخن گفت:
«امروز ما احتیاج داریم که در کشورمان تلاش و پیشرفت و رشد علمى و فناورى، همراه با عدالت اجتماعى و مبارزهى با فساد باشد... رئیس جمهورى که اعماق کشور و روستاهاى دورافتاده براى او با تهران تفاوتى نداشته باشد؛ حق مردم شهرهاى بزرگ و کوچک در نظر او یکسان باشد؛ بتواند براى رفع تبعیض و پُر کردن شکاف میان ثروتمندان و فقرا تلاش و کار کند...
بنده دنبال این هستم که شخصى سر کار بیاید و قوهى مجریه را اداره کند که خود را خدمتگزار مردم بداند و توانایى داشته باشد و به آرمانهاى امام و نظام اسلامى معتقد و پایبند باشد و حقیقتاً عدالت و مبارزهى با فساد براى او حائز اهمیت باشد...
اگر خداى متعال توفیق دهد که رئیسجمهورِ کارآمدِ باکفایتِ پُرنشاطِ شادابى که علاقهى به مردم و علاقهى به عدالت و علاقهى به رفع فساد و تبعیض براى او در درجه ى اولِ برنامهها قرار داشته باشد، سر کار بیاید، من به شما عرض بکنم که بسیارى از مشکلات اساسى این کشور - چه مسائل داخلى و چه مسائل خارجى - حل خواهد شد...
سخنگویان استکبارى اعلام مىکنند که ما منتظریم انتخابات ایران برگزار شود، آنگاه راجع به مسألهى انرژى هستهاى صلحآمیز در ایران تصمیم گیرى کنیم! انتخابات ایران چه ربطى به شما دارد؟! انتخابات، متعلق به ملت ایران است. هر کس به وسیله ى این انتخابات سر کار بیاید و رئیسجمهور مردم شود، نه مىخواهد و نه این ملت اجازه مىدهند که برخلاف منافع آنها قدمى بردارد35.»
در سخنرانی بعدی به اصلاح طلبان، به عنوان افرادی که سخنان پوچ و بی محتوا را مطرح کردهاند، تاخت، و به مردم بم گفت به فردی رأی دهید که با فساد مبارزه کند:
«مدتی ما را به مسائل سیاسی و جناحی و خطی و حرفهای پوچ و بی محتوا - که در زندگی واقعی مردم هیچ نقشی ندارد - سرگرم کردند. آنچه کشور ما احتیاج دارد، کار و تولید و توسعه ی مادی و معنوی، همراه با عدالت و بدون تبعیض و فساد و افزونخواهیهای غیرقانونی - و به قول آقایان، رانتخواری – است36.»
در سخنرانی دیگری ضمن حملهی دوباره به اصلاح طلبان متوهم، از مردم خواست که به کاندیدای اصلح رأی دهند:
«اصلح یعنی چه کسی؟ یعنی کسی که برای ریشه کنی فقر و فساد عزم جدی داشته باشد؛ یعنی کسی که به حال قشرهای محروم و مستضعف دل بسوزاند. اصلح کسی است که هم به ترقی و پیشرفت کشور و توسعهی اقتصادی و غیراقتصادی بیندیشد؛ هم زیر توهمات مربوط به توسعه، آنچنان محو و مات نشود که از یاد قشرهای مظلوم و ضعیف غافل بماند37.»
هر چه زمان به انتخابات نزدیکتر میشد، خامنهای بیشتر به اصلاح طلبان حمله میکرد. نظریهی حاکمیت دوگانهی سعید حجاریان را، برساختهی دشمن، به منظور ایجاد اختلاف در سطح بالای نظام جمهوری اسلامی، معرفی میکرد. مجلس ششم را هم دوباره مورد حمله قرار داد:
«هدف دشمن فقط دامن زدن به اختلافات سیاسى در بین جناحهاى سیاسى نیست؛ ایجاد اختلاف و دوگانگى در رأس حاکمیت نظام و ایجاد شکاف هم هدف مهم اوست. یعنى در رأس نظام و در تصمیمگیرى نظام، دو فکر متعارض وجود داشته باشد که سر هیچ مسالهیى نتوانند با هم کنار بیایند.
روى این پروژه کار کردهاند؛ یک عده هم در داخل فشار آوردند که همین کار بشود. روى آقاى خاتمى هم خیلى فشار آوردند، اما ایشان تدین و عقل به خرج داد و زیر بار نرفت. اینها مىخواستند کارى کنند که در رأس نظام، بین رهبرى، رئیس جمهور و دیگر مسؤولان دعوا و اختلاف باشد؛ دائم این تصمیم بگیرد، آن نقض کند.
صریحاً هم گفتند حاکمیت دوگانه، و در خیلى از جاها این را اعمال کردند. چند سال قبل بنده مسألهى مبارزه با فساد را مطرح کردم و آن نامهى هشت مادهاى را نوشتم؛ اما از داخل مجلس شوراى اسلامى - که باید مرکز مبارزهى با فساد باشد - فریاد اعتراض به این شعار بلند شد؛ با این بهانه که مبارزهى با فساد، سرمایهها را از کشور فرارى مى دهد! در حالى که قضیه بعکس است.
بنده همان وقت هم گفتم که اتفاقاً مبارزهى با فساد، سرمایهگذار سالم را که قصد فسادانگیزى و سوءاستفاده ندارد، به کار تشویق مى کند. اخیراً گزارشى از یک سازمان معتبر بینالمللى خواندم که دربارهى همین مسائل کار مىکند. این سازمان اعلام کرده که یکى از موانع اصلى سرمایه گذارى در بعضى از کشورها عبارت است از فساد اقتصادى. اینها مى گفتند مبارزهى با فساد جزو موانع سرمایه گذارى است؛ ببینید چقدر فاصله است!
مبارزهى با فساد مطرح مى شود؛ به جاى اینکه عناصر دستاندرکار استقبال کنند و در حد وظایفِ خود ایفاى نقش کنند، بعکس عمل مىکنند. این، یکى از گوشههاى کوچک حاکمیت دوگانه است که اینها دنبال مى کردند. الان هم نظام را متهم مى کنند که مىخواهد دستگاه را یکدست کند...
اگر یکدست کردنى که آنها دستگاه را متهم مى کنند، معنایش حاکمیت یکپارچه و اجازه ندادن به شکاف در حاکمیت و در اصول است، این لازم است...مگر در دنیاى دمکراسى اجازه مى دهند که کسانى که با اصول و مبانى یک نظام مخالفند، بیایند داخل حاکمیت آن نظام شوند؟ هیچ جاى دنیا چنین اجازهاى نمىدهند. البته معلوم است که ما هم اجازه نمى دهیم. کسانى که قانون اساسى را قبول ندارند، کسانى که اصل نظام جمهورى اسلامى را قبول ندارند، اینها بیایند در رأس نظام جمهورى اسلامى قرار بگیرند؟!
اسم این اصلاح طلبى است؟... آنها معتقدند که مردم سالارى، مردمسالارىِ سکولاریزه شده است؛ باید حتماً از دین جدا شود تا اسمش را مردم سالارى بگذارند38.»
در همین سخنرانی از خاتمی هم به دلیل بیان برخی نظراتش انتقاد به عمل آورد:
«این را هم که بعضى بگویند ما در نیمه ى راه دمکراسى هستیم، بنده قبول ندارم. براى میل دل غربىها نباید حرف زد؛ مخصوصاً مسؤولان. مى گویند ما یک کشور استبدادزده هستیم، ما در نیمه ى راه دمکراسى هستیم، این حرفها غلط است. چرا متهم مى کنند؟ ملتى که در طول کمتر از صد سال، سه مرتبه مبارزات وسیع ضداستبدادى و ضداستعمارى به راه انداخته، چرا او را مورد اهانت قرار مىدهند؟ براى اینکه غربىها و اروپایىها خوششان بیاید؟ خوششان نیاید39.»
در سخنرانی دیگری هدف خود از انتخابات را بیان داشت:
«در هیچ نقطهاى از کشور فقر نباشد - عدالت برقرار باشد - فساد نباشد و افراد مفسد از دستگاههاى تصمیم گیر طرد شوند و امکان دخالت پیدا نکنند؛ اینها چیزهایى است که ما باید مورد توجه قرار دهیم40.»
خامنهای که با انتخابات مجلس هفتم پروژه ی توسعه ی سیاسی را به محاق رانده بود، به دنبال آن بود که با این انتخابات کار را یکسره کند و قوه ی مجریه را هم به کسی بسپارد که اهداف وی را محقق سازد. دو روز قبل از انتخابات گفت:
«در کشور باید فساد ریشه کن شود؛ تبعیض نباشد؛ به طبقه ى مستضعف و محروم - بخصوص مستضعفینِ بى دست و پا – به طور ویژه توجه شود؛ اینها وظایف اسلامى ماست؛ وظایفى است که قانون اساسى بر دوش همهى مسئولان کشور گذاشته است؛ هیچکس نمىتواند خود را از این کارها برکنار بدارد. دعواهاى لفظى، شعارهاى لفاظى گونه، اسم از مفاهیم مبهم و بى سروته آوردن، مشکل مردم را حل نمى کند؛ مردم احتیاج دارند به اینکه در میدان عمل و کار، با لجنهایى که نمى گذارد این دریاچه ى مصفا طراوت لازم را داشته باشد، مبارزه شود.
کسى که سر کار مى آید - هر کس باشد، هر شعارى داده باشد، هر حرفى در مقام ادعا به مردم زده باشد - اولین وظیفهاش این است که براى گرهگشایى مشکلات مردم آستین همت بالا بزند41.»
هاشمی رفسنجانی که شاهد حمله ی سازمان یافته به خود بود، در روز های نزدیک به انتخابات چندین بار اعلام کرد، اگر رئیس جمهور شود،اعضای کابینه ی خود را با نظر رهبری انتخاب خواهد کرد، از روابط بی نظیر خود با سلطان سخن گفت، و از اینکه اگر او و خامنهای همواره دوست باشند، انقلاب و نظام برای همیشه حفظ خواهد شد. به عنوان نمونه، وی در گفت و گو با روزنامه ی جمهوری اسلامی در این خصوص گفت:
«آدمهای صالح، امتحان داده و کاری را که اعتماد داشته باشم و رهبری هم قبول داشته باشند، انتخاب میکنم. چون بدون نظر رهبری نمیتوانم در مسئله ای به این مهمی عمل کنم. در گذشته هم درباره ی اعضای کابینه با ایشان توافق می کردم...[روابط من با رهبری] بسیار صمیمی است.
