باهمآد " برابري، آزادي و رهايي "

مریم: در حال تجاوز می‌گفت دارم رایت را پس می‌دهم

می‌گوید در یکی از بازداشتگاه‌های ایران مورد تجاوز و آزار و اذیت جنسی قرار گرفته است. او روزی را به خاطر می‌آورد که برای شرکت در مراسم چهلمین روز کشته شدن ندا آقاسلطان – که از او به عنوان سمبل اعتراضات به نتایج انتخابات نام برده می‌شود- به بهشت زهرای تهران رفته بود و پس از برخورد نیروهای امنیتی با تجمع‌کنندگان در یک تعقیب و گریز با نیروهای لباس شخصی دستگیر شد.

وبلاگ «بهشت خوبان» که به ظاهر نزدیک به اصول‌گرایان و دولت محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور ایران، است تصویر میهمان گفت‌وگوی ویژه این هفته را در کنار دختر دیگری منتشر کرد و از آنان به عنوان «اغتشاش‌گران دستگیر شده» نام برد. میهمان گفت‌وگوی ویژه این هفته رادیوفردا مریم صبری است که دوستانش به او «ترانه» می‌گویند.

خانم صبری، تصویری از شما در کنار دختر خانم دیگری در وبلاگی نزدیک به گروه‌های اصول‌گرا منتشر شده و در آنجا از شما دو نفر به عنوان دو تن از اغتشاش‌گران دستگیر شده نام برده شده است. آیا این تصویر از خود شماست؟ کجاست و در چه زمانی از شما عکس‌برداری شده است؟

صبری: بله این تصویر متعلق به من است. در روز هشتم مردادماه که روز چهلم ندا آقا سلطان بود ما به بهشت زهرا رفته بودیم. من آنجا دستگیر شدم. این عکس هم توسط لباس‌شخصی‌ها از من بعد از دستگیری گرفته شد. ما گوشه دیوار ایستاده بودیم تا ماشین سپاه برای بردن‌مان بیاید.

از همه عکس گرفتند؟

فقط ما دو دختر بودیم و بقیه پسر بودند.

دلیل این دستگیری چه بود؟

شرکت در تظاهراتی که برای چهلم ندا برگزار شد. برای این مراسم به سر مزار ندا رفته بودیم که لباس‌شخصی‌ها ریختند و با باتوم مردم را کتک می‌زدند. بعد از آن تظاهرات گسترده‌ای شد و تقریبا معترضان هفت یا هشت قطعه از بهشت زهرا را اشغال کرده بودند.

قبل از این واقعه هم در تظاهرات شرکت کرده بودید؟

بله. من از قبل از انتخابات در ستادهای تبلیغاتی یکی از نامزدها حضور داشتم.

کدام ستاد؟

کاندیدای مورد نظر من آقای موسوی بود. من از طرفداران ایشان بودم. بعد از انتخابات هم در تظاهرات‌هایی که در میدان آزادی، خیابان ولی‌عصر و میدان ونک برگزار شد شرکت کردم.

گفتید که توسط لباس‌شخصی‌ها بازداشت شدید. آیا مشخصا به شما گفتند که از چه ارگانی هستند؟

وقتی پرسیدیم گفتند شما حق سوال کردن ندارید.

آن عکس را برای چه از شما برداشتند؟

نمی‌دانم. من آن زمان اعتراض کردم که شما حق عکس گرفتن از ما را ندارید. اما یک سیلی خوردم. به من گفتند که ما حق حرف زدن نداریم.

شما را دقیقا با چه حالتی و به کجا منتقل کردند؟

وقتی ما را سوار ون سپاه کردند دیگر متوجه نشدیم که کجا ما را می‌برند. هم دست‌بند و هم چشم‌بند داشتیم. یک یا دو ساعتی را در ماشین بودیم تا پیاده‌مان کردند. اما کجا بود، نمی‌دانم. اگر سرمان را از بین پای‌مان بالا می‌آوردیم با لگد به سرمان می‌کوبیدند.

کی متوجه انتشار عکس‌تان شدید؟

بعد از آزادیم یکی از دوستانم زنگ زد و آدرس سایت را به من داد.

می‌دانید کجا بود که منتقل شدید؟

نه. من فقط مطمئن بودم که نه اوین بود و نه کهریزک. به خاطر این که این دو بازداشتگاه محیط صافی دارند. این را از اطلاعاتی که سایر دوستان بازداشتی به من دادند بعدا متوجه شدم. اما ما از پله‌های زیادی پایین رفتیم. دوستانم بعدها گفتند که کهریزک و اوین پله ندارند.

چند روز در آنجا نگهداری شدید؟

من دو هفته بازداشت بودم.

زمانی که شما را دستگیر کردند به شما تفهیم اتهام کردند؟

هیچ تفهیم اتهامی در کار نبود. اول ماجرا به‌شدت ترس از دستگیری وجود دارد. من اول انکار می‌کردم و می‌گفتم که با مادرم در بهشت زهرا بودم. اما گفتند غلط کردی. ما فیلمت را داریم که توی تظاهرات شرکت کرده‌ای. یک برگه به من دادند من مشخصاتم را گفتم و آنها نوشتند. آدرس محل زندگی و محل کارم را و برای چند لحظه چشمانم را باز کردند تا برگه را امضا کنم.

جایی بود که چشمان شما را باز کنند و شما قادر باشید موقعیت خود را شناسائی کنید؟

نه. دو بار چشم‌های مرا باز کردند. که توی اتاقی بودم که دو مرد با نقاب حضور داشتند.

آن دو بار چه مسائلی مطرح شد؟ حالت بازجویی داشت؟

بله. هر دو بار بازجویی بود. بار اول من روی صندلی نشسته بودم و یکی از آن دو آقا پشت سرم و دیگری روبه‌رویم نشسته بودند و سوال می‌کردند. از جزئیات که لیدرت کیست؟ از چه کسی خط می‌گیری؟ اسم بچه‌ها را بگو. چه کسانی را می‌شناسی؟ اگر بگویی آزادت می‌کنیم . و مدام هم سیلی به صورتم می‌زدند یا موهایم را می‌گرفتند و به عقب می‌کشیدند.

مگر حجاب نداشتید؟

خیر.

این خواست ماموران بود؟

نه. روسری‌ام در تعقیب و گریز به نرده کنار خیابان گیر کرد و پاره شد.

چه شد که کار به مسئله تجاوز کشید؟

دو روز اول تهدید می‌کردند که اگر با ما همکاری نکنی زنده نمی‌مانی. روز دوم یا سوم بود که مرا آوردند و گفتند می‌خواهیم رایت را پس بدهیم. چشمانم را بستند. مرا مسافتی بردند و من صدای باز و بسته شدن دری را شنیدم. مرا به اتاقی بردند که فرد دیگری در آنجا بود. اول شروع به بازجویی از من کرد. چندین بار به صورتم کوبید. که چرا حرف نمی‌زنی؟ اگر حرف بزنی ولت می‌کنیم بروی. دهانت را باز کن. که البته همه این جمله‌ها با فحش بود. بعد لباس مرا درآورد. هر چه التماس کردم، گریه کردم، ضجه زدم، توجه نکرد.

در آن حالت آیا دست‌های شما بسته بود؟

بله. هر چقدر جیغ کشیدم انگار نمی‌شنید. به من و به خانواده‌ام. به آقای موسوی و کروبی و خاتمی فحش می‌داد. می‌گفت دارم رایت را پس می‌دهم . رایت را بگیر. این هم جواب داد و بیدادهایی که توی خیابان می‌کردی.

می‌توانید بگویید چطور به شما تجاوز شد؟

از طریق آمیزش جنسی. خود شخص اقدام کرد. هیچ وسیله یا آلت مصنوعی در دستش نبود. مرا روی زمین خواباند دست مرا به میله‌ای که بالای سرم بود بست.

این اتفاق فقط یک بار افتاد؟

خیر. چهار یا پنج بار. هر بار هم صداها عوض می‌شد. صدای کسی که نخستین بار به من تجاوز کرد با صدای فرد دومی فرق داشت.

اطلاع دارید که کس دیگری به غیر از شما هم در آن بازداشتگاه مورد تجاوز قرار گرفته است؟

مطمئنم این اتفاق برای بسیاری در آنجا می‌افتاد. به خاطر این که شب‌ها آن قدر صدای جیغ و التماس بلند می‌شد که مطمئن بودم همان اتفاقی که برای من افتاده برای دیگران هم در حال وقوع است.

چطور شد که رضایت به آزادی شما دادند؟

مرا به اتاقی بردند که در آنجا دو نفر حضور داشتند. به من گفتند بنشین. من نشستم. یکی از آنها از دیگری خواست که اتاق را ترک کند. اما شخص روبه‌رو می‌گفت که نمی‌توانم بروم. با هم بحث کردند. بالاخره نفر دوم بیرون رفت. کسی که مانده بود چشم‌های مرا باز کرد. هیچ نقابی هم نداشت. از من بازجویی کرد و کتکم می‌زد. بعد هم گفت که خودت می‌دانی که باید چی کار کنی؟ من این اواخر دیگر چیزی نمی‌گفتم.

چرا؟

برای این که فهمیده بودم اینها دوست دارند التماس‌های مرا بشنوند. وقتی ساکت بودم می‌گفتند چرا گریه نمی‌کنی؟ چرا زاری نمی‌کنی؟ چرا التماس نمی‌کنی؟ گریه کن شاید ولت کنیم. ببین دارم با تو چه می‌کنم؟ و به طور مداوم توی صورتم می‌کوبید. من فقط آرام اشک می‌ریختم. هنوز هم صورتش را مثل کابوس جلوی چشم‌هایم دارم. بعد از این که به من تجاوز کرد از من پرسید که می‌خواهی بیرون بروی؟ یا این که می‌خواهی مثل بقیه که اینجا مردند و کسی هم نفهمید بمیری؟ کدام یکی را دوست داری؟ گفتم می‌خواهم بروم. گفت من می‌توانم این کار را بکنم ولی یک شرط دارد.

چه شرطی؟

گفت می‌روی بیرون ولی هر چه من می‌گویم انجام می‌دهی.

چه کاری از شما می‌خواست؟

بعد از آزادی چندین بار با من تماس گرفت. که قرار بگذارد و من سر قرار حاضر بشوم. اما من از ترسم گوشی را خاموش کردم. می‌دانستم که از طریق گوشی خاموش هم قابل ردیابی هستم. تهدید کرده بود که اگر جواب تلفنت را ندهی هم آدرست را دارم هم شماره تلفنت را. این دفعه دیگر نمی‌گذارم پایت به اینجا برسد خودم همان بیرون می‌کشمت.

به هر حال این آدم اجازه خروج شما را داد؟

بعد از آن اتفاق او مامور دوم را صدا زد. مرا به سلولم بردند. چند روزی با من کاری نداشتند. تا این که یک روز آمدند همه ما را بردند. می‌گفتند شما را برای اعدام می‌بریم. همه گریه می‌کردند. ضجه می‌زدند. دو ساعتی ما را سر پا نگه داشتند و در نهایت گفتند که امروز نوبت‌تان نیست.