شاید خالص ترین دوستی، بین من و ایشان است. گاهی دور از هم تصمیم میگیریم و وقتی به هم می رسیم، می بینیم یکسان فکر کردیم و افکار ما خیلی بهم نزدیک است و نمیتوانیم از هم جدا شویم. یک روز خدمت امام بودم. حال ایشان وخیم شده بود. کنار تختشان ایستادم و دستم را روی دست ایشان گذاشتم. حالت خاصی بود و ایشان انگشت مرا گرفت و سه مطلب گفتند : یکی بازنگری قانون اساسی بود که تا زنده هستم، انجام شود و دوم اینکه تا شما متحد باشید، انقلاب پیش می رود و سوم اینکه نگاهی به من کردند و گفتند مخصوصا شما و آقای خامنهای.
این حرف آن موقع روشن نبود الان می بینم که ایشان کجا را می دیدند. در ملاقاتی دیگر گفتند آن موقع که قطعنامه را پذیرفتم، برایم تلخ بود، ولی الان که می بینم بعد از مرگم این مشکل را از جلوی شما برداشته ام، شیرین شده و راضی هستم42.»
هاشمی رفسنجانی در همان زمان طی یک گفت و گو با خبرگزاری فرانسه دوباره بر روابط ویژه اش با خامنهای تأکید کرد:
«من و مقام معظم رهبری در ایران، از 45 سال پیش نزدیک ترین فرد به هم هستیم؛ در اکثر مسائل نظر مشترک داریم. در مورد نامزدی هم اگر ایشان موافق نبودند، مطمئناً نامزد نمی شدم. این تفاسیر که می شود، خیالی است. ما خیلی با هم صریح هستیم43.»
این سخنان هیچ تأثیری در خامنهای و مریدان اش نداشت، اما بسیاری از مخالفان را از هاشمی می راند. در هر حال، انتخابات به دور دوم کشیده شد. در دور دوم، رقابت میان هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد بود. کلیه ی محافظه کاران با بلند کردن بیرق مبارزه ی با فساد، به جنگ هاشمی رفتند.
میلیونها شبنامه و فیلم علیه او توزیع شد تا نشان دهند که وی نماد فساد و اشرافیگری است. آقای خامنهای به بسیج نیروهای نظامی- انتظامی- امنیتی- اطلاعاتی،خصوصاً بسیج، و تقلب، احمدی نزاد را به ریاست جمهوری رسان د. هاشمی که می دانست چه کسی مسئول این اقدامات است، اعلام کرد که نهاد بی طرفی برای رسیدگی به این موضوع وجود ندارد، به همین دلیل او این مسأله را به خداوند واگذار خواهد کرد. خامنهای که حساب او را رسیده بود، طی سخنانی در دیدار با مسئولان قوه ی قضائیه اعلام کرد:
«در خلال این انتخابات، تخریبهایى صورت گرفت. بعضى از تخریبها البته از روى بىتوجهى بود؛ لیکن بعضى از این تخریبها از روى غفلت نبود. تعدادى از نامزدهاى انتخابات ریاست جمهورى مورد تخریب قرار گرفتند؛ تخریبهاى غیر منصفانه و ناجوانمردانه؛ حتّى شخصیت موجهى مثل آقاى هاشمى رفسنجانى که شخصیت محترم و باسابقهاى است، از دم این تخریبها در امان نماند...
بعضى اظهارات، متأسفانه عزیزترین قشرهاى این کشور، جوانانِ مؤمن و بسیجى، را زیر سؤال برد! اینجور نیست، بلکه دستهاى دشمن است که در کار است براى فتنهانگیزى و براى ایجاد فساد44.»
بدینترتیب با دفاع از بسیجیان، افشاگری های علیه هاشمی رفسنجانی را به گردن دشمن انداخت و کار را فیصله داد. با انتخاب محمود احمدی نژاد، خامنهای نشان داد که دیگر به هیچ وجه اجاز نخواهد داد که سه نهاد نسبتاً انتخابی، به دست کسانی بیفتد که صد در صد مطیع او نیستند. او خواهان مجلس سلطانی و رئیس جمهور سلطانی بود.
پاورقیها:
۳۲- سخنرانی مورخ، ۱۷/ ۲/ ۱۳۸۴.
۳۳- سخنرانی مشهد، ۱/ ۱/ ۱۳۸۴.
۳۴- سخنرانی مشهد، ۱/ ۱/ ۱۳۸۴.
۳۵- سخنرانی درجمع مردم کرمان، ۱۱/۲ / ۱۳۸۴.
۳۶- سخنرانی در جمع مردم بم، ۱۳/ ۲/ ۱۳۸۴.
۳۷- سخنرانی در جمع مردم جیرفت، ۱۷/ ۲/ ۱۳۸۴.
۳۸- سخنرانی در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه های استان کرمان، ۱۹/ ۲/ ۱۳۸۴.
۳۹- سخنرانی در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه های استان کرمان، ۱۹/ ۲/ ۱۳۸۴.
۴۰- سخنرانی در جمع خانواده شهدا، ۳/۳/ ۱۳۸۴.
۴۱- سخنرانی ۲۵/ ۳/ ۱۳۸۴.
۴۲- روزنامه ی جمهوری اسلامی، ۱۸ خرداد ۱۳۸۴.
۴۳- رجوع شود به اینجا.
۴۴- سخنرانی در دیدار با مسئولان قوه ی قضائیه، ۷/ ۴/ ۱۳۸۴.
فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران ـ بخش چهارم
خطای محاسباتی: بازگشت چپهای اصلاحطلبشده
اکبر گنجی
۷ - انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۷۶: انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶، رقابت میان ناطق نوری و محمد خاتمی بود. علی خامنهای، مریداناش و ناطق نوری حملهی اصلی خود را متوجهی دوران سازندگی هاشمی رفسنجانی کرده بودند و چنان وانمود میکردند که خاتمی ادامهدهندهی راه هاشمی است. راهی که به اشرافیگری و فساد منتهی شده و میشود. خامنهای در سخنرانی اول سال ۱۳۷۶ در مشهد نقد خود را به پروژهی سازندگی هاشمی رفسنجانی معطوف داشت:
«در دوران بازسازی، خطر دنیاطلبی بیشتر از همیشه است. در دوران بازسازی، ثروتها انباشته میشود؛ چون دوران بازسازی، دوران تراکم کارها، دوران انباشت ثروتها، دوران افزایش فعّالیتهای اقتصادی و دورانی است که اگر کسی میتواند تلاشی بکند و حرکتی اقتصادی بکند، راه برای او باز است. در چنین دورانی، آدمهایی که اهل دنیا هستند، آدمهایی که دلشان در بند زخارف دنیوی است، آدمهایی که منافع شخصی خود را بر منافع کشور و ملت و مصالح انقلاب ترجیح میدهند، دستشان باز است، برای این که بتوانند خدای نکرده بهسمت اشرافیگری و زراندوزی و جمع مال و منال و سوءاستفاده بروند. دوران بازسازی، دوران شکوفایی و پیشرفت ملت و دوران ساختن کشور است. اما در همین حال، این دوران، دوران خطرِ گرایش آدمهای ضعیف به سمت اشرافیگری و تجمّل و انباشت ثروت و سوءاستفاده اقتصادی است. لذا همه باید خیلی مراقب باشند؛ هم مسوولان و هم آحاد مردم. ... اینطور نباشد که در جامعه، عدّهای دچار فقر و تنگدستی و تیرهروزی باشند، اوّلیات زندگی به دست آنها نرسد؛ اما عدّهای ثروتهای افسانهای درست کنند. این را اسلام نمیخواهد. باید جلوِ این را گرفت. ... لازمهی اشرافیگری و تقسیم نابرابر ثروت و مایهی تضییع اموال عمومی و نعمت الهی است. ... وقتی همه دیدند کسایی که فرصتطلبند، کسانی که پُررویند، کسانی که متجاوز و متعرّض به حقوق دیگرانند، توسّط قانون و پاسداران قانون جلویشان گرفته میشود، به اسلام جذب میشوند»1.
حضور همهجانبهی علی خامنهای در انتخابات، معطوف به رد خاتمی و تأیید ناطق نوری بود. یکماه بعد، در دیدار با مسوولان رژیم به آنان گفت:
«مردم میخواهند این احساس را داشته باشند که مسوولان کشور در سطوح مختلف، نسبت به موجودی کشور، امانتدار و امینند. این را من میخواهم از شما بهطور جد بخواهم که مراقب باشید، این امانت و این روحیهی امانتداری نسبت به آنچه که از مردم در اختیار ماست – بیتالمال و آنچه که مربوط به ثروتهای عمومی کشور است - اختلال پیدا نکند. نگذارید دشمن بتواند این طور تبلیغ کند که یک طبقهی جدید و یک اَشرافیگری جدید، در حال شکلگیری است»2.
در واقع، پذیرش خاتمی بهعنوان کاندیدای ریاست جمهوری، مبتنی بر یک خطای محاسبهی بزرگ بود. خامنهای و محافظهکاران مطلقا تصور نمیکردند که خاتمی رای چندانی داشته باشد. فرض آنها این بود که ناطق نوری قطعا بهعنوان رییس جمهور انتخاب خواهد شد. این خطا چیزی نبود که فاصلهی زیادی با تصور اصلاحطلبان داشته باشد.
خود خاتمی هم بر این گمان بود که ۳ تا ۴ میلیون رای بیشتر نخواهد آورد. میخواست بر اساس این رای مجلهای تئوریک راه بیاندازد و مطمئن باشد که نشریهاش توقیف نخواهد شد. اما فضای انتخابات رفتهرفته بهشدت دوقطبی شد. مردمی که شاهد حمایت صریح آیتالله خامنهای و کل نظام از ناطق نوری بودند، به صحنه آمدند تا به آنها «نه» بگویند.
این دوره با ترور مخالفان رژیم ایران در کشور آلمان مقارن بود. بهدنبال ترور مخالفان در آلمان، کشورهای اروپایی با استناد به اقدامات تروریستی رژیم در اروپا و نقض حقوق بشر در داخل، سفرای خود را از ایران فراخواندند. مسایل دیگری (ازجمله حمله به مقر سربازان آمریکا در عربستان سعودی) هم مطرح بود که کشور را با خطر حملهی نظامی آمریکا مواجه ساخته بود. علی خامنهای با توجه به این موضوع گفت:
«یکی از حرفهای بسیار غلط اینها این بود که دور هم نشستند، عقلهایشان را یکی کردند و گفتند برویم از دولت ایران بخواهیم که به موازین حقوق بشر احترام بگذارد! من هر چه با خودم فکر کردم که روی موضعگیری اینها چه اسمی میشود گذاشت و معنای کارشان چیست، دیدم غیر از کلمهی «وقاحت»، هیچچیز دیگری نمیتوانم نسبت به کار آنها بگویم. در بیان این مطالب، آقایان وقاحت به خرج دادند. حقوق بشر؟! دولتهای اروپایی، بیشترین نقض حقوق بشر را در طول این یک قرن اخیر انجام دادهاند. صدسال، و اگر کسی قبل از صدسال را هم پیش برود، همین است. ... به خیال خودشان، دولت ایران را میترسانند و میگویند ما گفتوگوهای انتقادی را قطع میکنیم. به درک که قطع میکنید! اگر انتقادی هست، ما از شما انتقاد داریم. اسم این گفتوگوها، از اوّل غلط بود. من از اوّل هم میگفتم که بگویید این گفتوگوها، انتقاد دوطرفه است. اگر انتقادات، انتقاد دوطرفه است، ما بیشتر از شما انتقاد داریم، تا شما از ما. شما چه انتقادی دارید؟ ...
مگر کسی اهمیت میدهد که اینها چه گفتهاند؟ البته دستگاه دولتی ما که بحمدالله مواضع بسیار خوبی در مقابل حرکتهای زشت اینها داشته است، از حالا به بعد هم بایستی با کمال قدرت عمل کند و در مرحلهی اوّل، سفیر آلمان را فعلاً تا مدّتی نباید راه بدهد که به ایران بیاید. بقیه هم که میخواهند بهعنوان یک حرکت به اصطلاح آشتیجویانه برگردند، مانعی ندارد. خودشان رفتهاند، خودشان هم برمی گردند. دیدند که رفتنشان هیچ اهمیتی ندارد. اینها میخواهند برگردند، مانعی ندارد؛ اما در رفتن سفرای ایران به کشورهای آنها، هیچ عجلهای نباید بشود. باید سرِ صبر و فرصت ببینند چه چیزی مصلحت است؛ هر چه که عزّت اسلامی اقتضا میکند، همان گونه عمل کنند»3.
سه روز پس از آن، خامنهای طی سخنرانی دیگری، برخی از خودیها را متهم کرد که پیرو دشمن شده، نظریهی جدایی نهاد دین از نهاد دولت که برساختهی دشمن است را در ایران انتشار میدهند:
«از اوّل تشکیل این نظام تا امروز، بعضی از افراد بودند و هستند که در گوشه و کنار مینشینند و زبان انتقادشان مرتّب روی این نظام و حقایق آن باز است. اشتباه اساسی آنها این است که مثل کسانی هستند که در سنگرهای خود، خوابشان برده است؛ بعد که از اطراف جبهه پیشرفتهایی صورت گرفته است و عدّهای رفتهاند مواضع دشمن را آن جلو جلوها گرفتهاند، این آقا حالا از خواب پا شده است و آن جایی را که خودیها گرفتهاند، زیر رگبار میگیرد؛ به خیال آن که دشمن آن جاست! آنجا، خودیهایند؛ اما این آقا خواب بوده و خبر ندارد! خوابماندن در مسایل سیاسی، گاهی اینطور نتایجی میدهد. تبلیغ، این قدر اهمیت پیدا میکند. گاهی شنیده میشود که در گوشه و کنار، کسانی اظهاراتی میکنند و حرفهایی میزنند و بدون توجّه، به جایی ضربه وارد میکنند. این، بر اثر عدم توجّه به وضع و محاذات سیاسی دنیا و وضع و محاذات دوست و دشمن است. نمیدانند که جبههی خودی کجاست، جبههی دشمن کجاست. ...
بعد از انقلاب تا امروز، شاید بیشترین حملهای که به اصول فکری سیاسی نظام جمهوری اسلامی شده است، حمله به همین عدم انفکاک دین از سیاست است. همهجای دنیا به این حمله کردند؛ امروز هم حمله میکنند. امروز کسانی در اطراف دنیا نشستهاند، کتاب مینویسند، مقاله مینویسند، به زبانهای مختلف و در محیطهای دور از ایران و در همهجای جهان، گفتار تلویزیونی ارایه میکنند؛ برای اینکه ثابت کنند دین از سیاست جداست. این قضیهی عدم انفکاک دین از سیاست، در شکستن هیمنهی قدرتهای ظالم و ناحق، چهقدر نقش عظیمی دارد که رهایاش نمیکنند! روز به روز علیه قضیهی عدم انفکاک دین از سیاست حرف گفته میشود، مطلب نوشته میشود. البته عدّهای هم در داخل، گاهی مثل طوطی - که بیتوجّه، چیزهایی را تکرار میکند - مانند همان حرفها را تکرار میکنند. البته بعضی هم اصلا دلشان با بیگانگان است و دین را با کلیت خودش قبول ندارند»4.
هرچه زمان انتخابات نزدیکتر میشد، علی خامنهای بر حملهی خود بر کاندیدای اصلاحطلبان میافزود. او کاندیدای اصلاحطلبان را مورد حمایت دشمن (جهان غرب) معرفی میکرد و از مردم میخواست که به او رای ندهند. میگفت دشمن:
«راجع به قضیهی زن جنجال درست میکنند؛ راجع به حقوق بشر جنجال درست میکنند؛ راجع به مسالهی دمکراسی جنجال درست میکنند؛ راجع به مسالهی نهضتهای آزادیبخش جنجال درست میکنند، برای اینکه طرف مقابل را دچار انفعال کنند. بزرگترین اشتباه این است که ما در این قضایایی که آنها جنجال درست میکنند، طوری حرف بزنیم که بخواهیم آنها را راضی کنیم. این، همان انفعال است. خیلی خطاست که ما در زمینهی مسایل حقوق بشر، طوری حرف بزنیم که آنها راضی شوند. همان کسانی که خودشان برای حقوق بشر – بهمعنای حقیقی - هیچ ارزشی قایل نیستند؛ اما آن را چماقی کردهاند که بر سر جاهایی بکوبند! امریکا، سردمدار حقوق بشر در دنیا شده است. ... اگر ما بیاییم، برای اینکه آنها را راضی کنیم، دربارهی زن طوری حرف بزنیم که با نظر اسلام - که مایهی عزّت زن است - مخالف باشد، خطاست.
چرا باید کسانی در زمینهی زن، یا در زمینهی حقوق بشر، طوری حرف بزنند که گویی ما باید بکوشیم خودمان را با نقطهنظرهای غربیها نزدیک و آشنا کنیم؟ آنها اشتباه میکنند. آنها باید نقطهنظرهای خود را به ما نزدیک کنند. آنها باید نسبت به مسالهی زن و حقوق بشر و آزادی و دمکراسی، نقطهنظرهای غلط و باطل خودشان را تصحیح کنند و با نظرات اسلامی مواجه نمایند؛ نه اینکه عدّهای از اینطرف دچار انفعال شوند. ... حتی دیده شده است که دشمنان نسبت به کاندیداهای ریاست جمهوری اظهار نظر میکنند، حرف میزنند، تحلیل میکنند. میگویند این فرد به غرب نزدیکتر است، این فرد از اسلام بیشتر دفاع میکند، آن شخص کمتر دفاع میکند! یعنی دشمنان میخواهند در همهی امور دخالت کنند. ...
اگر کسی از نامزدهای ریاست جمهوری، کمترین نشانهی نرمشی در مقابل آمریکا، در مقابل دخالتهای دولتهای غربی، در مقابل تجاوزهای فرهنگی و سیاسی بیگانگان نشان دهد، همهی دنیا باید بدانند که ملت ما به چنین کسی قطعا رای نخواهد داد. مردم به کسی رای میدهند که بدانند در مقابل آمریکا و افزونطلبیهای دولتهای متجاوز و پرتوقّع و خودکامه و کسانی که میخواهند ارادهی خود را بر ملت ایران تحمیل کنند، خواهد ایستاد و نیز در مقابل تهاجم فرهنگ بیگانه ایستادگی خواهد کرد. مردم به کسی که بیشتر این مواضع را از او ملاحظه کنند، بیشتر گرایش پیدا میکنند»5.
دو روز پیش از انتخابات خامنهای کار را یکسره کرد و به همه گوشزد کرد که رای به هر یک از کاندیداها، رای به تبعیت از نظام و همراهی با ولی فقیه است:
«جمعشدن آرای زیاد در اصل انتخابات، مهم است. این، در واقع رای به استقلال کشور و رای به تبعیت از نظام و همراهی با رهبری است. مردم با این کار، دشمن را مایوس کنند و در واقع به دهان او مشت بکوبند»6.
۳۰ ماه بعد، خامنهای خاطرهای از اولین ملاقاتاش با خاتمی پس از انتخاب به ریاست جمهوری برای مردم تعریف کرد:
«من این خاطره را میخواهم عرض کنم: در همان روزهای اوّل، دومِ بعد از انتخابات بود که جناب آقای خاتمی از من وقت ملاقات خواستند و آمدند با من ملاقات کردند. به ایشان گفتم من نمیدانم شما در این چند روز که گرفتار مسایل انتخابات بودهاید، فرصت کردهاید این رادیوها را گوش کنید یا نه؟ اما من گوش کردهام. این رادیوها این طور وانمود میکنند که حرکت دوم خرداد، حرکتی بر ضدّ انقلاب، بر ضدّ امام و بر ضدّ اسلام بود! روشهای تبلیغات است؛ این طور حرکت میکنند. من مایلم شما در همین اوّلین صحبتی که خواهید کرد، تو دهن اینها بزنید و نشان دهید که نه، قضیه اینطور نیست؛ راه، راه امام است؛ راه، راه انقلاب است. بعد از سه- چهار روز ایشان یک مصاحبهی مطبوعاتی داشتند. بعد که ایشان با من مجدّدا ملاقات کردند، گفتند من در حال آن مصاحبهی مطبوعاتی چیزهایی در ذهنم آماده کرده بودم که بگویم؛ اما همهاش از یادم رفت. تنها چیزی که به یادم بود، همان حرف شما بود که گفتید تو دهن اینها بزنید. ایشان در آن مصاحبه، تو دهن آنها زد»7.
خطای محاسباتی علی خامنهای و محافظهکاران، مانع برنامهریزی برای تقلب بزرگ شده بود. درست به یاد دارم که وقتی برخی از دوستان، دو تا سه هفتهی پیش از روز انتخابات، نتایج نظرسنجیهای خود را در جلسات ارایه میکردند، همهی دوستان با شگفتی با آنها برخورد میکردند. هیچکس باور نمیکرد که خاتمی با هفتاد درصد آرا، در انتخابات پیروز گردد.