یکی از این روزها ما را سه چهار نفری بیرون بردند در قسمتی به صف‌مان کردند. دست‌ها و چشم‌هایمان بسته بود. روبه‌رویمان تعدادی از پسران دستگیر شده را نگه داشته بودند. ماموران شروع کردند به دستمالی کردن و اذیت کردن ما. پسرها داد می‌زدند که ول‌شان کنید. هر کاری می‌خواهید با ما بکنید. می‌گفتند چه شده؟ ناموس و خواهر که می‌گویند این است؟ پسرها التماس می‌کردند که ما را بزنید اینها را ول کنید. اما باتوم را از بالا روی بدن‌مان می‌کشیدند و می‌گفتند این ناموس شماست؟ نکند این یکی خواهر شماست؟ زن شماست؟

زمانی که این اتفاق برایتان افتاد چه احساسی داشتید؟

متنفر بودم. یک نوع تنفر نسبت به همه چیز و همه کس. با خودم می‌گفتم اگر از اینجا بیرون بروم نمی‌گذارم کسی زنده بماند. یک حس انتقام در من ایجاد شده بود. از خودم بدم می‌آمد. از این که دختر بودم نفرت داشتم.

در نهایت چه جور شد که آزاد شدید؟

نمی‌دانم چقدر گذشت. یک روز مرا بیرون آوردند. دوباره از پله‌هایی که روز اول پایین آمده بودم بالا رفتم. هوای بیرون به صورتم خورد. من تنها بودم. چشم‌بند و دست‌بندم را باز کردند. هر دوشان نقاب داشتند، ولی باز هم فحش می‌دادند. جایی ماشین ایستاد. مرا پایین انداختند و رفتند. یک پارچه نازکی روی سرم انداخته بودند.

وقتی آزاد شدید این مسائل را با خانواده‌تان در میان گذاشتید؟
خیر. می‌دانید که جو ایران چه جور فضایی است. همه یک جوری نگاهت می‌کنند. اصلا کسی باور نمی‌کند. فقط به دو تا از دوستانم ماجرا را گفتم.

به هیچ مرجع قانونی برای شکایت مراجعه نکردید؟

نه. دوستم از من می‌خواست به دفتر آقای کروبی بروم. اما بعد از نامه قاضی مقدمی از این کار ترسیدم.

پزشکی قانونی هم نرفتید؟

خیر. نزد یک پزشک دیگر رفتم.

آن دکتر مسئله تجاوز به شما را گواهی کرد؟

من از ایشان نخواستم که این کار را بکند. من در آن موقعیت اصلا به افشای این مسئله فکر نمی‌کردم. او به من گفت که شما بسیار آزار دیده‌اید و تا مدتی طولانی نباید با کسی مراوده جنسی داشته باشید. که من گفتم من اصولا با کسی مراوده جنسی ندارم.

پس چطور شد که تصمیم به طرح این مسائل گرفتید؟ شاید بسیاری گمان کنند که مریم صبری این مسائل را عنوان می‌کند تا مجوز اقامت در خارج از ایران را بگیرد؟

یکی از دلایلی که من حاضر شدم این کار را افشا کنم این بود که تصور کردم شاید با افشاگری بتوانم جلوی ظلم به دیگران را بگیرم. خواستم ثابت کنم که آقای کروبی دروغ نمی‌گوید. چنین چیزهایی واقعا وجود داشته است. فکر کردم من که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم.

اما به هر حال این موضوع مصادف شد با خروجتان از ایران؟

دلیل خروج من از ایران به مخاطره افتادن کارم بود. می‌دانستم ممنوع‌الکار شده‌ام. به من می‌گفتند برای محل کارت نامه می‌نویسیم. من در پانسیون زندگی می‌کنم و مطمئن بودم که به آن پانسیون نامه می‌نویسند.

چرا در پانسیون زندگی می‌کنید؟

مادر من درگذشته است و پدرم سال‌ها بود که دیگر با مادرم زندگی نمی‌کرد. او ازدواج کرده و زندگی خودش را دارد. یک هفته از ماجرا که گذشت یک روز گوشی تلفنم را برای برداشتن یک شماره تلفن از سیم کارتم روشن کردم. به محض روشن کردن گوشی دیدم تلفنم زنگ خورد. جواب دادم دیدم همان شخص است. شروع به فحاشی کرد که مرا می‌پیچانی؟ تلفنت را خاموش می‌کنی؟ پیدا کردن تو هر جای ایران که پا بگذاری برای من کاری ندارد. می‌توانم یک روزه پیدایت کنم. بعد از این ماجرا دیگر ترسم بیشتر شد. فهمیدم که این آدم حقیقتا دست از سر من برنمی‌دارد. چرا که اگر می‌خواست از من بگذرد در طول همان یک هفته که تلفنم خاموش بود دیگر باید دست از سرم برمی‌داشت. از من می‌خواستند که با آنها همکاری کنم. می‌گفتند توی تظاهرات‌ها شرکت‌کنندگان را شناسایی کنید. تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم.

این خروج از راه قانونی بود؟

بله. من از مرز زمینی خارج شدم.

محمد ضرغامی
رادیو فردا

ستپاچگی کودتاگران در اعتراف به قتل شهید محمدجواد پرنداخ


خبرگزاری ایرنا بالاخره اعتراف کرد که کشته شدن محمدجواد پرنداخ بر اثر فشارهای وارده بر وی در زندان حقیقت دارد.

این ارگان خبری وابسته به دولت کودتا، خبر کشته شدن این شهید مظلوم را تحت عنوان یکی از افرادی که در جریان اعتراضات اخیر دستگیر شده و سپس خودکشی کرده بود منتشر کرد. این در حالی‌ست که جسد این جوان چندی پیش با این شرط به خانواده‌اش تحویل داده شد که از آنان خواسته بودند علت مرگ فرزندشان را سانحه رانندگی عنوان کنند. اما اکنون با دستپاچگی تمام و اعلام خودکشی این جوان و زدن انگ اغتشاشگر به وی، دست شکنجه‌گران و قاتلان این شهید به وسیله تریبون خبرگزاری خودشان رو شد! 
ایرنا با سانسور اخبار مربوط به شکنجه‌ها و فشارهای وارده بر این شهید مظلوم در دوران بازداشت، او را که چندی پیش فیلمی مربوط به لحظاتی پس از خودکشی‌اش در زیر یکی از پلهای عابرپیاده اصفهان در اینترنت منتشر شده بود، یکی از عوامل اصلی اغتشاش‏ها در اصفهان معرفی کرده است.

ایرنا نوشت: «یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان به نام «محمدجواد-پ» اهل گیلانغرب کرمانشاه و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته پتروشیمی با پرت کردن خود از پل عابر پیاده واقع دربلوار کشاورز اصفهان اقدام به خودکشی کرد. گفته می شود وی یکی از عوامل اصلی درگیری ها و ناآرامی های خردادماه گذشته دانشگاه صنعتی اصفهان بوده است. شاهدان عینی اعلام کرده اند که نامبرده که به اتفاق پدرش در منزل یکی از بستگانشان در شهر اصفهان مهمان بوده اند، پس از درگیری و مشاجره با پدرش، در حالتی جنون آمیز به بالای پل عابر پیاده رفته و اقدام به خودکشی می کند.»

خبر ایرنا در حالی منتشر شده که پیشتر وب‎سایت جرس در مورد این فرد نوشته بود: محمدجواد پرنداخ دانشجوی شهیدی که پیکر او روز پنج شنبه در گیلانغرب به خاک سپرده شد، پس از چندبار احضار و بازجویی در آخرین احضار به اداره کل اطلاعات اصفهان ناپدید و جسدش بی جانش به خانواده اش تحویل داده شده است.

ظاهرا پزشکی قانونی علت کشته شدن این دانشجو را«برخورد جسم سخت به جمجمه» اعلام کرده بود ولی نهادهای امنیتی ضمن فشار برخانواده این دانشجوی کرد به آن ها گفته بودند که باید علت کشته شدن فرزندشان را«سانحه رانندگی» عنوان کنند.
به دنبال انتشار خبر تشیع پیکر  محمد جواد پرنداخ در زادگاهش گیلانغرب، سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان جزئیات بیشتری از نحوه کشته شدن این شهید جنبش سبز را اعلام کرده بود.

بر طبق این گزارش محمد جواد پرنداخ متولد 1365 در شهر گيلان غرب استان كرمانشاه و دانشجوی مهندسی پتروشيمی دانشگاه صنعتی اصفهان پس از شركت در تجمعات دانشجويان دانشگاه اصفهان در اعتراض به تقلب گسترده در  انتخابات  به منزل خود در گيلان غرب باز می‌‌گردد اما پس از چند روز از طرف اداره اطلاعات اين شهر احضار و به تأمين وثيقه‌ 30 ميليون تومانی تا زمان بازگشت به اصفهان و مراجعه به اداره اطلاعات اين شهر مكلف می شود.

محمد جواد پرنداخ در وقت تعیین شده از سوی اداره اطلاعات  به همراه يكی از اعضای خانواده خود به اصفهان رفته و طی دو روز متوالی در اداره اطلاعات اصفهان حاضر و مورد بازجويی قرار می‌گيرد.

او  پس از دو روز بازجويی در اداره اطلاعات اصفهان، صبح روز سوم نیز بنابر احضار اداره اطلاعات  برای تداوم بازجویی ها و اعزام به دادگاه،برای حضور مجدد در اداره اطلاعات اصفهان منزل را ترك کرد اما  حوالی ظهر همان روز جسد محمدجواد پرنداخ در زير يكی ‌از پل‌های شهر اصفهان يافته شد.

همچنین خانواده محمد جواد پرنداخ خانواده گفته اند که كشته شدن محمد جواد پرنداخ، با توجه به عدم معرفی قاتل و مشكوك بودن نحوه قتل برای آن ها مشکوک و مبهم است، و کشته شدن این دانشجو هم‌ زمان  با احضار مكرر او به نهادهای امنیتی برابهام ها افزوده است.

گفته می ‏شود که این دانشجو در زمان بازداشت مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته ومتعاقب آن به خاطر مسائل روحی دست به خودکشی زده است. این خبرها هنوز تایید و یا رد نشده‏اند.

اقدام شتابزده ایرنا برای معرفی پرنداخ به عنوان یکی از عوامل اصلی اغتشاشات در اصفهان و سپس خودکشی بی‏ربط و مشکوک او چنین گمان‏های را تقویت کرد که شبکه مافیایی امنیتی سعی در حذف شاهدان چنین شکنجه‏ها و تجاوزاتی در زندان‏های جمهوری اسلامی هستند.