آیتالله منتظری که شاهد دخالت مستقیم آیتالله خامنهای در انتخابات – بهمنظور انتخاب ناطق نوری - بود، ۳ روز پس از اعلام پیروز محمد خاتمی، نامهای به وی نوشت و به او هشدار داد که آقا خامنهای بههیچوجه اجازه نمیدهد تا شما مطالبات و ترجیحات مردم را دنبال کنید. او از خاتمی خواست که جلوی رهبر بایستد، وگرنه کاری از پیش نخواهد برد8.
پاورقیها:
۱. سخنرانی در مشهد ، ۱/۱/۱۳۷۶.
۲. سخنرانی در جمع مسوولان نظام ، ۶/۲/۱۳۷۶.
۳. سخنرانی کارگران و معلّمان در آستانهی روز کارگر و روز معلم، ۱۰/۲/۱۳۷۶.
۴. سخنرانی ۱۳/۲/۱۳۷۶.
۵. سخنرانی در جمع خانوادههای فرماندهان شهید، ۱۷/۲/۱۳۷۶.
۶. سخنرانی در دیدار خانوادههاى اسرا و مفقودان جنگ تحمیلى، ۳۱/۲/۱۳۷۶.
۷. خطبه های نماز جمعه ۲۶/۹/۱۳۷۸.
۸. آیتالله منتظری، خاطرات، صص ۷۷۵ – ۷۷۸ . پنجماه بعد (۲۳ آبان ۱۳۷۶)، آیتالله منتظری ضمن یک سخنرانی عمومی بهشدت به شیوههای زمامداری سلطنتی (سلطانی) آقای خامنهای تاخت و گفت:
«من اول که خاتمی انتخاب شد، برایشان پیام دادم. ... اینطور که شما پیش میروید نمیتوانید کار کنید، یک نفر رییس دولت اگر وزرایاش، استاندارهایاش، با او هماهنگ نباشند، یکقدم نمیتواند بردارد، من پیغام دادم که من اگر جای شما بودم میرفتم پیش رهبر میگفتم: شما مقامت محفوظ،،احترامات محفوظ، ولی ۲۲ میلیون مردم به من رای دادند، به من هم که رای دادند این ۲۲ میلیون همه میدانستند که رهبر کشور به کسی دیگر نظر دارد. دفترشان و خودشان و همه شخص دیگری را تایید میکردند، ۲۲ میلیون آمدند به ایشان رای دادند، معنایاش این است که ما آن را که شما میگویید قبول نداریم، ایشان قاعدهاش این بود میرفت پیش مقام رهبری میگفت شما احترامات محفوظ، ۲۲ میلیون به من رای دادند، انتظارات دارند و اگر بنا بشود که بخواهید در وزرای من، در استاندارهای من دخالت کنید، افرادی را به من تحمیل کنید من نمیتوانم کار بکنم، بنابراین من ضمن تشکر از مردم استعفا میدهم، به مردم میگویم: ایهاالناس میخواهند در کار من دخالت کنند. قاعده این بود که به اینصورت عمل نماید» (آیتالله منتظری، خاطرات، صص ۷۸۳ - ۷۸۴).
فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران ـ بخش سوم
چپهای فتنهگر و علفهای هرزه
اکبر گنجی
۵ - انتخابات مجلس چهارم: علی خامنهای با بازنگری قانون اساسی و انتخاب هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری، از شر مهندس میرحسین موسوی، نخستوزیر تحمیلی آیتالله خمینی، و وزرای چپ او خلاص شد. او در دومین دورهی ریاست جمهوری کوشش فراونی به خرج داد تا موسوی را بهعنوان نخستوزیر به مجلس معرفی نکند، اما آیتالله خمینی، و نمایندگان چپ مجلس سوم، دوباره میرحسین موسوی را به او تحمیل کردند1.
وقتی علی خامنهای رهبر شد، سومین دورهی مجلس شورای اسلامی در حال کار بود. اکثریت نمایندگان آن مجلس، نمایندگانی بودند که چپ به شمار میآمدند. در خردادماه ۱۳۷۱ کار این مجلس پایان مییافت و چهارمین دورهی مجلس آغاز میگشت. خامنهای در پایان سال ۱۳۷۰ کار پاکسازی مجلس شورای اسلامی از نمایندگان چپ را آغاز کرد. او در دیدار با هیأت نظارت بر انتخابات شورای نگهبان، به آنان فرمان داد که نیروهای چپ را رد صلاحیت کنند و بههیچوجه امکان حضور در مجلس را به آنها ندهند. خامنهای آنان را فتنهگرانی نامید که از تریبون مجلس برای مقابلهی با نظام استفاده میکنند:
«آن نمایندهاى که وارد مجلس مىشود، بایستى یک انسان صالح باشد. ... شما بهعنوان یک ابزار اطمینان، نگذارید که خداى ناکرده در این طریق اختلالى به وجود بیاید. اگر کسى فاسد است - فساد مالى، یا فسادهاى گوناگون اخلاقى، یا فساد عقیدتى و سیاسى - اگر کسى فتنهگرى مىکند، نظام را تضعیف مىکند و کارایى دستگاهها را از آنها میگیرد - به تعبیر رسایى که بین مردم رایج است: چوب لاى چرخ دستگاه مىگذارد - واقعا نمىتواند در آن تریبون به آن عظمت حضور پیدا کند؛ او نباید وارد مجلس بشود. آن کسانى که واقعا رفتار و اعمال و گفتار آنها حاکى از این است که براى خاطر هر انگیزهای - یا به انگیزههاى سیاسى، یا به انگیزههاى شخصى و خصلتى - با نظام مقابله دارند، اینها نباید وارد مجلس بشوند؛ از این جهت بایستى خیلى رعایت کرد. ... این مسالهى فساد مالى و فساد اخلاقى و فتنهگرىای که عرض کردم، یک مسالهى جدى است. انسان کسانى را مىبیند که وقتى در تریبونى قرار میگیرند، از آن تریبون براى فتنهگرى استفاده مىکنند؛ برایشان خلاف-واقع-گفتن و دروغگفتن، بلکه مردم را بهناحق تهییجکردن، حق را باطل و باطل را حق جلوهدادن، اهمیتى ندارد! واقعا اگر چنین کسانى باشند، باید جلوى آنها را گرفت و نباید گذاشت به مجلس راه پیدا کنند»2.
شورای نگهبان بهفرمان ولی فقیه، چپها را تار و مار کرد. تنها صلاحیت ۴۵تن از نمایندگان چپ مجلس سوم (از جمله: صادق خلخالی، هادی غفاری، محتشمیپور، بهزاد نبوی و ...) رد گردید. در انتخابات مجلس چهارم، ۳۱۵۰تن داوطلب شده بودند که شورای نگهبان صلاحیت ۷۹۵تن از آنان را رد کرد. با همهی اینها، صداوسیما بهطور مکرر آن بخش از سخنان خامنهای که نمایندگان چپ مجلس سوم را فتنهگر خوانده بود، پخش میکردند تا همه بفهمند وی بهدنبال چگونه مجلسی است.
در همین دوران در شهر مشهد، نیروهای دولتی خانههای مردم را تخریب کردند. در نتیجه، درگیری شدیدی بین مردم و دستگاههای دولتی در شهر مشهد پیش آمد که بسیاری از مکانهای دولتی تخریب شد، و متعاقب آن نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی مردم را بهشدت سرکوب کردند تا شهر آرامش یافت. علی خامنهای در خرداد ماه همان سال (۱۳۷۱) در اولین دیدار به نمایندگان مجلس چهارم، علل و دلایل وقوع آن حادثه را چنین تحلیل کرد:
«خیال میکنید دشمن بیکار است!؟ یک لحظه، دشمن بیکار نیست. هر وقت، هرطور بتواند، عمل میکند. همین قضایایى که اخیرا پیشآمد کرد - قضایاى مشهد و امثال آن - کار دشمن است. دشمن جهاز فکرى خودش را به کار انداخته، براى این که ببیند چهوقت میشود ضربه زد. درست مثل میدان جنگ. ... دشمن، هوشیار نشسته است. میلیونها دلار، بلکه اگر مبالغه نباشد میلیاردها دلار صرف میکنند، تا بتوانند ضربهی کارى را به این انقلاب بزنند. اینها که با این انقلاب آشتىبکن نیستند. هر وقتى بهگونهاى در صدد واردآوردن ضربهاند. از قضایاى مشهد، متاسفانه در بعضى از مطبوعات، تحلیلهاى نادرستى کردند. ... قضیه، کاملا روشن است: ضدانقلاب وارد ماجرا مىشود. منتها از زمینههاى فاسد و مردابهاى گندیده استفاده مىکند. این اراذل و اوباشى که گفته شد، بعضى تعجب نکنند. چنین افرادى وجود دارند: یک قشر رذل اوباش چاقوکش، که اقلیت معدودى هستند و دستگاههاى انتظامى باید با اینها برخورد کنند. مثل علف هرزه، باید اینها را بکنند و درو کنند و دور بیاندازند. آن پسماندهى استکبار مىرود به سراغ اینها؛ با یک لقمهاى، با یک غارتى، با یک حرکت زشت آشوبگرانه، اینها را تطمیع و هدایت مىکند. اینجا برو، این کار را بکن، آن کار را بکن، سازمان تبلیغات را بزن، چه بکن ... اینها هستند. هدایت بهوسیلهى ضدانقلاب معدود، مخفى و نقابدار است که پشت گروههاى رذل و اوباش پنهان مىشود و کار به دست چنین افرادى صورت میگیرد. ... آن تفالهها و مغلوبشدهها و شکستخوردههاى جنگ بدر و حنیناند که امروز از این گوشه و آن گوشه سر بلند مىکنند و میداندار مىشوند و از اراذل و اوباش هم استفاده میکنند. پس، دشمن بیدار است»3.
نمایندگان فتنهگر، مردم رذل و اوباش، علف هرزههایی به شمار آمدند که باید درو میشدند و دور ریخته میشدند. فصل جدیدی شروع شده بود. اگر چه آیتالله خمینی هم دائما مخالفان را حذف و نابود میکرد، ولی علی خامنهای بهدنبال حذف مخالفان خود از نظام سیاسی بود. حتی اگر آن مخالفان، نزدیکترین یاران آیتالله خمینی باشند. یک نکتهی دیگر وجود دارد که بهاشارهای بدان بسنده خواهیم کرد. ترور مخالفان در این دوره آغاز شد. در این پروژه تعدادی از اوباش را هم در سطح شهرها ترور کردند.