راهپیمایی سبز



 

زارش دیگری از راهپیمایی امروز: تهران در تصرف سبزها/ هجوم به معترضان با گاز اشک آور و باتوم در خیابان های کشاورز، مطهری، ولی عصر، طالقانی و آزادی

دوارنیوز: گزارش ها از تهران حاکی است در جریان تظاهرات امروز معترضان به نتایج انتخابات نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها در چند نقطه از تهران با شیلک گاز اشک آور و باتوم با مردم درگیر شده اند. به گزارش خبرنگار ادوارنیوز، درحالی که راهپیمایان حدفاصل میدان هفت تیر تا مقابل پارک لاله در بلوار کشاورز را به تصرف خود در آورده بودند عده ای نیروهای بسیج در مقابل پارک لاله اجازه ادامه راهپیمایی به آنها ندادند و با شلیک گاز فلفل و گاز اشک آور با آنان درگیر شدند. که با شعار مردم مبنی بر روزه دار بودن معترضان مواجه شدند.
همچنین معترضان در مسیر بازگشت مجددا در بلوار کشاورز تا میدان ولی عصر حاضر شدند و پس از آن با حضور در خیابان ولی عصر به سمت خیابان مطهری ده ها هزارنفر از شهروندان راهپیمایی کردند و درحالی که هزاران نفر از این جمعیت به خیابان مطهری وارد شده بودند صدها تن از نیروهای گاردویژه به آنها حمله کردند، که در مقابل نیز تعدای از معترضان به آتش زدن سطلهای زباله پرداختند.
همچنین گزارش شده است که درگیریهای مشابهی نیز در میدان هفت تیر تهران به وقوع پیوسته که در یک مورد به تیراندازی در این میدان نیز کشیده شده است.
بعلاوه در ابتدای تظاهرات امروز در تقاطع خیابان ولی عصر و طالقانی نیز بسیجی ها با باتوم به مردم حمله کرده اند.
در خیابان آزادی نیز در حوالی چهارراه نواب نیروهای انتظامی با مردم درگیر شده اند و پس از پایان مراسم نمازجمعه نیز درحالی که معترضان در میدان آزادی حضور داشتند، برخوردهای شدیدی از سوی نیروی انتظامی صورت گرفته است.
تا ساعت 17 درگیری های پراکنده در خیابان ولی عصر و حوالی میدان ونک نیز در جریان بوده است.

صدای مردم صدای خداست/تظاهرات صدهاهزار تن از مردم تهران بر علیه دولت کودتا

دوارنیوز:صدها هزار تن از مردم تهران امروز با تظاهرات سراسری در خیابان های منتهی به دانشگاه تهران در حالی که نمادهای سبز رنگ حمل می کردند بعد از گذشت سه ماه از انتخابات 22 خرداد اعتراض خود را به تقلب انجام شده در این انتخابات و جنایات انجام شده پس از آن نشان دادند.

این تظاهرات با توجه به برپایی روز قدس در اخرین جمعه ماه رمضان انجام شد

به گزارش ادوار نیوز حضور غیرمنتظره هواداران جنبش سبز به شکلی بود که از ساعت ده و سی دقیقه صبح امروز میدان هفت تیر مملو از جمعیت شد و تظاهرکنندگان با سر دادن شعارهای "الله اکبر"،" مرگ بر دیکتاتور"،" فلسطین فلسطین ما هم مثل تو هستیم"، نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران"،" یا حسین میرحسین"، "کروبی موسوی حمایتت می کنیم" به سمت میدان ولی عصر و بلوار کشاورز حرکت کردند میزان جمعیت شرکت کننده در این مسیر به گونه ای بود که مسیر میدان هفتم تیر تا پارک لاله تهران سبز پوش شد.

تظاهرکنندگان که حضور زنان در میان آنها به شکل چشمگیری نمایان بود با سر دادن شعارهایی در هنگام سخنرانی احمدی نژاد خواهان استعفای وی شدند جمعیت همچنین به دفعات و در واکنش به شعار مرگ بر امریکا شعار مرگ بر روسیه سر داد.

تظاهرکنندگان همچنین با سر دادن شعار "شکنجه تجاوز دیگر اثر ندارد" و "ای مردم فلسطین کهریزک رو ندیدید" به جنایات انجام شده اعتراض کردند

همچنین مطابق با قرار قبلی شیخ مهدی کروبی راس ساعت 11 صبح از میدان هفتم تیر و در میان تظاهرکنندگان حضور یافت و تا خیابان فلسطین آنها را همراهی کرد.

گفتنی است نیروهای گارد ویژه در مسیرهای مختلف از جمله تقاطع بلوار کشاورز و خیابان فلسطین تلاش کردند با تشکیل صف انسانی از حرکت جمعیت جلوگیری کنند اما این تلاش ناکام ماند.

درگیری ها میان جمعیت اندک حامیان دولت کودتا و تظاهرکنندگان در چندین مورد منجر به شلیک گاز اشک آور و گاز فلفل شد.

جمعیت تظاهرکننده همچنین با سر دادن شعارهای بی سابقه ای به حمایت از آیت الله منتظری و آیت الله صانعی مراجع عظام تقلید شیعیان پرداختند.
گزارش های تکمیلی حاکی است با آغاز نماز جمعه تهران تظاهرکنندگان جنبش سبز با بازگشت به سمت میدان ولی عصر و هفت تیر به راهپیمایی خود ادامه دادند قسمتی از جمعیت با حرکت از میدان ولی عصر به سمت شمال و بخش دیگری به سمت میدان هفت تیر حرکت کردند.
به گزارش شاهدان عینی مقارن ساعت 2بعد از ظهر نیروهای ضد شورش حاضر در میدان هفت تیر با شلیک گاز اشک آور و حمله به سوی مردم به کمک پلس های موتور سوار دست به متفرق کردن جمعیت زده اند. گفته می شود در خیابان ولی عصر نیز جمعیت معترض با حمله و سرکوب نیروی انتظامی مواجه شده اند.

تهران جمعه ناآرامی را پشت سر گذاشت

گزارش‌های رسیده از تهران حاکی است که نقاط مختلف پایتخت ایران، بعدازظهر جمعه شاهد تجمعات پراکنده معترضان بود.
ده‌ها هزار تن از معترضان شرکت کننده در راهپیمایی روز قدس، تا ساعاتی پس از پایان نمازجمعه، در خیابان‌های منتهی به دانشگاه تهران تظاهرات کردند.
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران(ایرنا) چهارراه جمالزاده، تقاطع خیابان مطهری، فاطمی و دوطرف چهارراه نواب به سمت آزادی و میدان صادقیه، شاهد تجمعات معترضان بود.
برخی گزارش‌های تائید نشده نیز حاکی از برپایی تجمع در میدان ونک و راهپیمایی به سمت ساختمان صدا و سیما در خیابان ولی عصر تهران است.
ایرنا همچنین از تجمع ۸۰۰ نفر در برابر ساختمان این خبرگزاری خبر داده ‌است. بر اساس این گزارش، نیروهای یگان ویژه با پرتاب گاز اشک‌آور، اقدام به متفرق کردن معترضان کرده‌اند.
خبرگزاری فارس از حمله به میرحسین موسوی، سید محمد خاتمی و مهدی کروبی در جریان تظاهرات امروز خبر داده‌است
معترضان به نتیجه انتخابات از ساعت ۱۱ صبح امروز به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند که از سوی پلیس و نیروهای لباس شخصی، اجازه نزدیک شدن به دانشگاه تهران را نیافتند.
به گزارش شاهدان عینی در گفتگو با زمانه، شعارهای «ای رهبر کودتا این آخرین پیامه، جنبش سبز ایران آماده قیامه»، «منتظری زنده باد ،کروبی پاینده باد» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»،«حجاریان زنده باد،موسوی پاینده باد» از جمله شعارهای امروز معترضان بود.
وب‌سایت ادوارنیوز نیز از درگیری نیروهای پلیس و معترضان در حدفاصل میدان هفت تیر تا مقابل پارک لاله در بلوار کشاورز گزارش داده ‌است. بنا به این گزارش، نیروهای بسیج در مقابل پارک لاله اجازه ادامه راهپیمایی را به معترضان ندادند و با شلیک گاز فلفل و گاز اشک‌آور، با آنان درگیر شدند.
خبرگزاری فارس از حمله به میرحسین موسوی، سیدمحمد خاتمی و مهدی کروبی در جریان تظاهرات امروز خبر داده ‌است.
بنا به خبرهای رسیده از تهران، درگیری در خیابان‌های مختلف شهر تا ساعت ۱۷ ادامه داشته ‌است.

درگیری‌های خیابانی در مناطق مرکزی تهران

در حالی که دهها هزار نفر از مخالفان حکومت از ساعاتی پیش به تظاهرات در خیابانهای مرکزی تهران پرداخته‌اند، گزارش‌ها حاکی از بروز درگیری در برخی مناطق بین معترضان و موافقان دولت به همراهی نیروهای پلیس است.
خبرگزاری فرانسه از تهران گزارش داده است که میان تظاهرات‌کنندگان و موافقان دولت و پلیس در میدان ولی عصر درگیریهایی رخ داده است.

خبرگزاریها از حضور دهها هزار تن از مخالفان در تظاهرات امروز خبر داده اند (عکس از AFP)
در همین حال رویترز نیز به نقل از شاهدان عینی از ضرب و شتم معترضان و بازداشت حداقل ده نفر از آنها خبر داده است.
ساعتی پیش یک شاهد عینی نیز که در میدان آزادی تهران حضور داشت به زمانه گفته بود که هزاران نفر از مردم در این میدان تجمع کرده و شعارهای ضدحکومتی سر می‌دهند.
بنا به برخی گزارشها سید‌محمد خاتمی، رئیس‌جمهور پیشین ایران نیز پیش از ظهر امروز به جمع مخالفان دولت در راهپیمایی پیوسته بود اما با حمله گروهی از لباس شخصی ها ناچار به ترک محل شد.
برخی گزارشها نیز حاکی است که تظاهرات مخالفان در نزدیکی دانشگاه تهران ادامه دارد و درگیریهایی نیز در این منطقه رخ داده است، بنابر این گزارشها پلیس کلیه راههای منتهی به محل برگزاری نماز جمعه را مسدود کرده است.
محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور اسلامی سخنران پیش از خطبه های نماز جمعه امروز بود که به نوشته ایرنا از "تحرکات مذبوحانه" مخالفان دولت خود در نیویورک برای ابراز مخالفت با حضور وی در مجمع عمومی سازمان ملل سخن رانده است.

برخی گزارشها حاکی از حمله به خاتمی در راهپیمایی امروز بود (عکس از پارلمان نیوز)
ایرنا همچنین از "اعتراض گسترده مردم به حضور خاتمی، موسوی و کروبی" خبر داده و نوشته است حضور این افراد با "خشم مردم" روبرو شده است.
منابع خبری نزدیک به اصلاح‌طلبان پیش‌تر گزارش داده بودند گروهی قصد حمله به خاتمی با چاقو را داشتند ولی وی سرانجام موفق به ترک محل شد.
گزارشها از تهران حاکی است مخالفان دولت که برخی خبرگزاریها تعداد آنها را دهها هزار نفر ذکر کرده‌اند همچنان مشغول تظاهرات ضد‌حکومتی هستند، گزارشهایی از سایر شهرها از جمله شیراز، اصفهان و قم نیز مبنی بر تظاهرات مخالفان منتشر شده است.