۶ - انتخابات مجلس پنجم: علی خامنهای که از آغاز انتخابات مجلس چهارم بر قدرت شورای نگهبان افزود تا بر اساس نظارت استصوابی هر کس را که مطابق میلشان بود، رد صلاحیت کنند، در دیدار مجدد با آنان برای انتخابات مجلس پنجم، ولایت فقیه را مهمترین اصل قانون اساسی خواند و گفت:
«من در دورهی قبل نسبت به اهمیت کار شورای محترم نگهبان تذکر دادم؛ حالا هم لازم است مجدّدا این را عرض کنم. شورای نگهبان در مجموعهی تشکیلات نظام جمهوری اسلامی، مثل بقیهی دستگاهها نیست که بگوییم ارگانها و تشکیلات مختلفی هستند؛ بعضی مهمترند، بعضی کماهمیتترند؛ این هم یکی از آنها؛ نه. شورای نگهبان مثل بعضی از پدیدههای یک نظام - مانند قانون اساسی - وضع ویژهای دارد. شورای نگهبان تشکیلاتی است که اگر خوب باشد و درست کار کند، این نظام دیگر خطر انحراف از دین نخواهد داشت. ... شورای نگهبان مانع این است که نظام اسلامی از خطّ دین و اسلام و همچنین از خطّ قانون اساسی - که این در درجهی دوم اهمیت است؛ اما این هم خیلی اهمیت دارد - منحرف شود. ... آنهایی که قلمی به دستشان هست، تریبونی در اختیارشان هست، بفهمند که اعتراضکردن، بیاحترامیکردن و هتک حرمت شورای نگهبان، خطای کوچکی نیست. قابل قبول و قابل تحمّل نیست. ... باید مراقب بود که آدمهای اهل سوءاستفاده و بیاعتقاد به رسالت انقلابی و مسوولیت نمایندگی و کسانی که میخواهند وارد مجلس شوند فقط برای اینکه سوءاستفادهای بکنند یا خدای نکرده خرابکاریای انجام دهند، وارد مجلس نشوند. امروز مردم این کشور قانون اساسی و اساس ولایت فقیه را بهعنوان یک اصل مهم، بلکه مهمترین اصل پذیرفتهاند و زندگی میکنند»4.
چند روز بعد در نماز جمعهی تهران در این خصوص سخن گفت. مطابق معمول، همهچیز را به دشمن ارتباط داد و گفت:
«اگر نمایندهای بیعلاقه به انقلاب و کشور و بیاعتقاد به قانون اساسی به مجلس راه پیدا کند که مصالح این کشور برایاش مهم نباشد؛ دشمنیهای استکبار جهانی را نفهمد، دلاش بخواهد که از استکبار جهانی تملّق بگوید و در روزنامهها و مجلّات وابسته به صهیونیستها اسماش را درشت بنویسند و بگویند فلانی با سیاست نظام جمهوری اسلامی مخالفت کرد؛ چنین نمایندهای مجلس را خراب میکند، ملت را خراب میکند، کشور را هم خراب میکند؛ پس به درد نمیخورد»5.
چند روز پس از این سخنان، دوباره پای دشمن را وسط کشید و گفت:
«آنکسی که اسلام را نمیپسندد و مقرّرات اسلامی را قبول نمیکند و برای خاطر دل بیگانگان و خوشآمد دیگران، به انقلاب و ارزشهای انقلابی اهانت میکند و یا بهخاطر ترس از دیگران، بهجای اینکه به ملت گرایش نشان دهد، به دشمن گرایش نشان میدهد، او لایق و شایستهی این کار نیست.
دنبال آدمهای مومن و شجاع و انقلابی و کسانی که بتوانند قدرت این ملت را - که در سایه ارزشهای انقلابی است - حفظ کنند، باشید. کسانی که وقتی قوانینی میگذارند و موضعی میگیرند و نطقی میکنند، همه در این جهت باشد»6.
دنبال آدمهای مومن و شجاع و انقلابی و کسانی که بتوانند قدرت این ملت را - که در سایه ارزشهای انقلابی است - حفظ کنند، باشید. کسانی که وقتی قوانینی میگذارند و موضعی میگیرند و نطقی میکنند، همه در این جهت باشد»6.
در انتخابات مجلس پنجم ۵۳۶۵ تن داوطلب شده بودند که شورای نگهبان صلاحیت ۱۷۴۲ تن را رد کرد. مجلس پنجم هم در اختیار محافظهکاران بود. ولی تعیین سهم طیفهای مختلف جناح راست، موجب اختلاف و شکلگیری کارگزاران سازندگی شد. کارگزاران سازندگی که از نزدیکترین یاران هاشمی رفسنجانی بودند، لیست جداگانهای ارایه کرد. اقلیتی که در مجلس پنجم شکل گرفت، بعدها به اصلاحطلبان پیوست. محافظهکاران به سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی موافقت چندانی نداشتند. ناطق نوری، ربیس محافظهکار مجلس پنجم، در چندین سخنرانی مدل توسعهی اقتصادی دولت هاشمی را بهشدت نقد و رد کرد. اما همو در دوران انتخابات ریاست جمهوری، بسیاری از پروژههای دولت هاشمی را افتتاح میکرد تا از نتایج آن امور بهرهبرداری کند.
پانوشتها:
۱. هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانهی خود این ماجرا را به شرح زیر بازگو کرده است:
«سهشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۶۴: شب با آقای خامنهای جلسهای طولانی داشتیم، دربارهی کابینهی آینده، ایشان مایل نیست که مهندس موسوی مجددا نخستوزیر شود. از من توقع دارند که همراهی کنم. قرار شد ایشان این مساله را با امام در میان بگذارند. مشکل را جدی میبینم.
پنج شنبه ۱۷ مرداد: بعد از نماز با آقای خامنهای جلسه داشتیم. ... آیتالله خامنهای شرح مذاکرات امروزشان را با امام دادند. امام گفتهاند مصلحت نیست که آقای مهندس میرحسین موسوی از نخستوزیری کنار بروند.
یکشنبه ۲۰ مرداد: شب با آقای خامنهای دربارهی نخستوزیری مذاکره کردیم. ایشان توقع دارند من در جهت تسهیل نظر ایشان در مورد تعویض کابینه کار کنم. پیشنهاد دادند که امام بهنحوی گفتهی خودشان را که ابقای آقای میرحسین موسوی را بهمصلحت دانستهاند، جبران نمایند و بعید میدانم که امام بپذیرند.
دوشنبه ۲۱ مرداد: احمدآقا هم آمد و بهطور مفصل مذاکرات آقای خامنهای و امام را دربارهی نخستوزیر آینده گفت و گفت نظر امام این است که تعویض مهندس موسوی مصلحت نیست و مایلند که این نظرشان گفته شود؛ درست برخلاف نظر آیتالله خامنهای.
شنبه ۲ شهریور: خدمت امام رفتم و راجع به مشکل کابینهی آینده، با توجه به عدم موافقت آقای خامنهای با آقای موسوی مذاکره کردم، نتیجهای به دست نیامد. امام همان حرف قبلی خودشان را تکرار فرمودند که تغییر دولت را صلاح نمیدانند.
چهارشنبه ۱۳ شهریور: ساعت ۹ صبح به زیارت امام در حسینیهی جماران رفتم. مراسم تنفیذ ریاست جمهوری آقای خامنهای بود. امام در متن نوشتهشان بر ضرورت تکیه بر محرومان و مستضعفان تأکید نمودند. آیتالله خامنهای در اظهاراتشان از نقاط ضعف عملکرد دولت با کنایه یاد کردند.
شنبه ۱۶ شهریور: پیش از ظهر آقای رییس جمهور آمدند و ناهار مهمان من بودند. ... نظر آقای خامنهای این است که اینها خوب کار نکردهاند و جایز نیست دوباره مامور تشکیل کابینه شوند. زمان طولانی بحث کردیم، ولی به نتیجه نرسیدیم. مشکل عمدهی ایشان، اظهار نظر امام است.
شنبه ۶ مهر: پیش از ظهر احمدآقا آمد. ... خبر داد که امام جواب نامهی ۱۳۵ نمایندهی مجلس در حمایت از آقای موسوی را دادهاند و نوشتهاند که نظرشان ابقای آقای موسوی است. این تایید کتبی مجدد، لابد آقای رییس جمهور و جناح مقابل آقای موسوی را عصبانیتر میکند.
شنبه ۲۰ مهر: آقای توسلی مسوول دفتر امام از اظهارات روز پنجشنبهی آقای خامنهای در مراسم تحلیف گله داشت که بهنحوی اعلان تحمیل دولت بود. حاج احمدآقا آمد و گفت: امام از اظهارات پریروز آقای خامنهای ناراحت شدهاند و معلول شیطنت اطرافیان ایشان میدانند و میخواهند به ایشان در این خصوص پیغام بدهند».
۲. سخنرانی در جمع اعضاى هیات مرکزى نظارت بر انتخابات چهارمین دورهى مجلس شوراى اسلامى، ۴/۱۲/۱۳۷۰.
۳. سخنرانی در دیدار نمایندگان دورهی چهارم مجلس شوراى اسلامى، ۲۰/۳/۱۳۷۱.
۴. سخنرانی در جمع اعضای شورای نگهبان، ۱۴/۱۱/۱۳۷۴.
۵. خطبههای نماز جمعهی تهران، ۲۰/۱۱/۱۳۷۴.
۶. خطبههای نماز عید فطر، ۱/۱۲/۱۳۷۴.
فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران ـ بخش دوم
گام اول: تبدیل تنفیذ به انتصاب
اکبر گنجی
۳- انتخابات مجلس خبرگان رهبری:
مطابق اصل ۱۰۷ قانون اساسی،«تعیین رهبر بهعهدهی مجلس خبرگان منتخب مردم است». مطابق اصل ۱۱۱ قانون اساسی، «هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی شرایط بوده است، بر کنار خواهد شد. تشخیص این امر بهعهدهی خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم است».
انتخابات اولین دورهی مجلس خبرگان رهبری در تاریخ ۱۹/۹/۱۳۶۱، با شرکت ۱۸ میلیون نفر برگزار گردید. اعضای آن در آبان ۱۳۶۴ آیتالله منتظری را به قائممقامی و جانشین آیتالله خمینی برگزیدند:
«مادهی واحد: حضرت آیتالله منتظری (دامت برکاته) در حال حاضر مصداق منحصر بهفرد قسمت اول اصل ۱۰۷ قانون اساسی است و مورد پذیرش اکثریت قاطع مردم برای رهبری آینده میباشد و مجلس خبرگان این انتخاب را صائب میداند»1.