حضور معترضان در راهپیمایی شهرهای ایران

گزارش های رسیده از ایران حاکی از حضور معترضان به نتایج انتخابات در راهپیمایی روز قدس در شهرهای کرمانشاه، تبریز، اصفهان، رشت و شیراز است.
به گزارش یک شاهد عینی در کرمانشاه پنج نفر از معترضان در دقایق اولیه راهپیمایی دستگیر شدند و تلفن همراه چند نفر دیگر توقیف شده است.
بنا به این گزارش ماموران انتظامی، گارد ويژه و ماموران لباس شخصی با محاصره تظاهرکنندگان آنها را متفرق کردند. گفته می شود پلیس برای متفرق کردن جمعیت از باتوم استفاده کرده است.
از اصفهان نیز خبر رسیده‌است که معترضان به نتایج انتخابات از ساعت ۱۱ امروز در میدان امام حسین این شهر تجمع کرده بودند.
به گزارش تارنمای «موج سبز آزادی» جمعیتی حدود دو‏هزار نفر نیز در ایوان وسیع ساختمان جهان‏نما تجمع کرده بودند و شعارهای الله‏اکبر و مرگ بر دیکتاتور سر می‏دادند که با ضرب‌و‌شتم نیروهای لباس شخصی مواجه شدند.
گزارش‌های رسیده از اصفهان حاکی از ضرب و شتم معترضان از سوی نیروهای لباس شخصی و قطع تلفن همراه در مقاطع زمانی مختلف در این شهر است.
از شیراز و تبریز گزارش‌های مبنی بر درگیری معترضین و نیروهای انتظامی و امنیتی و بازداشت برخی تظاهرکنندگان مخابره شده است
در مشهد نیز خیابان‌های اطراف آرامگاه امام هشتم شیعیان، امنیتی است و در محاصره نیروهای ضد شورش قرار دارد. گفته می‌شود برخی معترضان که با نمادهای سبز در تظاهرات روز قدس مشهد شرکت کرده بودند، از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده‌اند.
در رشت معترضانی که با شعارهای «یا حسین میرحسین»، «نه غزه، نه لبنان،جانم فدای ایران» و «مرگ بر روسیه» به خیابان آمده بودند، در برخی مناطق مورد ضرب وشتم ماموران قرار گرفته‌اند. گزارش‌هایی از بازداشت معترضان در این شهر نیز منتشر شده است.
گفته می‌شود در شهرهای بوشهر، کرمان، اهواز و یزد نیز معترضان با نمادهای سبز به خیابان آمده‌اند و با برخورد نیروهای دولتی مواجه شده‌اند.
آخرین جمعه ماه رمضان از سوی آیت‌الله خمینی، روز قدس نام‌گذاری شده ‌است و همه ساله در این روز، راهپیمایی‌هایی در شهرهای ایران و برخی کشورهای مسلمان در اعتراض به سیاست‌های اسرائیل برگزار می‌شود.
معترضین به نتایج انتخابات اعلام کرده بودند با حضور در این تظاهرات اعتراض خود را به «تقلب» در انتخابات ادامه خواهند داد.
در اعتراضات سه ماه گذشته بیش از چهار هزار نفر بازداشت شده و ده‌ها تن کشته و زخمی شده‌اند.

دولتی که مخالف خود را روی ویلچر هم تحمل نمی‌کند

دولتی که مخالف خود را روی ویلچر هم تحمل نمی‌کند!

"كارشان به جايى رسيده است كه تحمل وجود يك پيرمرد روحانىِ فلج را هم كه بايد روى چرخ راهش ببرند، ندارند. كسى مثل شيخ احمد ياسين را نمى‏توانند تحمل كنند. امريكايى‏ها هم در عراق همين سياست را در پيش گرفته‏اند؛ خيال مى‏كنند اين سياست به جايى خواهد رسيد. روزنامه مى‏بندند، مطبوعات را توقيف مى‏كنند؛ از اين‏جا بگيريد تا كشتار مردم. بر اساس همه‏ى اصول و موازين بشرى، كار امريكايى‏ها محكوم و مذموم و تنفرانگيز است؛ و براساس همه‏ى قواعد عالم طبيعت، كار آنها محكوم به شكست است"

منبع نقل قول: سایت رسمی رهبر

یانیه مهم مهدی کروبی خطاب به ملت ایران و افشاگری دوباره

قبای آقایان لای در مانده است!

شیخ اصلاحات با انتشار بیانیه‌ی مهمی خطاب به ملت ایران، شرح برخی از موارد مطرح شده در جلسات وی با کمیته‌ی سه نفره‌ی قوه‌ی قضاییه را فاش کرد و ابراز امیدواری کرد که در فرصتی دیگر، به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارد.

به گزارش موج سبز آزادی، متن کامل این نامه را در ادامه می‌خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و تاریخ ساز ایران
آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزدیدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟
خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر،هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟
طبیعی بود که رگهای غیرت به جوش آیند. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.
نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.
بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.
آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستيم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی - رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.
گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.
و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.
بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.
سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!
سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!
اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند "شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم". گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!
سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.
دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.
این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.
در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.
بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.
درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:
در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخناني كه فاعل در هنگام تجاوز برزبان مي آورده، نیز نشده است.
نويسندگان شتابزده اين گزارش مدعي شده اند كه اينجانب هيچ مدرك و سندي مبني بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پيش از نوشتن نامه ام به رئيس مجمع تشخيص دردست نداشته ام. ياللعجب كه آقايان از زبان ما سخن مي گويند و براي خود مي برند و مي دوزند. مهدي كروبي آنگاهي نامه به رئيس مجمع تشخيص نوشت كه بسياري چهره هاي موجه به او مراجعه كرده و برخي بازداشت شدگان نيز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و ديگران گذشته بود خون گريستند. اگرچه اين چهره ها شجاعت بسيار به خرج دادند كه در سيلاب تهديدها و فحاشي ها و در ميانه ارعاب هاي گسترده حاضر شدند نزد فرد بي پناهي همچون مهدي كروبي بيايند و من همينجا شجاعت آنها را مي ستايم.
در حالی که در اين گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.
البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.
کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.
مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها "خر ما از کرگی دم نداشت". این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.
وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.
هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاري هاي خود در اين خصوص را در همينجا پايان مي دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.
والله اعلم بالذات الامور
مهدی کروبی
23/6/1388

حوادث اخیر زنگ خطری برای مرجعیت است

آیت‌الله حسینعلی منتظری در پیامی به مراجع تقلید شیعه هشدار داد که «حوادث و فجایع» اخیر، «زنگ خطری برای روحانیت و مرجعیت» است و آنها نباید در این‌باره سکوت کنند.
پیام آقای منتظری که ۲۲ شهریور ماه در وب‌سایت وی انتشار یافته، خطاب به مراجع تقلید و علماى قم، نجف، مشهد،‏ ‏تهران، اصفهان، تبریز و شیراز صادر شده است.
در این پیام آمده است که حکومت از سکوت مراجع تقلید در قبال کار‌های «خلاف» خود بهره‌برداری می‌کند.


آقای منتظری از مراجع تقلید شیعه پرسیده که آیا سکوت «در ‏امور مهمه‌اى که به حیثیت و آبروى دین و مذهب و تأمین حقوق اقشار‏ ‏عظیمى از مردم و نیز دیندارى و حفظ اعتقادات مذهبى جوانان مربوط‏ ‏است» جایز است؟
این مرجع تقلید شیعه با اشاره به قدرت و نفوذ کلام مراجع تقلید بر حاکمیت، از آنها خواسته است که ترتیبی برای خروج جمهوری اسلامی از «بحران بزرگ» اتخاذ کنند.
متن کامل بیانیه را بخوانید
وی پیشنهاد کرد که مراجع تقلید با حضور مهدی کروبی و میرحسین موسوی و «‏نمایندگان عاقل و معتدل و کارشناس متدین و امین از طرف نظام» حوادث اخیر را بررسی کنند و نتیجه را «‏صادقانه با اشراف حضرات مراجع» به اجرا بگذارند.

آقای منتظری از مراجع تقلید شیعه پرسیده که آیا سکوت «در ‏امور مهمه‌اى که به حیثیت و آبروى دین و مذهب و تأمین حقوق اقشار‏ ‏عظیمى از مردم و نیز دیندارى و حفظ اعتقادات مذهبى جوانان مربوط‏ ‏است» جایز است
این مرجع تقلید شیعه در بخش دیگری از پیام خود خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی نوشته که «براى انسان، اقرار به اشتباه ننگ نیست، زیر‏ ‏بار حق نرفتن، ننگ است.»
آقای منتظری در این پیام، از «ستم‌هایی» که تحت عنوان ولایت فقیه به مردم می‌شود، ابراز «شرمندگی» کرده و افزوده که خود را «در پیشگاه خداوند بزرگ، مسئول و در مقابل‏ ‏خون‌هاى ریخته شده شهداى عزیز و تجاوزات به حقوق مردم بیگناه،‏ ‏مورد عتاب» می‌بیند.
وی افزوده که در حوادث اخیر، به نام دین و به تائید بخشی از روحانیون حکومتی، «حق‌کشى‌ها، ظلم‌ها و تخلفات فراوانی» صورت گرفته است.

این مرجع تقلید شیعه خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی نوشته که «براى انسان، اقرار به اشتباه ننگ نیست، زیر‏ ‏بار حق نرفتن، ننگ است»
آن‌طور که در پیام این مرجع تقلید شیعه آمده است، مجموعه این اقدام‌ها اکنون نظام جمهوری اسلامی را به «مخاطره» انداخته است.
آقای منتظری در بخش دیگری از پیام خود آورده که برگزاری دادگاه‌های «فرمایشی، غیر شرعی و غیر قانونی»، آئین‏ ‏قضایى اسلام را مورد «مسخره جهانیان» قرار داده است.
وی پیش از این در پاسخ به نامه ۲۹۳ نفر از روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی و مدنی نسبت به خدشه‌دار شدن و سقوط نظام جمهوری اسلامی ایران هشدار داده بود.
آیت‌الله منتظری یکی از سرشناس‌ترین مراجع تقلید منتقد جمهوری اسلامی به شمار می‌رود که در ماه‌های اخیر بارها نسبت به نتیجه انتخابات، برخورد‌های خشونت‌بار با معترضان، بازداشت فعالان سیاسی و برگزاری دادگاه برخی از بازداشت‌شدگان اعتراض کرده است.

شیرین نشاط برنده شیر نقره‌ای ونیز شد

هیات داوران شصت و ششمین جشنواره بین‌المللی سینمایی ونیز، تندیس شیر نقره‌ای بهترین کارگردانی را به شیرین نشاط کارگردان فیلم «زنان بدون مردان» اهداء کرد.
فیلم «زنان بدون مردان» بر پایه رمانی به همین نام از شهرنوش پارسی‌پور، نویسنده ایرانی ساخته شده است.

شیرین نشاط
این رمان، تلاش‌های اوائل دهه ۱۳۳۰ چهار زن ایرانی برای دستیابی به دموکراسی و آزادی را روایت می‌کند.
خانم نشاط این جایزه را به کوشندگان جنبش سبز در ایران تقدیم کرده است.
شیرین نشاط از دهه ۹۰ میلادی با عکس‌ها و ویدیوآرت‌هایش در دنیای هنر شناخته می‌شود.
فیلم «زنان بدون مردان» نخستین تجربه فیلم سینمایی بلند این هنرمند به شمار می‌رود.

شیرین نشاط و گروهش با لباس سبز در ونیز حاضر شدند
حنا مخملباف کارگردان فیلم «روزهای سبز» نیز به خاطر بیان «هنری و شجاعانه» وقایع سیاسی اجتماعی ایران معاصر، جایزه تندیس شجاعت را از جشنواره ونیز دریافت کرده است.
این جایزه توسط جان ویتوریو بالدی، تهیه‌کننده فیلم‌های کارگردان‌هایی چون پائولو پازولینی و ژان لوک گدار به حنا مخملباف اهدا شد.
خانم مخملباف در هنگام دریافت جایزه گفت که این جایزه را به مردم شجاع ایران که در پی آزادی به خیابان‌ها آمدند، تقدیم می‌کند.

حنا مخملباف
به گفته خانم مخملباف، این فیلم گزارش بی‌واسطه‌ای است از آنچه ۷۰ میلیون ایرانی می‌خواهند؛ که چیزی جز دموکراسی نیست.
فیلم سینمایی «لبنان» به کارگردانی ساموئل مواز از اسرائیل، نیز شیر طلایی جشنواره سینمایی ونیز را به خود اختصاص داد.
این فیلم، داستان حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ را از زاویه دید سرنشینان یک تانک اسرائیلی روایت می‌کند.

10 سال زندان و 10 سال تبعید: حکم دادگاه ویژه روحانیت برای ماموستا ایوب گنجی


ماموستا ایوب گنجی از نویسندگان و فعالان ملی-مذهبی کردستان پس از 17 ماه بازداشت موقت، توسط شعبه دوم دادگاه ویژه روحانیت به 10 سال زندان و 10 سال تبعید محکوم شد.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر ماموستا پس از سخنرانی انتقادآمیز از دولت در بهمن ماه 1386 توسط نیروهای اداره اطلاعات کردستان و با حکم دادسرای ویژه روحانیت همدان دستگیر و بازداشت شد.

وی 4 ماه در سلول انفرادی بازداشتگاه اطلاعات بوده و سپس به زندان مرکزی همدان منتقل شد که هم‌اکنون نیز در زندان مرکزی همدان در بازداشت به سر می برد.

گنجی از بیماری گوارشی معده و روده نیز رنج می برد.

دادگاه وی در مردادماه برگزار شده و حکم وی نیز در شهریور ماه صادر شده است. برخی از بندهای حکم صادر شده توسط شعبه دوم دادگاه ویژه روحانیت عبارتند از:

1- در خصوص اقدام علیه امنیت ملی کشور از طریق تشکیل شورای رهبری و تحریک و تفرقه افکنی و ایجاد آشوب و ناامنی و ذهنیت منفی در بین اهل سنت و چاپ و انتشار کتب در جهت اجرای اهداف دشمنان نظام مستندا به ماده 498 قانون مجازات اسلامی به تحمل 8 سال حبس تعزیری محکوم می گردد.

2- در خصوص نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی ... و سخنرانی و تشبیه نظام جمهوری اسلامی به رژیم صهیونیستی اشغالگر قدس مستندا به ماده 698 قانون مذکور و با عنایت به تبصره ماده 39 آیین نامه اصلاحی دادسراها و دادگاههای ویژه روحانیت به تحمل 2 سال حبس تعزیری محکوم میگردد.

3- همچنین با استناد به ماده 43 آیین نامه اصلاحی دادسراها و دادگاههای ویژه روحانیت به محرومیت دائم از عنوان روحانیت اهل تسنن (ماموستایی) و برگزاری و امامت جمعه و جماعت و سخنرانی و تالیف و نویسندگی و استفاده از مزایای طلبگی محکوم می گردد.

4- براساس مفاد 19 قانون مذکور مقرر می دارد به عنوان تعمیم احکام تعزیری فوق الذکر، پس از اتمام حبس و ازادی از زندان به مدت 10 سال ملزم به اقامت در شهرستان همدان بوده و ماهیانه یک بار خود را به دادسرای ویژه روحانیت همدان معرفی و گزارش وضعیت خویش را ارائه نماید.

ابراز نگرانی نسبت به سلامتی شاهپور کاظم

کی از نزدیکان زهرا رهنورد در گفت‌وگو با «موج سبز آزادی» با بیان اینکه حدود 50 روز است هیچ خبری از ایشان نداریم، نسبت به سلامتی آقای کاظمی ابراز نگرانی کرد.

این فرد نزدیک به زهرا رهنورد، استاد دانشگاه و همسر میرحسین موسوی، با بیان اینکه نزدیک به 50 روز است شاهپور کاظمی هیچ تماسی از زندان نداشته است، افزود: فقط یک بار خانم رهنورد به طور غیر مستقیم مطلع شده است که ایشان تحت فشار بازجویی‌های شدید هستند.
وی همچنین خبر داد که برای آقای کاظمی نیز همزمان با برخی دیگر از زندانیان از جمله صادق نوروزی، سمیه توحیدلو و محمدرضا جلایی‌پور، طبق اعلام مقامات قضایی مبنی بر تغییر قرار ایشان، وثیقه گذاشته شده است. اما با این حال هیچ خبری از آزادی ایشان نشده است.
شاهپور کاظمی، برادر زهرا رهنورد، از اواخر خرداد ماه بازداشت شد و با وجود گذشت بیش از هشتاد روز و با آنکه مشخص نیست اتهام وی چیست، همچنان در زندان اوین نگهداری می‌شود.
آقای کاظمی از متخصصان و کارآفرینان حوزه الکترونیک و مخابرات است و به همین خاطر بارها فعالان صنفی و اقتصادی از جمله سندیکای صنعت مخابرات ایران برای آزادی وی نامه نوشته‌اند.
کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران چندی پیش گزارش داده بود که بازداشت آقای کاظمی و نشر اتهامات بی‌اساس به وی در رسانه‌های وابسته به دولت کودتا، با هدف فشار آوردن به میرحسین موسوی صورت می‌گیرد.
چندی پیش رسانه‌های وابسته به کودتا در آخرین گام خود، اقدام به انتشار خبر دروغ آزادی وی کرده بودند، و این در حالی است که تا این لحظه نه تنها خبری از آزادی آقای کاظمی نشده، بلکه او برای بیش از یک ماه و نیم از تماس با بیرون نیز محروم مانده است.

جلوگیری دادستان جدید تهران از آزادی کیوان صمیمی و تعداد دیگری از دستگیرشدگان پس از انتخابات



کیوان صمیمی، مدیر مسوول مجله توقیف شده نامه و عضو هیأت اجرایی شورای ملی صلح با گذشت قریب به از سه ماه از زمان بازداشت کماکان در زندان اوین و تحت بازجویی است.

وی که رئیس انجمن حامیان حق‌تحصیل، عضو کمیته پی‌گیری بازداشت‌های خودسرانه، عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و بنیان‌گذار کانون زندانیان سیاسی نیز هست شامگاه 24 خرداد در پی یورش به منزلش که با شکستن در همراه بود، بازداشت و با ضبط وسایل و رایانه شخصی‌اش راهی زندان اوین شد.

اکنون و با وجود وعده‌ی مسئولان زندان مبنی بر آزادی وی مقامات قضایی می‌گویند که دادستان جدید تهران از آزادی او جلوگیری می‌کند. گفته می‌شود آقای جعفری دولت‌آبادی، دادستان دادستان عمومی و انقلاب تهران پس از انتصاب روند سعید مرتضوی، دادستان پیشین را در خصوص پرونده‌های سیاسی تداوم بخشیده و با وجود اتمام روند دادرسی برخی از بازداشت‌شدگان پس از انتخابات دستور ادامه‌ی بازداشت آنان را صادره کرده است.

بر اساس گزارش‌های رسیده از زندان اوین برخورد مأموران امنیتی با کیوان صمیمی کماکان روال غیرقانونی خود را طی می‌کند و بازجویان وی را به اصلاح اجباری سر و صورت مجبور و ساعتی نیز در دستشویی محبوس نموده‌اند.

بازجویان طی روزهای اخیر در خصوص رابطه با سایت‌های خبری در اینترنت مانند "روز آنلاین" و "ایران امروز" پرسیده‌اند و وی نیز تمام ارتباطاتش را طبیعی و قانونی عنوان کرده است. او اخیرا حتی در مورد نحوه ارتباط با مرحوم فروهر هم بازجویی شده است.

علی‌رغم بازداشت و بازجویی طولانی مدت در زندان اوین و رفتار نامناسب مأموران امنیتی روحیه وی از سوی یکی از نزدیکانش خوب توصیف شده است.

کمیته گزارشگران حقوق بشر

دکتر ابراهیم امینی، عضو شورای مرکزی حزب اعتمادملی بازداشت شد

ساعاتی قبل، دکتر ابراهیم امینی، عضو شورای مرکزی حزب اعتمادملی و از نزدیکان مهدی کروبی بازداشت شد.


به گزارش بامدادخبر، این نماینده سابق مجلس ششم، عصر امروز (شنبه)، توسط نیروهای امینتی در منزلش در شیراز بازداشت شده است.

دکتر امینی یکی از دو نماینده مهدی کروبی در کمیته پیگیری حقوق بازداشت‌شدگان و آسیب‌دیدگان حوادث بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم، به شمار می‌رفت که به طور مشترک با نمایندگان میرحسین موسوی فعالیت می‌کرد و هفته گذشته با حکم دادستانی تهران پلمب گردید.


پیش از این، مرتضی الویری و علیرضا بهشتی دو عضو دیگر این کمیته نیز بازداشت شده بودند و انتظار می‌رود با انتشار گزارش کمیته ویژه منصوب صادق لاریجانی، مینی بر ساختگی بودن اسناد ارایه شده از سوی مهدی کروبی، دامنه این دستگیریها به حلقه بیشتری از یاران شیخ اصلاحات کشیده شود.


بامدادخبر

خبر فوری: دستورخامنه ای برای بازداشت کروبی

شبکه جنبش راه سبز(جرس): شنیده ها ازمنابع آگاه خبری تهران حاکیست خامنه ای دستور بازداشت کروبی را صادر کرده است.
اکبر هاشمی رفسنجانی در دیدار با اعضای مرکز تحقیقات استراتژیک وابسته به مجمع تشخیص مصلحت نظام که ریاست آن را حسن روحانی به عهده دارد با اشاره به جلسه خودش و آیت الله خامنه ای گفته است:  من از همه چیز کناره گیری خواهم کرد ،اجازه اقامت  نماز جمعه را هم که نمی دهند.
اوهمچنین از اینکه همه چیز در اختیار سپاه است و اوضاع توسط نظامیان سپاهی کنترل می شود اظهار نگرانی کرده است.
وی در ادامه اشاره کرده که به آیت الله خامنه ای گفته:  شما نباید دستور دستگیری مهدی کروبی را صادر می کردید.
وی در پایان دیدارش اعلام کرده با ادامه این روند، اوضاع پیچیده تر خواهد شد و پاسخی که آیت الله خامنه ای به او داده تنها سکوت بوده است.

پلمپ اماکن كسب يک زوج بهايي درقائمشهر

خبرگزاری هرانا : اماکن کسب یک زوج بهایی ساکن قائمشهر توسط نیروهای اماکن پلمپ شد
به گزارش کمیته بهاییان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، اواخر هفته گذشته، نیروهای اداره اماکن با مراجعه به مغازه عینک سازی آقای سهراب لقایی، شهروند بهایی زندانی، بدون ارائه دلایل لازم اقدام به پلمپ محل کسب مورد اشاره نمودند، متعاقب این موضوع نیروهای مذکور بنا به دلایل نامشخص مغازه همسر آقای لقایی (زهرا گلابیان) را نیز پلمپ کردند.
لازم به ذکر است سهراب لقایی، در تاریخ 17 تیرماه سال جاری در مغازه خود توسط نیروهای اداره اطلاعات شهر ساری به اتهام تبلیغ علیه نظام بازداشت و به بازداشتگاه اطلاعات این شهر منتقل شد.
وی پس از مدت 38 روز بازداشت در سلول های انفرادی بازداشتگاه شهید کچویی به زندان عمومی قائم شهر منتقل شد. علیرغم پیگیریهای متعدد وکیل و خانواده قرار بازداشت نامبرده کماکان پابرجا و وی در زندان به سر می برد. لازم به اشاره است پیش تر نیروهای امنیتی این زندانی عقیدتی را تهدید به پلمپ اماکن کسب نموده بودند.