قانون اساسی پیش از آنکه مورد بازنگری قرار گیرد، مرجعیت دینی را شرط لازم رهبری به شمار میآورد. پس از برکناری آیتالله منتظری، برای اینکه مشکلی پیش نیاید، شرط مرجعیت حذف شد و اجتهاد جایگزین آن گردید. اولین مجلس خبرگان رهبری که در دوران آیتالله خمینی تشکیل گردید، اجتهاد را شرط کاندیداتوری اعضای مجلس خبرگان رهبری به شمار نمیآورد. اما پس از وفات آیتالله خمینی و انتخاب علی خامنهای به رهبری نظام توسط خبرگان رهبری اول، انتخابات دومین دورهی مجلس خبرگان رهبری در ۱۶/۷/۱۳۶۹ با شرکت ۱۱ میلیون نفر برگزار گردید.
مجلس خبرگان رهبری برای دورههای بعدی، رسیدگی به صلاحیت داوطلبان را به شورای نگهبان واگذار کرد. آن شورا، اجتهاد را شرط عضویت کاندیداها قرار داد. بدین ترتیب، با کاهش شرایط رهبری، شرایط عضویت در مجلس خبرگان افزایش یافت. واگذاری نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری به شورای نگهبان، حداقل دو مساله پیش آورد.
الف) انتخاب و عزل رهبر با مجلس خبرگان رهبری است . فقهای شورای نگهبان را رهبر نصب میکند. بدین ترتیب، رهبر، با واسطه، اعضای مجلس خبرگان رهبری که باید دربارهی صلاحیت و عدم صلاحیت او تصمیم بگیرند را خود منصوب میکند. ب) فقهای شورای نگهبان، همواره از کاندیداها و اعضای خبرگان رهبری بودهاند. در واقع آنان صلاحیت رقبای خود را رد میکنند.
انتخابات دومین دورهی مجلس خبرگان رهبری در مهرماه ۱۳۶۹ برگزار گردید. شورای نگهبان صلاحیت ۱۰۹ تن را برای ۸۳ کرسی تائید کرد. بدین ترتیب در برخی از استانها تعداد کاندیداهای تائیدشده کمتر از نمایندگان مورد نیاز بود. در تهران ۱۶ نفر برای ۱۵ کرسی تائید شد. انتخابات سومین دورهی مجلس خبرگان رهبری در مهرماه ۱۳۷۷ برگزار گردید. در این دوره، تعداد کاندیداهایی که بهوسیلهی شورای نگهبان برای ده استان کشور تائید گردید، دقیقا با تعداد مورد نیاز مساوی بود. چهارمین دورهی مجلس خبرگان رهبری در سال ۱۳۸۵ آغاز به کار کرد. شورای نگهبان صلاحیت ۱۶۴ تن را تائید کرد. بدین ترتیب، روحانیون اصلاحطلب (چپهای سابق) هیچگاه نتوانستند وارد مجلس خبرگان رهبری شوند.
تنها کارکرد مجلس خبرگان رهبری در دورههای دوم و سوم و چهارم، اعلام بیعت و تبعیت محض از فرامین آیتالله خامنهای بوده است. آنان که در واقع بهوسیلهی رهبر انتخاب میگردند، جز آگاهی فقهی، تخصص دیگری ندارند که حتی اگر بخواهند، بتوانند بر قلمروی وسیع فعالیتها و اعمال رهبر نظارت کنند. جالب است که این مجلس در طول ۲۰ سال زمامداری آیتالله علی خامنهای حتی یک تذکر به وی نداده است. علی بن ابیطالب، امام اول شیعیان، به مردم زمان خود گفته بود من مصون از خطا نیستم، با من همچون جباران سخن مگویید. اما آیتالله خامنهای مصون از خطاست و پیرواناش همچون جباران با او سخن میگویند و او را میپرستند.
۴- انتخاب هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری:
پس از انتخاب علی خامنهای به رهبری و بازنگری در قانون اساسی، اولین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۶۸ برگزار شد. در طول زمامداری ۲۰ سالهی خامنهای، نظام سیاسی سه رییس جمهور داشته است:
الف) دورهی اول: دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی (۱۳۷۶- ۱۳۶۸).
ب) دورهی دوم: دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی (۱۳۸۴- ۱۳۷۶)
ج) دورهی سوم: دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد (۱۳۸۸- ۱۳۸۴)
ب) دورهی دوم: دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی (۱۳۸۴- ۱۳۷۶)
ج) دورهی سوم: دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد (۱۳۸۸- ۱۳۸۴)
در هر انتخاباتی، علی خامنهای برنامهی خاص خود را دنبال کرد. رهبری نظام برای او فرصتی فراهم آورد تا بتواند قدرت خود را بسط و نظرات خود را بر همهی ساختار سیاسی تحمیل کند. در آخرین سال حیات آیتالله خمینی جنگ ایران و عراق پایان یافت. کشور که در اثر جنگ هشتساله خسارات فراوانی را متحمل شده بود، نیاز به بازسازی و سازندگی داشت.
اولین دورهی ریاست جمهوری جدید، با آغاز رهبری او مصادف بود. درگذشت آیتالله خمینی میتوانست برای کشور و نظام خطراتی در پی داشته باشد. کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی برای ریاست جمهوری، مقبول تمامی جناحهای رژیم بود. علی خامنهای در تنفیذ حکم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نوشت:
«خدا را شکر که اراده و رای ملت عزیز، بار سنگین امانت و مسوولیت الهی را بر دوش توانای مردی بزرگ از فرزندان اسلام و حواریین امام عظیمالشأن، عالمی مجاهد، فقیهی اسلامشناس، سیاستمداری هوشمند و مدیری دردآشنا و دلسوز قرار داد.
«خدا را شکر که اراده و رای ملت عزیز، بار سنگین امانت و مسوولیت الهی را بر دوش توانای مردی بزرگ از فرزندان اسلام و حواریین امام عظیمالشأن، عالمی مجاهد، فقیهی اسلامشناس، سیاستمداری هوشمند و مدیری دردآشنا و دلسوز قرار داد.
شخصیتی که پروندهی تلاش در راه خدا و مجاهدتاش برای حاکمیت دین و اعلا کلمهی اسلام حتی پیش از نخستین روزهای شروع نهضت آغاز شده و سرگذشت رنجها و سختیها و فعالیتهای کمنظیر را در خود گنجانیده است، چهرهی موجهی که به برکت حرکت در صراط مستقیم انقلاب، همواره امین امام و محبوب امت بوده و انشاءالله از این پس نیز خواهد بود.
بیشک این یک دستآورد بزرگ است که همزمان با انجام اصلاحات در قانون اساسی که زمینهی ادارهی صحیح کشور را فراهم ساخته، مدیریت اجرایی کشور در دست توانای کسی همچون رییس جمهور منتخب ملت قرار گیرد و امید است همچنان که مردم قدرشناس و هوشمند کشورمان انتظار میبرند، تاییدات و تفضلات الهی راه را به سوی رفع مشکلات و تحقق آرمانهای انقلاب هموارسازد.
اینجانب ضمن سپاس مجدد از الطاف نهان و آشکار حضرت حق تعالی جلت عظمته، به پیروی از ملت عظیمالشان و با معرفت به مقام و مرتبت یاور صمیمی امام و شخصیت برجستهی نظام جمهوری اسلامی و بازوی توانا و زبان گویای آن، جناب آقای هاشمی رفسنجانی دامت تأییداته رای ملت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب میکنم و بدیهی است که این رای و تنفیذ تا زمانی است که ایشان در همین صراط مستقیم و نورانی که عمر شریف خود را تاکنون در آن گذرانیدهاند یعنی راه دفاع از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و مجاهدت برای تحقق حاکمیت کامل قرآن و عمل به شریعت و طرفداری از محرومین و مستضعفین و کوشش برای ریشهکن کردن فقر و محرومیت و استقرار عدالت اجتماعی، راه خود را ادامه دهند که البته چنین خواهدبود»2.
مطابق اصل ۱۱۰ قانون اساسی ،«امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم»، یکی از وظایف رهبر است. همانطور که دیده میشود، در قانون اساسی هیچ سخنی از نصب ربیس جمهوری نرفته است، ولی علی خامنهای در حکم هاشمی رفسنجانی نوشته است: «ایشان را به ریاست جمهوری ایران منصوب میکنم». این امر حاکی از آن است که وی، مطابق نظریهی ولایت مطلقهی فقیه، مشروعیت تمامی نظام سیاسی و قانون اساسی اش را ناشی از تایید و تصویب ولی فقیه میداند. به تعبیر دیگر، اگر صد در صد مردم فردی را به ریاست جمهوری انتخاب کنند اما ولی فقیه حکم او را تنفی نکند، او رییس جمهور کشور نخواهد بود.
علی خامنهای در تاریخ ۱۲/۵/۱۳۷۲، روز تنفیذ حکم دومین دورهی ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، همین رویه را ادامه داد و نوشت:
«خداى بزرگ را سپاس که در این نوبت نیز، راى مصیب ملت، مسوولیت را به دستهاى تواناى مردى سپرد که در میدانهاى دشوار، لیاقت و امانت و صلاحیت و کاردانى و برجستگى او را آزموده بود. مردى بزرگ از سابقینِ اوّلینِ انقلاب و از حواریین و انصار دیرین امام راحل. عالِمى متفکر، سیاستمدارى هوشمند، فقیهى زمانشناس، مجاهدى خستگىنشناس، برادرى مهربان براى ضعیفان و مدیرى کاردان براى کشور.
اینجانب ضمن تبریک به ملت عزیزمان براى این حُسنِ انتخاب و با معرفت به مقام و مرتبت والاى شخصیت برجسته و چهرهی منوّر نظام جمهورى اسلامى و رکن رکین انقلاب و بازوى توانا و زبان گویاى آن، جناب آقاى هاشمى رفسنجانى دامعُلاه، راى ملّت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب مىکنم»3.
علی خامنهای رویهای را که با هاشمی رفسنجانی شروع کرد، به سنت ماندگار در جمهوری اسلامی تبدیل کرد. بر مبنای همین سنت در حکم سید محمد خاتمی نوشت:
«اینجانب ضمن تبریک به ملت عزیز و با معرفت به شایستگى و برجستگى دانشمند متفکر، جناب حجتالاسلام آقاى حاج سید محمّد خاتمى (دامتمعالیه)، راى ملت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب مىکنم»4.
در تفیذ حکم دومین دورهی ریاست جمهوری محمد خاتمی نوشت:
«اینجـانـب بـا سـپاس خداوند متعال و عرض تبریک به ملت عزیز و بـا مـعرفـت بـه مـراتب شایستگى اندیشمند فرزانه جناب حجتالاسلام آقـاى سـیدمحمد خاتمى دامت معالیه، راى ملت را تنفیذ و ایشان را به ریاست جمهورى اسلامى ایران منصوب مىکنم»5.
در حکم تنفیذ اولین دورهی ریاست جمهوری محمود احمدینژاد نوشت:
«ملت ما با اکثریتی قاطع، شخصیتی انقلابی و دانشمند و مدیری شایسته و کارآزموده و دارای سوابق مجاهدت صادقانه در صحنههای گوناگون را، به ریاست جمهوری برگزیده است. سخن صریح و قاطع و صادقانهی ایشان در تعهد به خدمتگزاری و رفع محرومیت و مبارزه با فساد، و لحن افتخارآمیز ایشان در پایبندی به اسلام و آرمانهای انقلاب، که با منش مردمی و سادهزیستی همراه بود، دلها و آرای مردم را متوجهی ایشان کرد و مسوولیت مهم ریاست جمهوری را بر دوش ایشان نهاد. اینجانب ضمن تبریک به ملت شریف و آزاده، رای آنان را تنفیذ و جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد را به ریاست جمهوری ایران منصوب میکنم»6.
در حکم دومین دورهی ریاست جمهوری محمود احمدینژاد نوشت:
«رای قاطع و بیسابقه مردم به رییسجمهور منتخب و محترم، رای به ویژگیهایی است که کارنامهی چهارسالهی دولت نهم بدانها زینت یافته است و سمت و سوی گرایشهای اکثریت بیچونوچرای ملت را آشکار میسازد. این، رای به گفتمان پربرکت و عزتمدار انقلاب اسلامی است؛ رای به استکبارستیزی و ایستادگی شجاعانه در برابر سلطهطلبان بینالمللی است؛ رای به مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و مبارزه با اشرافیگری است؛ رای به سادهزیستی و نزدیکی با مردم و غمگساری از ضعیفان و مستضعفان است؛ رای به کار و تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر است. ...
اینجانب انتخاب جناب آقای دکتر محمود احمدینژاد را در دهمین انتخابات ریاست جمهوری تبریک میگویم و به پیروی از ملت بزرگوار ایران، رای آنان را تنفیذ و این مرد شجاع و سختکوش و هوشمند را به ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب میکنم»7.
فعلا این نکته را نادیده گرفته، به ادامهی داستان انتخابات میپردازیم. هاشمی رفسنجانی در روز معرفی وزیران کابینهاش به مجلس، به طنز به آنها گفت: من وزیرانی غیرسیاسی و کاری انتخاب کردهام، خودم بهجای همهی آنها سیاسی هستم. مقصود او آن بود که دوران بازسازی کشور آغاز شده است و کشور به کار نیازمند است، نه فعالیتهای سیاسی.
یکی از اولین اقدامات خامنهای که آن را در دولت هاشمی به کرسی نشاند این بود که وزرای اطلاعات، کشور، خارجه و فرهنگ و ارشاد اسلامی حتما باید به تایید او برسند. هاشمی رفسنجانی که به دنبال آبادی اقتصادی بود، این چهار وزارتخانه را به خامنهای واگذار کرد. بدین ترتیب بود که علی فلاحیان وزیر اطلاعات، ولایتی وزیر امور خارجه، بشارتی وزیر کشور، و علی لاریجانی - و پس از وی میرسلیم - وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد.
دومین دورهی انتخابات ریاست جمهوری، مخالفتهای بسیاری از سوی جناح چپ رژیم برانگیخت. جناح راست رژیم، محافظهکاران یا اصولگرایان بعدی، مخالفان هاشمی را لشگر یزید و آتشزنندگان حرم امام حسین معرفی کردند. جناح چپ رژیم که در دوران آیتالله خمینی اکثریت مناصب نظام را در اختیار داشت، در دوران علی خامنهای بهسرعت از ساختار سیاسی رانده شد.
پاورقیها:
۱. مشروح مذاکرات دورهی اول مجلس خبرگان.
۲. رجوع شود به اینجا:
۳. رجوع شود به اینجا:
۴. رجوع شود به اینجا:
۵. رجوع شود به اینجا:
۶. رجوع شود به اینجا:
۷. رجوع شود به اینجا:
فرایند بسط و تحکیم سلطانیزم در ایران ـ بخش نخست
برساختن رهبری در تعارض با وصیتنامهی خمینی
اکبر گنجی
اشاره: ساختار حقوقی (قانون اساسی) و ساختار سیاسی واقعی ایران، دارای انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس شورای اسلامی، انتخابات مجلس خبرگان رهبری و انتخابات شوراهای شهر است.
برای افرادی که از بیرون به ایران مینگرند،این واقعیت،ایران را از بقیهی کشورهای منطقه خاورمیانه متمایز میسازد.
ممکن است برخی گمان کنند که این واقعیت با سلطانی بودن رژیم ایران منافات دارد1. پرداختن به این موضوع اهمیت ویژهای در فرایند گذار به دموکراسی دارد. برای اینکه برمبنای نوع رژیم دیکتاتوری (دیکتاتوریهای نظامی، دیکتاتوریهای فاشیستی و توتالیتر، دیکتاتوریهای سلطانی)، نوع گذار تفاوت خواهد داشت.
از سوی دیگر،باید به این پرسش پاسخ گفت: چرا دستگاه سرکوبگر آیتالله علی خامنهای، سعید حجاریان را بازداشت کرد و او را تحت انواع فشارها قرار داد تا بگوید رژیم ایران، رژیم سلطانی نیست؟
مقالهی حاضر به تمام وجوه سلطانیسم در ایران نمیپردازد، بلکه فقط نقش سلطان (علی خامنهای) را در کلیه انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی در دوران ۲۰ ساله زمامداری وی برملا کرده و نشان میدهد که انتخابات در نظام سلطانی به چه معناست؟
مدعای مقالهی حاضر این نیست که انتخابات در نظام سلطانی ایران هیچ نقش و کارکردی ندارد، یکی از نقشهای انتخابات این است که قادر به بسیج اجتماعی مردم و خصوصاً جوانان است. اما این واقعیت نافی سلطانی بودن رژیم نیست.
مخالفان شرکت در انتخابات با اصلاح طلبان موافق شرکت در انتخابات، از جهات گوناگون وحدت نظر دارند: هر دو گروه بر این واقعیت انگشت مینهند که شورای نگهبان از راه نظارت استصوابی (یعنی حذف مخالفان و رقبا،انتخابات را تا حدود زیادی به انتصابات تبدیل کرده است.
نظامیان و گروههای شبه نظامی به طور سازمان یافته به سود یک جناح از رژیم در انتخابات دخالت میکنند. تقلب در انتخابات ایران به سنتی پایدار تبدیل شده است. تحریم کنندگان به دلیل غیر رقابتی، غیر منصفانه و ناعادلانه بودن انتخابات، خصوصاً تقلب گسترده، انتخابات را تحریم میکردند. اما اکثریت اصلاح طلبان تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ این باور را تبلیغ میکردند که رژیم حداکثر توانایی جابهجایی ۳ تا ۴ میلیون رأی را داراست، به همین جهت اگر بیش از ۷۰ درصد از مردم در انتخابات شرکت کنند،اصلاح طلبان برندهی قطعی انتخابات خواهند بود.
اما پس از برگزاری انتخابت ۲۲ خرداد،آنها ادعا کردند که رژیم ۱۱ میلیون رأی را به سبد محمود احمدی نژاد ریخته است (مدعایی که در نماز جمعه ۲۹ خرداد علی خامنهای از سویی اصلاح طلبان نقل کرد).
اصلاح طلبان مجلس هفتم و هشتم را محصول کودتای انتخاباتی به شمار آوردند و دولت فعلی را هم دولت کودتایی قلمداد کرده و میکنند.
تحریم کنندگان مخالف مشروعیت بخشی به رژیم از طریق مشارکت در انتخابات متقلبانه بودند و از بسیج اجتماعی دفاع میکردند.
در ۲۲ خرداد بیش از ۸۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و رژیم هم مطابق معمول دست به تقلب زد. اما مردم، به طور خودجوش به خیابانها ریختند و جنبشی اجتماعی پدید آوردند. آنان با نقض عملی قوانین ناعادلانه و ناحق (نافرمانی مدنی)، نشان دادند که میتوان در انتخابات رژیم شرکت کرد و از انتخابات متقلبانه علیه مشروعیت ادعایی استفاده کرد (مانند اتفاقی که پس از انتخابات زیمباوه علیه موگابه روی داد و مخالفان به خیابانها ریختند و موگابه مجبور شد نخست وزیری را به مخالفان بسپارد).
مقاله ی حاضر به هیچیک از این امور نمیپردازد، بلکه فرایند فرمایشی کردن انتخابات، بسط قدرت سلطان و ناموثر شدن آرای مردم را بر ملا میسازد.
۱- مسئولیتهای خامنهای پس از انقلاب:
علی خامنهای متولد ۲۴ تیرماه ۱۳۱۸ است. در دوران انقلاب از سوی آیتالله خمینی به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب منصوب شد. پس از پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ سمتهای وی به شرح زیر بوده است:
معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸. سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۵۸، نمایندهی آیتالله خمینی در در شورای عالی دفاع، ۱۳۵۹. نمایندهی مجلس، ۱۳۵۸، سومین و چهارمین رییس جمهور طی سالهای ۱۳۶۸- ۱۳۶۰، ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۰، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶، ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، ۱۳۶۸، انتخاب به عنوان رهبر (ولی فقیه)، ۱۳۶۸.
۲- آغاز دوران رهبری:
مجلس خبرگان رهبری در دوران حیات آقای خمینی، آیتالله منتظری را به عنوان جانشین و قائم مقام رهبری انتخاب کرد. آیتالله خمینی در آخرین سال عمر خود، آیتالله منتظری را از جانشینی خود برکنار کرد. با توجه به بیماری آقای خمینی ، نظام با مسألهی بحران جانشینی مواجه شد. برای حل این مشکل و برخی از معضلات قانون اساسی، آیتالله خمینی شورایی را برای اصلاح آن منصوب کرد.
یکی از مهمترین موارد اصلاح، جایگزینی «صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه» به جای «صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتاء و مرجعیت» بود (اصل ۱۰۹ قانون اساسی).
اکبر هاشمی رفسنجانی در تمامی دوران آیتالله خمینی، پس از وی قدرتمندترین شخص ساختار سیاسی بود. پس از درگذشت آیتالله خمینی، هاشمی رفسنجانی با ذکر یک داستان علی خامنهای را رهبر جمهوری اسلامیکرد.