کارگران شرکت واگن پارس سالن غذاخوری را با خاک یکسان کردند

خبرگزاری هرانا : خودسری های غير قانونی مسئولين نظام ، موجب هر چه بيشتر شدن شکاف بين مردم و حاکميت می شود . کارگران نجيب ايرانی به تحمل سخت ترين شدائد اقتصادی و سطح بسيار پائين و ناهم آهنگ حقوق ها تن داده اند ولی حکومت با سردرگمی سنگينی که دست بگريبانش شده ، هر روز بر گسترده شدن دايره اعتراضات کارگری می افزايد .

در همين زمينه کانون مدافعان حقوق کارگر در خبری از شرکت واگن پارس آورده است :

امروز کارگران شرکت واگن پارس بعد از سه ماه کار بدون حقوق و چندین اعتراض نمادین تمام شیشه ها، میزها،صندلیها، تابلوها و دیگر وسایل سالن غذاخوری این کارخانه را شکستند. این اعتراض از حرکت ساده ی کوبیدن قاشقها بر روی میزها قبل از صرف نهار شروع شد و به دلیل بی توجهی مدیران این شرکت و تهدید کارگران توسط حراست این کارخانه به خشونت کشیده شد.

لازم به ذکر است دو کارخانه ی مهم دیگر کشور یعنی شرکت ماشین سازی اراک و شرکت آذر آب نیز به زودی رسما اعلام ورشکستگی خواهند کرد. به دستور مقامات امنیتی مدیران این دو شرکت در تلاش هستند تا اعلام ورشکستگی این دو کارخانه را به تاخیر اندخته تا از همزمان شدن اعتراضات کارگری احتمالی در این دو کارخانه با دیگر کارخانه های ورشکسته جلوگیری کنند.

تمام کارخانه های بزرگ صنعتی در حال پاکسازی نیروهای قراردادی خود هستند و حتی کارگران ماهر قراردادی با بیش از 15 سال سابقه ی کار نیز در بین اخراجی ها قرار دارند. مدیران غولهای صنعتی ورشکسته به کارگران رسمی خود فشار آورده اند که با قبول بازنشستگی پیش از موعد از کارخانه ها خارج شوند.







گزارشی از اعتراضات کارگری شرکت واگن پارس







*مداخله ی استانداری استان مرکزی برای سرکوب اعتراض کارگران واگن پارس



* کارگران حکم توقیف اموال گرفتند



* زایش یک کارخانه در دل یک کارخانه ی دیگر



*بسیج دعوای هاشمی با احمدی نژاد را عامل ضعف ورشکستگی واگن پارس می داند



در پی آنکه کارگران شرکت واگن سازی پارس در اعتراض به پرداخت نشدن چند ماه حقوق خود دست به اعتصاب زده و با نشستن بر روی زمین از ورود مدیران این شرکت به کارخانه جلوگیری کردند پای استانداری، سپاه، پلس ضد شورش و قوه ی قضائیه هم به این اعتراض کارگری باز شد..



فشار اقتصادی به کارگران در پی پرداخت نشدن چند ماه حقوق به قدری افزایش یافته است که حتی کارگرانی که به هیچ وجه خود را درگیر مسائل صنفی نمی کردند و از اعتراضات کارگری فاصله می گرفتند نیز دیگر حاضر به کوتاه آمدن از حق خود نیستند. بسیاری از کارگران به دلیل عقب افتادن کرایه های منزل و اقساط وام مسکن در شرف بی خانمان شدن قرار دارند و کارگران برای سیر کردن شکم خود چاره ای به جز دست دراز کردن در مقابل آشنایان و دوستان خود ندارند. این فشار اقتصادی در پیش از ماه رمضان و ماه مهر (باز شدن مدارس) که به صورت سنتی با گرانیهای همه جانبه در ایران همراه است کار را برای کارگران به جایی رسانده است که حتی شورای اسلامی کار مستقر در کارخانه ی واگن پارس که مانند همه ی شوراهای اسلامی کار دیگر یک تشکل کارگری زرد بوده  بیشتر نماینده ی کارفرمایان در میان کارگران است تا نماینده ی کارگران در مقابل کارفرمایان، از این اعتراض کارگری حمایت کرده است.



پس از آنکه کارگران معترض واگن پارس تهدید کردند که درصورت رفع نشدن مشکلاتشان از کارخانه خارج شده و به سمت استانداری راهپیمایی خواهند کرد معاون سیاسی استانداری استان مرکزی سریعا با مدیران این شرکت جلسه ای تشکیل داده و از آنان خواسته است به هر طریق ممکن این اعتراض کارگری را خاموش کنند و تهدید کرده است در صورت سرایت اعتراضات کارگری واگن پارس به کارخانه های با وضعیت مشابه (آذر آب، ماشین سازی و ...) مدیران واگن پارس را مواخذه خواهند کرد. همزمان با این جلسه تعداد زیادی پلیس ضد شورش و  واحدهایی از سپاه پاسداران در یکی ورودیهای شهر (سه راه خمین) که در نزدیکی این کارخانه قرار دارد مستقر شد تا در صورت حرکت کارگران معترض به سمت استانداری آنان را سرکوب کنند.



پیرو این جلسه مدیران کارخانه ی واگن پارس از  «ایران خودرو» و «رجا» درخواست کمک کرده و با کمک مالی این دو شرکت حقوق کارگران را تا «پایان خرداد ماه» تسویه می کنند. همچنین برای جلوگیری از تنش بیشتر دستور قبلی مدیر عامل این کارخانه مبنی بر حذف اضافه کاری لغو شده و بعد از یک روز مسئله ی اضافه کاری به روند قبلی خود بازگشته است.















بحران در واگن پارس ادامه خواهد داشت



سود محوری و کوتاه بینی مدیران جدید شرکتهای صنعتی بزرگ سابقا دولتی سبب شده است که به کارخانه های واگذار شده ی شامل اصل 44 به چشم اموال سرمایه ای نگاه شود تا ابزار تولیدی و این عامل ورشکستگی تمام کارخانه ی بزرگ دولتی است که اکنون در دست بخش خصوصی قرار دارد.



قطب جدید بورژوازی در ایران یعنی سپاه پاسداران به هیچ وجه توان مدیریتی و علمی لازم برای ادامه ی چرخه تولید این کارخانه ها را نداشته و ندارند. مهره ها و شرکتها و بنگاه های اقتصادی دیگر وابسته به سپاه پاسداران در ادامه ی بلعیدن پروژه های نفتی،تجارت دریای، صادرات و واردات کالاهای اساسی (برنج،چای،شکر و ...) و حتی کالاهای قاچاق (مشروبات الکلی، دیش و رسیورماهواره، مواد مخدر و ...)، پروژه های عمرانی (سد سازی، راه سازی و ...) و همه ی گلوگاه های سودآور بازار ایران با روی کار آمدن دولت نهم به صورت سازماندهی شده به بخشهای تولیدی صنعت ایران یورش برده اند.



 به دلیل فقدان علم لازم در بین وابستگان سپاه پاسداران و روح دلالی حاکم بر مناسبات اقتصادی سپاه تنها نسخه ی سپاه پاسداران برای کسب سود از کارخانه های صنعتی در زمان واگذاریهای بی برنامه ی اصل 44 این بود که با زد و بند با مدیران دولتی آنها کارخانه را در سراشیبی سقوط و زیان دهی انداخته و با خرید زیر قیمت این کارخانه های «اکنون» زیان دهنده دولتی آنها را با قیمت بسیار پائین تر از قیمت واقعی تصاحب کنند.



این اختلاف قیمت به حدی زیاد است که تنها ارزش زمین این کارخانه های واگذار شده از قیمت خرید سپاه پاسداران بیشتر بوده و تنها سود دلالی دست به دست کردن این کارخانه ها هم حدی وسوسه کننده است که صاحبان جدید ترجیح می دهند با تعطیلی شرکت و فروش ماشین آلات و زمین کارخانه به صورت جداگانه در مدت کوتاهی سرمایه خود را چند برابر کنند.



واگن پارس مثال روشن و مهمی برای این روند چپاول کارخانه های صنعتی ایران توسط مافیای اقتصادی جدید است. در کارخانه ی واگن سازی پارس بخشی وجود دارد به نام «بخش احیا» که در سالن شماره 10 این کارخانه مستقر است و یک بخش فوق العاده سود آور در این کارخانه محسوب می شود. صاحبان جدید این کارخانه چنان در بالا کشیدن این کارخانه عجله داشته اند و چنان دستشان برای چپاول باز بوده است که به محض واگذاری این کارخانه از دولت به بخش خصوصی این بخش از کارخانه را جدا کرده و به عنوان یک کارخانه ی جدید برای خود ثبت کرده اند!!! اکنون فردی به نام جواد فراهانی (یکی از مدیران رجا) مدیر عامل این کارخانه ی جدید است که در دل کارخانه ی واگن سازی پارس قرار دارد. نکته ی جالب اینکه رزازی مدیر عامل واگن پارس از اعضای هیئت مدیره ی این شرکت تازه تاسیس است. «شرکت احیا» دقیقا در دل کارخانه ی واگن پارس قرار دارد و حتی راه عبور و مرور مستقلی ندارد!



بحران کارگری کارخانه ی واگن پارس به کجا خواهد رسید؟



طبق برنامه ی چهارم توسعه کارگران داران مشاغل سخت و دشوار می توانند با 25 سال سابقه ی کار بازنشست شوند. این روند بدین شکل است که کارفرما با واریز کردن 5 حق بیمه سال سنوات باقی مانده ی هر کارگر به بیمه و جایگزینی یک نیروی جدید می توانند یکی از کارگران با 25 سال سابقه ی کار خود را بازنشسته کنند.



یا به دلیل مدیریت ناکارآمد و به صورت غیر عمد و یا «به عمد»  شرکت واگن پارس بسیاری از قرار داد های خود را از دست داده و در یک بحران عمیق مالی قرار دارد. اوضاع این کارخانه به حدی بحرانی است که از واریز مبلغ حق بیمه 5 ساله ی سنوات باقیمانده ی کارگران خودداری می کند و به کارگران اعلام کرده است در صورتی که قصد بازنشستگی با 25 سال سابقه را دارند باید خود مبلغ حق بیمه 5 سال سنوات را به حساب بیمه واریز کنند. تا کنون کارگران زیادی از ترس آینده و برای آنکه حداقل حقوق بازنشستگی آنان در خطر قرار نگیرد زیر بار این خواسته ی غیر قانونی رفته و خود مبلغ حق بیمه 5 سال سنواتشان را به حساب بیمه واریز کرده و بازنشسته شده اند.



همچنین مدیران واگن سازی پارس در هنگام بازنشستگی از کارگران تعهد می گیرند که تا 2 سال حق درخواست دریافت سنوات پایان کار سی ساله را نداشته باشند. این شرکت حتی بعد از 2 سال نیز از پرداخت سنوات پایان کار کارگران خودداری می کند که این عامل سبب شده است کارگران با مراجعه به مقامات قضایی و شکایت از این شرکت حکم توقیف قسمتی از اموال این شرکت را به دست بیاورند.