شاید کسی باور نکند که هاشمی رفسنجانی با نقل یک سخن، با دو واسطه،خامنهای را رهبر کرده باشد، اما واقعیت چیزی جز این نیست. هاشمی در حالی که همه در وضعیت فوقالعادهی درگذشت آیتالله خمینی در مجلس خبرگان رهبری گرد آمده بودند و نمیدانستند چه باید کرد، به آنها گفت:
«این حرف آقای شبستری را میخواهند آقایان؟ آقای شبستری چیزی از آقای طاهری شنیدند که امام جملهای دربارهی آقای خامنهای گفتند. اگر آقایان مایلند من نقل کنم، والا... ما شاهد داریم... ما با امام مباحثه داشتیم... فرد را هم میگفتیم، ما فردی را نداریم الان که مطرح کنیم در جامعه... ما فرضمان بر مرجعیت بود و همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید... آقای خامنهای... کسانی که موافق هستند قیام بفرمایند2.»
بدین ترتیب اکثریت اعضای مجلس خبرگان برخاستند و خامنهای رهبر شد. شبستری از آقای طاهری شنیده بوده است که آیتالله خمینی گفته بوده که چرا کسی وجود ندارد، آقای خامنهای. این عجیبترین و باورنکردنیترین نحوهی انتخاب رهبر است.
بدینترتیب سید علی خامنهای در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۸۸ توسط مجلس خبرگان رهبری به عنوان ولی فقیه برگزیده شد.
هاشمی رفسنجانی گمان میکرد که میتواند علی خامنهای را به عنوان رهبری فاقد قدرت - همچون ملکه انگلیس- به کار گمارد، و خود همچنان به عنوان قدرتمندترین زمامدار نظام ایفای نقش کند. با اینکه چند دهه از آشنایی و دوستی هاشمی و خامنهای میگذشت، برآورد او از شخصیت دوست دیرینهاش تماماً نادرست از کار در آمد.
نکتهی بسیار مهم دیگری هم در فرایند رهبر به شمار آوردن علی خامنهای وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
ساعاتی پیش از این واقعه، علی خامنهای متن وصیتنامهیی آقای خمینی را برای اعضای مجلس خبرگان رهبری قرائت میکند. آیتالله خمینی در خصوص سخنانی که از او نقل میشود به صراحت در پایان وصیتنامهیاش به همهی پیروانش گفته بود:
«اكنون كه من حاضرم ، بعض نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میكنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست، مگر آنكه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق كارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم3.»
سخنان نقل شده توسط هاشمی رفسنجانی برای رهبر کردن علی خامنهای، برخلاف وصیتنامهیی او بود، برای اینکه نه صدای آیتالله خمینی بود، نه تصویر تلویزیونی او بود، نه خط و امضای او که به تأیید کارشناسان رسیده باشد.
بدین ترتیب، هاشمی رفسنجانی و افرادی که مدعای او را پذیرفتند، برخلاف وصیتنامهیی آقای خمینی عمل کردند.
بازنگری قانون اساسی که در اواخر عمر آیتالله خمینی آغاز شد، پس از شروع دوران رهبری آیتالله خامنهای هم با حکم وی ادامه یافت.
پست نخست وزیری از قانون اساسی حذف شد،قدرت ریاست جمهوری افزایش یافت و به عنوان شخص دوم قدرت سیاسی و مجری قانون اساسی تعیین شد.
مهمتر از همه اینکه، مفهوم «ولایت مطلقه فقیه» که توسط آیتالله خمینی برساخته شده بود، به قانون اساسی اضافه شد (اصل ۵۷ قانون اساسی). تعیین سیاستهای کلی نظام هم به عنوان یکی از اختیارات رهبر تعیین گردید (اصل ۱۱۰ قانون اساسی).
مفهوم «ولایت مطلقه فقیه» آن چنان که آیتالله خمینی آن را برساخت، اختیاراتاش مطلقه بود و حتی مجاز بود تمامی احکام اولیهی اسلام را برای حفظ و دوام نظام تعطیل کند.
با این اصل، رهبر مجاز به هر کاری است و به گفته آیتالله خمینی، حتی مجاز است تمامی تعهدات و قراردادهایی را که با مردم بسته است، به طور یکطرفه لغو کند.
این مدعا که مطابق نظریهی ولایت مطلقهی فقیه، دین تابع قدرت سیاسی (ولی فقیه) میگردد، از راه دیگری هم قابل تائید است.
از زمان تصویب قانون اساسی تا برکناری آیتالله منتظری تمامی مدافعان ولایت فقیه، مرجعیت را شرط ولایت فقیه به شمار میآوردند. پس از آنکه آیتالله منتظری از جانشینی آیتالله خمینی برکنار شد، برای حل مسأله، شرط مرجعیت کاهش یافت.
اگر به مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی در این مورد نگریسته شود، به خوبی روشن میگردد که همان فقهای پیشین، اینک استدلال میکردند که ولی فقیه نیازی نیست که مرجع تقلید هم باشد. چون قدرت سیاسی(آیتالله خمینی) اینگونه میخواست، آنها هم نظریهی فقهیشان را مطابق با میل رهبر تغییر دادند.
مطابق اصل ۹۸ قانون اساسی، «تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبان» منصوب از سوی رهبر است. شورای نگهبان به عنوان نهاد قانونی مفسر قانون اساسی بارها اعلام کرده است که اختیارات رهبر- فهرست شده در اصل ۱۱۰ قانون اساسی- حداقل اختیارات رهبر است، اختیارات رهبر حد یقفی ندارد و اوست که به تمامی نهادها، ساختار سیاسی و اعمال آنها مشروعیت میبخشد.
بدین ترتیب ولی فقیه، رهبر مادام العمری است با قدرت مطلقه، که اگر صد سال عمر کند،صد سال بر مردم فرمانفرمایی خواهد کرد، و مردم به هیچ روش مسالمتآمیزی قادر به برکناری او از قدرت نخواهند بود.
مسئولیتهای خامنهای در روزهای پس از پیروزی انقلاب (معاونت وزارت دفاع ،سرپرستی سپاه انقلاب اسلامی، نمایندهی آیتالله خمینی در شورای عالی دفاع) نشان میدهند که او از ابتدا به فعالیتهای نظامی علاقهمند بود.
پس از تعیین آقای خامنهای به عنوان رهبر، او در اولین دیدار اعضای هیأت دولت مهندس موسوی با وی، «نظریه رعب» خود را با آنها در میان میگذارد.
بر اساس تلقی آقای خامنهای از قرآن و تاریخ اسلام، یک اقلیت فداکار با ارعاب و ترور توانست اکثریت خاموش را دور خود گرد آورد و بر آنها حکومت کند.
آقای خامنهای به اعضای کابینهی مهندس موسوی گفت:
«حکومت باید متکی بر یک جمع فداکار باشد. اکثریت مردم در حکومت خاموشند. یک جمع فداکار میتواند از طریق ایجاد رعب حکومت را پایدار نگاه دارد.»
او مدعای خود را به آیه سنقلی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما اشرکوا بالله مالم ینزل به سلطانا ً (آل عمران، ۱۵۱) متکی میکرد.
قرآن از ایجاد رعب در دل کافران سخن میگوید، اما آقای خامنهای به دنبال آن بود که از طریق ایجاد رعب در دل مسلمانهای شیعه، قدرت خود را بسط دهد. خامنهای گفتمانی حول مفهوم «دشمن» برساخت. مطابق این دیسکورس دشمن همهجا حاضر، و در حال توطئه علیه اسلام و ایران و ولایت فقیه بود.
پانوشتها:
۱- در مقالهی «ساختار سلطانی جمهوری اسلامی»، ۲۲ بهمن ۱۳۸۶، دلایل سلطانی بودن رژیم توضیح داده شده است. آن مقاله در همان زمان در رسانههای مختلف انتشار یافت. سپس خلاصهای (۲۳ ص) از این مقاله تحت عنوان The Latter- Day Sultan. Power and Politics in Iran در شمارهی نوامبر- دسامبر ۲۰۰۸ در مجلهی FOREICN AFFAIRS انتشار یافت.
۲- رجوع شود به اینجا.
هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه هفتم آذر ۱۳۷۶ درباره عنوان مرجعیت برای خامنهای تصریح کرد:
«شماها همه یادتان است که دورانی که (بحث) مرجعیت بود من سخنرانی نکردم. درباره مرجعیت ایشان هیچ نگفتم و هیچ کس از من چیزی نشنیده. شاید هم باعث تعجب شماها باشد که چرا فلانی حرف نمیزند. خیلیها هم از من میپرسیدند، ولی من نخواستم بگویم چرا؟...من می دانستم ایشان راضی نیست مرجع بشود. یقین داشتم که ایشان مخالف است.»
این سخنان چند روز پس از حملهی شدید علی خامنهای به آیتالله منتظری بیان گردید. آیتالله منتظری در سخنرانی ۲۸/۸/۱۳۷۶ به صراحت میگوید که علی خامنهای مرجع تقلید نیست، اما خامنهای با فرستادن «یک عده بچه اطلاعاتی" جامعهی مدرسین حوزه ی علمیه قم را مجبور ساخت او را به عنوان یکی از مراجع تقلید معرفی کنند. در همان سخنرانی ایشان بخشی از نامهی 12/8/ 1373 خود خطاب به علی خامنهای را قرائت کرد که در آن نوشته بود:
«مرجعیت شیعه همواره قدرت معنوی مستقلی بوده، بجاست این استقلال به دست شما شکسته نشود و حوزههای علمیه جیره خوار حکومت نشوند که برای آینده ی اسلام و تشیع مضر است، و هر چند ایادی شما تلاش کنند جنابعالی اثباتاً موقعیت علمی مرحوم امام را پیدا نمیکنید، نگذارید قداست و معنویت حوزهها با کارهای دیپلماسی ارگانها مخلوط شود.
تیپ فلان چه حقی دارد بیاید در قم یک عده بچه راه بیندازد و حوزه را به هم بزند؟!- به مصاحت اسلام و حوزهها و جنابعالی است که دفتر شما رسماً اعلام کند: چون ایشان کارشان زیاد است و وظیفه ی اداره ی کشور را به دوش دارند از جواب دادن مسائل شرعی معذورند و از حال به بعد جواب مسائل شرعی داده نمیشود و رسماً مراجعات علمی و دینی و حتی وجوه شرعیه جزئیه را کمافی السابق به حوزهها ارجاع دهید.» (خاطرات، ص ۷۸۶).
خامنهای پس از سخنرانی آیتالله منتظری، فرمان حمله به بیت ایشان را صادر کرد و او را سالها در بیتاش زندانی ساخت. در همان زمان خامنهای گفته بود به دلیل کارهای زیاد رهبری، نمیتواند وظایف مرجع تقلید را انجام دهد. هاشمی پس از آن سخنرانی بود که این سخنان را ایراد کرد. به این ترتیب، معلوم نیست اگر خامنهای به طور علنی مرجعیت را پذیرفته بود، هاشمی چه میکرد؟
اشتراک در:
پستها (Atom)