تقریبا هر روز یک یا چند کارگر بازنشسته به همراه حکم قضایی توقیف اموال و مامورین دادگستری در جلوی شرکت واگن پارس حاضر بوده و قسمتی از اموال کارخانه را با خود می برند. در تازه ترین این احکام توقیف اموال 2 تن از کارگران بازنشسته جراثقال 10 تنی این کارخانه را در هنگام کار توقیف کرده و با خود برده اند.



هاشمی مشاور حقوقی شرکت واگن سازی پارس به کارگران اعلام کرده است تقریبا هر روز در بیش از 10 جلسه ی دادگاه شکایت کارگران بازنشسته از این شرکت شرکت می کند و این احکام قضایی و احکام توقیف اموال او را خسته و سردرگم کرده است.



اعضای پایگاه بسیج مستقر در کارخانه ی واگن پارس در روزهای اخیر مدام در بین کارگران حاضر شده و با اعلام اینکه فشار خانواده ی هاشمی رفسنجانی  و در راس آنها فشار محسن هاشمی از طریق شرکت مترو به واگن پارس عامل اصلی ورشکستگی و بحران در این کارخانه است می کوشند مسئولیت این نابسامانی را از دوش دولت محمود احمدی نژاد بردارند و از نفرت بیشتر کارگران از رئیس جمهور ایران جلوگیری کنند.



اکنون تلفن همراه و تلفن منزل کارگرانی از واگن پارس که در گذشته  سابقه ی اعتراض و فعالیت کارگری داشته اند بدون حکم قضایی توسط اداره کل اطلاعات شهر اراک شنود بوده و حراست این شرکت به طرز محسوسی کارگران بانفوذ و فعالان کارگری این کارخانه را در محیط کار تحت نظر دارد. گاه و بیگاه نیز حراست واگن پارس گوشیهای تلفن همراه کارگران را بازرسی می کنند تا فیلم و یا عکسی از اعتراضات کارگری به بیرون درز پیدا نکند.



با توجه به این نابسامانی عمیق و با توجه به اینکه کارگران واگن پارس هنوز 2 ماه حقوق کامل خود را از شرکت طلب دارند و همه ی مدیران و کارگران این کارخانه مطمئن هستند که در ماه شهریور هم از حقوق خبری نخواهد بود باید منتظر بود در آینده ای نه چندان  دور اعتراضات کارگری واگن پارس از سر گرفته شود که این برای مقامات امنیتی استان مرکزی تبدیل به یک کابوس شده است چرا که بیش از 10 کارخانه ی بزرگ صنعتی که همگی کمابیش در وضعیت واگن پارس قرار دارند دقیقا چسبیده به هم و  در ورودی اصلی شهر اراک قرار دارند و هر لحظه ممکن است این کارگران به صورت دسته جمعی همانند کارگران شرکت تعطیل شده ی آونگان اقدام به بستن بزرگراه جلوی کارخانه های خود کنند و با پلیس و نیروهای امنیتی درگیر شوند.







پنجمین روز اعتراض کارگری در کارخانه ی واگن سازی پارس



چهار شنبه ۴ شهريور ۱۳۸۸ - ۲۶ اوت ۲۰۰۹







کارگران کارخانه ی واگن سازی پارس در ادامه ی چند ماه تنش با صاحبان و مدیران این کارخانه بر سر حقوق معوقه ی خود پنج روز است که دست از کار کشیده اند و دیروز (سه شنبه 3/6/1388) دست به تحصن زده و با نشستن بر روی زمین و بستن درب ورودی این کارخانه از ورود همه ی مدیران به کارخانه جلوگیری کرده اند.

مدیران واگن سازی پارس در مقابل تحصن دیروز کارگران این شرکت ابتدا کوشیده اند با تهدید و ارعاب، کارگران معترض را پراکنده کنند که تهدیدات آنها بر کارگرانی که چندین ماه است حقوق ثابت و منظمی دریافت نکرده اند تاثیر چندانی نگذاشته و کارگران محل خود را ترک نکرده اند.تهدید به اخراج اندک کارگران قراردادی باقی مانده، تهدید به شکایت قضایی از کارگران با سابقه و قدیمی، تهدید به ورود نیروهای ضد شورش به داخل کارخانه و دیگر تهدیدات مرسوم مدیران ایران از جمله ی این تهدیدات بوده است.

کارخانه ی واگن سازی پارس تا مدتی پیش یکی از شرکتهای عظیم دولتی بوده است که بعد از ابلاغ سیاستهای اصل 44 به جهت خصوصی سازی واگذار شده و هم اکنون بیش از نیمی از سهام آنرا شرکت ایران خودرو خریداری کرده است. این شرکت به محض واگذاری دچار بحرانهای شدید مالی شده و طبق گفته کارمندان و کارگران این شرکت وامهای به ارزش بیش از پانصد میلیارد تومانی دولت جهت نوسازی این کارخانه توسط مدیران ایران خودرو در شرکتهای تابعه ی ایران خودرو مصرف شده و ریالی از آن به مصرف نوسازی این کارخانه ی بزرگ صنعتی نرسیده است.

دیروز پس از آنکه کارگران معترض در مقابل تهدیدات مدیران کارخانه مقاومت می کنند مدیر عامل واگن سازی پارس برای کسب تکلیف با سهامدار اصلی این کارخانه تماس گرفته و متعاقب آن به کارگران اعلام کرد که به منظور کمک به تامین مایحتاج کارگران و خانواده هایشان صبح فردا (چهار شنبه 4/6/1388) مبلغ دویست و پنجاه هزار تومان به هر یک از آنان پرداخت خواهد شد. این در حالی است که کارگران بسته به پایه حقوق خود مبلغی در حدود 1500000 الی 2800000 تومان از این کارخانه بابت چند ماه حقوق پرداخت نشده ی خود طلبکارند.

روز سه شنبه پس از بازگشت کارگران به سر کارهای خود راس ساعت 14 مدیریت این کارخانه اقدام به بیرون ریختن کارگران از کارخانه کرده و اعلام می کنند برای تنبیه آنان اضافه کاری و تمام مزایای کارگران قطع شده و به زودی باقی مانده ی کارگران قراردادی اخراج خواهند شد.

تعدادی از کارمندان شهرداری اراک اعلام کرده اند با توجه به توقف رشد شهر اراک به دلیل محدود شدن بین مناطق کوهستانی عده ای از مافیای اقتصادی که در راس آنان مقامات ارشد سپاه پاسداران استان مرکزی قرار دارند تصمیم دارند با تعطیلی سه کارخانه ی بزرگ صنعتی در نزدیکی شهر اراک زمین این کارخانه ها را تغییر کاربری داده و با شهرک سازی در آنها به سودهای کلان دست پیدا کنند.

این شایعه زمانی قوت گرفته است که بدون هیچ اطلاع قبلی مردم رهگذر با اتوبانی روبه رو شدند که درست از وسط زمینهای کارخانه های ماشین سازی و کمباین سازی بی سرو صدا ایجاد شده است و هم اکنون در حال آسفالت ریزی است!

کارگران شرکت واگن سازی پارس امروز نیز از فقط در محوطه ی کارخانه حاضر شده ولی از هر نوع فعالیت تولیدی خودداری کردند. آنها اعلام کرده اند در صورت منصرف نشدن مدیریت این کارخانه از تصمیمات تحریک آمیز اخیر خود، پرداخت نشدن دستمزدهای عقب افتاده و تضمین نشدن بازنشستگی آنان به دلیل ورشکستگی این کارخانه ی صنعتی سابقا دولتی دست به اعتراضات جدی تری علیه مدیریت فعلی این کارخانه خواهند زد.
منبع خبر : خبرگزاری هرانا

مامورین وزارت اطلاعات یکی از بازاریان شناخته شده بازار تهران را دستگیر کردند

خبرگزاری هرانا: روز دوشنبه با یورش وحشیانه مامورین وزارت اطلاعات آقای محسن دکمه چی از بازاریان شناخته شده بازار تهران را دستگیر و به بند 209 زندان اوین منتقل کردند.

به گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران، آقای محسن دکمه چی حدودا 50 ساله و از بازاریان شناخته شده بازار تهران  روز دوشنبه 16 شهریورماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات به محل کسب ایشان در بازار تهران دستگیر شد ، مامورین وزارت اطلاعات پس از دستگیری وی را ابتدا به منزل شخصی اش منتقل کردند وپس از بازرسی مقداری از وسائل شخصی او را از جمله آلبوم های عکس،کامپیوتر،تلفن و مدارک شناسائی  را با خود بردند.

آقای دکمه چی به خانواده هایی زندانی سیاسی که سرپرست آنها دستگیر شده اند  برای امرار معاش  آنها کمک مالی می نمود. او بارها بخاطر کمک مالی به خانواده های زندانیان سیاسی  توسط بازجویان وزارت اطلاعات تهدید به بازداشت شده بود

مسعود صدر الاسلام، چهره پشت پرده کهری

افشای نقش یک فرمانده سابق ناجا در شکنجه بازداشت شدگان

مسعود صدر الاسلام، چهره پشت پرده کهریزک

یک ماه پیش، در گفت‌وگو با یک نماینده مجلس از نقش حسین فدایی در بازداشتگاه کهریزک پرده برداشتیم و پس از آن هم از قول برخی بازداشت‌شدگان، به حضور مستقیم سردار رادان در شکنجه‌ها اشاره کردیم. اکنون موضوعی را که «موج سبز آزادی» در همان زمان مطلع شده بود، اما منتشر نشده بود تا در این مدت اطلاعات درباره آن بررسی و تکمیل شود، منتشر می‌کنیم. این موضوع چیزی نیست جز نقش مهم و کلیدی سردار مسعود صدرالاسلام در شکنجه‌گاه کهریزک.

ماه گذشته، پس از انتشار خبر شهادت محسن روح‌الامینی و به سبب انتساب او به خانواده یکی از نزدیکان نظام، پرونده‌ای باز شد که اگر همه ابعاد آن بررسی شود، پای بسیاری از عوامل رده بالای امنیتی، نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی گیر به میان می‌آید.
فجایع روی داده در بازداشتگاه کهریزک به قدری رسوا و مفتضح است که چندی پیش آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، هم از واژه «جنایت‌ها» در توصیف آن استفاده کرد. اما به نظر می‌رسد حتی رهبری هم مایل نباشد همه ابعاد این پرونده گشوده شود. شاید از همین روست که تاکنون چند بار از برکناری یک مقام مسئول ولی نه چندان بانفوذ، توبیخ چند گروهبان رده چندم و یا تشکیل پرونده برای تعدادی از افسران و درجه‌داران ناجا سخن به میان آمده است، اما هیچ صحبتی از عوامل اصلی و چهره‌های پشت پرده این فجایع و جنایات نشده است.
تاکنون به درستی نام سردار رادان و حسین فدایی به عنوان عوامل مؤثر دخیل در جنایت‌های کهریزک مطرح بوده است، اما آنچه در ادامه می‌خوانید، یکی از مستندترین گزارش‌های موجود درباره هویت اصلی‌ترین چهره پنهان مرتبط با جنایت‌های کهریزک است که نقشی بی‌بدیل در تبدیل بازداشتگاه کهریزک به یک شکنجه‌گاه داشته است. او کسی نیست جز: مسعود صدر الاسلام.
درباره کمپ کهریزک
صدها شهروند بازداشت شده در جریان اعتراضات اخیر مردم تهران به کودتای انتخاباتی 22 خرداد، در کمپ کهریزک به صورت روزمره تحت بدرفتاری و شکنجه قرار داشتند. لااقل سه از آنها کشته شده‌اند و دهها نفر نیز مصدوم و مجروح از این بازداشتگاه خارج شده‌اند.
کمپ غیرقانونی کهریزک، واقع در شهرسنگ از توابع شهرری استان تهران، که حدود هشت سال قبل در عملیات موسوم به "جزیره" مربوط به پاکسازی منطقه خاک سفید تهران برای اولین بار مورد بهره‌برداری قرار گرفت، با توسعه و ساخت و ساز به محلی برای نگهداری بازداشت‌شدگان طرح موسوم به امنیت اجتماعی تبدیل شد.
این کمپ غیرقانونی که روند ساخت و سازها در آن به خصوص از دو سال پیش شدت گرفته است، با شروع اعتراضات اجتماعی گسترده در تهران پس از اعلام نتایج تقلبی انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، به محلی برای نگهداری و شکنجه بازداشت‌شدگان عمدتا جوان و ناشناس تبدیل شد.
هزاران نفری که در درگیری‌های خیابانی تابستان 1388 در تهران بازداشت شدند، بسته به ارگان بازداشت کننده، در اماکن مختلفی اعم از بندهای مختلف زندان اوین تا بازداشتگاه‌های بسیج محلات و اماکن دیگر توزیع شدند. یکی از مهمترین اماکن که تعداد قابل توجهی از بازداشت‌شدگان را در خود جای داد، کمپ غیرقانونی کهریزک بود که به دلیل عدم شناخت رسانه‌ها و افکار عمومی، از دیده بانی جامعه پنهان مانده بود و به همین سبب بهترین فضا را برای شکنجه‌گران فراهم کرد تا از این فرصت و فضا برای یکه‌تازی و انتقام‌گیری از جوانان سبزپوش بهره‌گیری کنند.
بنابر گزارشات دریافتی از تنی از زندانیان این کمپ که اخبراً به زندان قزل حصار منتقل شده اند. در محدوده یک سالن، 8 اتاق، 2 سالن قرنطینه، 4 سوله فلزی، جمعیتی در حدود 920 نفر که دو سوله فلزی آن به خانمهای بازداشت شده تعلق گرفته است، (گنجایش این دوسوله در حدود 200 نفر است) نگهداری می شدند.
آن‌طور که شاهدان عینی عنوان می‌کنند، همچون زمان طرح موسوم به ارتقای امنیت اجتماعی، بازداشت شدگان در این مکان در بدو ورود مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند. آنها گفته‌اند: فضای اختصاصی به هر فرد کمتر از یک متر مربع است، تغذیه در هر روز شامل دو وعده جیره می‌شود و سیب زمینی به عنوان غذای اصلی در این مکان توزیع می‌شده است.
بر اساس گزارش‌های به دست آمده از تحقیقات میدانی و اظهارات شاهدان، نیروهای پلیس امنیت به صورت منظم و هر روزه تحت عنوان "جیره کتک" با یورش به اتاق‌ها و یا به صف کردن بازداشت شدگان در محوطه محصور به سیم خاردار این مکان، اقدام به ضرب و شتم شهروندان زندانی می‌کنند. در این مکان طی دو سال اخیر دست کم 14 زندانی بر اثر خشونت بی‌حد و حصر نیروهای نظامی یا عدم رسیدگی پزشکی، جان خود را از دست داده‌اند. همچنین گزارش شده است که نیروهای امنیتی مستقر در این مکان، به صورت گروهی به بازجویی و فیلمبرداری از شهروندان محبوس در این مکان می‌پردازند.
خبر کشته شدن محسن روح الامینی، فرزند دکتر روح الامینی ریاست انستیتو پاستور ایران و از اعضای شاخص ستاد محسن رضایی در انتخابات دهم، پرده از جنایات انجام گرفته در کمپ کهریزک برداشت تا اینکه به دستور رهبری، این بازداشتگاه به دلیل عدم رعایت اصول اولیه بسته شد؛ هرچند پس از اعلام خبر تعطیلی آن نیز همچنان شایعاتی مبنی بر دایر بودن این بازداشتگاه در افکار عمومی وجود داشت.
در فضای محدود خبری، نام‌هایی در خصوص فرماندهان و مسئولان کمپ مذکور مطرح شد. ابتدا از محمدباقر ذوالقدر، جانشین فرمانده کل سپاه و اولین معاون امنیتی انتظامی وزارت کشور در دوران احمدی‌نژاد، به عنوان یکی از افراد مؤثر در جنایات کهریزک نام برده شد. چندی بعد و بر اساس گفته‌های بازداشت‌شدگانی که در کهریزک بودند و آزاد شدند، اسامی شماری از شکنجه‌گران از جمله احمدرضا رادان (جانشین فرمانده نیروی انتظامی)، عامریان (عامری) معاون رادان، کشمیری (از دستیاران رادان)، حقی فرمانده گارد، کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک، سروان زندی معاون اردوگاه کهریزک، سید موسوی که نام او به عنوان قاتل محسن روح الامینی مطرح شده است و سید حسینی، افسر نگهبان زندان کهریزک، مطرح شد. همچنین چندی قبل یک نماینده اصولگرای مجلس در گفت‌وگو با «موج سبز آزادی» از نقشی که بعد از انتخابات به «حسین فدایی» محول شد و او نیز در جایگاه یکی از مسئولان کهریزک نشاند، سخن گفت.
اما جدیدترین بررسی‌ها، نشان می دهد که اصلی‌ترین مسئول پشت پرده این بازداشتگاه و بخشی از سرکوب‌های خیابانی، «مسعود صدر الاسلام» معاون اسبق اطلاعات نیروی انتظامی است که از طریق منصوری، مسئول دفترش در اطلاعات ناجا که معاونت بازداشتگاه را بر عهده داشته است، کهریزک را به یک شکنجه‌گاه رسمی تبدیل کرده است.
مسعود صدر الاسلام کیست؟
سردار مهندس "طه طاهری" با نام‌های مستعار "مسعود صدرالاسلام" و یا "مسعود صالح " که عده ای از نزدیکانش او را "صدر" صدا می‌زنند، یکی از چهره‌های اصلی تشکیلات اطلاعات موازی در ایران است. وی برادر شهید طالب طاهری است که پس از ورود مجاهدین خلقه به فاز "عملیات مهندسی" در ابتدای دهه 60 توسط اعضای این فرقه ربوده شد وپس از تحمل وحشیانه‌ترین انواع شکنجه‌ها در یکی از خانه‌های تیمی به شهادت رسید. میزان سبعیت و وحشیگری شکنجه‌های اعمال شده بر روی این جوان 18 ساله به حدی بود که انتشار خبر شکنجه و تصویر جنازه او، تاثیر زیادی بر روی افکار عمومی ایران و جهان داشت و باعث منفور شدن منافقین در اذهان مردم شد.
برخی از افراد مطلع معتقدند مسعود صدرالاسلام در فعالیت‌های امنیتی و بازجویی‌های خود بیش از هر چیز به گرفتن انتقام برادرش فکر می‌کند. حال مهم نیست که او انتقام جنایت‌های فرقه رجوی را از شهرداران بی‌گناه بگیرد یا جوانان سبزپوشی که تنها جرمشان حمایت از میرحسین موسوی است.
طه طاهری از جمله اعضای سپاه پاسداران در ابتدای انقلاب بود که بعدها به نیروی انتظامی پیوست و در آنجا در پست مسئول اطلاعات نیروی انتظامی در زمان ریاست لطفیان و در فاجعه کوی دانشگاه خبرساز شد. چندی بعد، در دولت محمود احمدی‌نژاد، او با حکم محرابیان وزیر صنایع به عنوان مدیر عامل و ریاست هیات مدیره شرکت دخانیات ایران معرفی شد. بعد از مدتی، با بالاگرفتن بحث قاچاق سیگار، صدرالاسلام از این سمت برکنار شد و جالب است که این بار با حکم اسماعیل احمدی مقدم به جانشینی ستاد مبارزه با مواد مخدر منصوب شد. وی در حال حاضر ظاهرا در این پست حضور دارد، و البته هنوز شایعاتی مبنی بر دست داشتن وی در قاچاق سیگار خارجی و روابط او با شرکت فیلیپ موریس، نماینده سیگار مارلبرو، بر سر زبان‌ها هست.
صدرالاسلام در اوایل دهه 60 از بازجویان بند 209 زندان اوین - که در آن روزها در اختیار اطلاعات سپاه پاسداران بود - بوده است. شاید بسیاری از زندانیان آن روزگار، جوان لاغر اندامی را که با نامهای مستعار مسعود، صالح و یا مسعود صالح معرفی می‌شد، به یاد داشته باشند که در بازجویی‌ها خشونت بسیاری به کار می‌برد. دریا هنرمند از زندانیانی است که آن روزها را به خاطر می‌آورد و در خاطرات خود از وی نام برده است. (1)
نام مسعود صدر الاسلام بار دیگر در پرونده شهرداران بر سر زبان‌ها افتاد. در روزهای پس از دوم خرداد، محمد رضا نقدی با همکاری وی،که یکی از نیروهای امنیتی مورد اعتماد مقامات عالی‌رتبه کشور محسوب می‌شد، برخورد با غلامحسین کرباسچی شهردار وقت تهران و شهرداران مناطق را به عنوان حامیان انتخاباتی خاتمی در دستور کار خود قرار دادند. کلیه معاونان شهرداری تهران و شهرداران مناطق با حکم محسنی اژه‌ای، رئیس وقت مجتمع قضایی کارکنان دولت، توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در محل کار خود بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند که بعدها مشخص شد بازداشتگاه غیرقانونی وصال نام دارد. چند روز بعد هم غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. (2)
پس از آن اما پرونده‌ای در قوه قضاییه طرح شد که حاکی از شکنجه و فشار بیش از حد بر شهرداران بازداشتی بود و مسعود صدرالاسلام و محمدرضا نقدی از سرشناس‌ترین متهمان این پرونده بودند. بالاخره دادگاه‌ها و بازداشت‌ها پایان گرفت و متهمان با فشار مطبوعات و فراکسیون کارگزاران در مجلس و پیگیری افکار عمومی، ضمن اقامه دعوا در دادسرای نظامی تهران، بالاخره توانستند محمدرضا نقدی را با توجه به فاحش بودن تخلفاتش در صدور احکام بی‌مورد بازداشت‌های موقت ، شکنجه و بازجویی‌های خلاف قانون، به سه ماه حبس محکوم کنند؛ که البته این حکم، به‌رغم قطعی شدنش، هرگز به اجرا در نیامد و در کمال ناباوری، چندی بعد محمدرضا نقدی با حکم آیت‌الله خامنه ای به عنوان «مشاور ارشد نظامی رهبر و فرمانده پشتیبانی ستاد فرماندهی کل قوا» منصوب شد.
در این میان گویا پرونده دیگری هم برای این دو دوست و همکار همیشگی تشکیل می‌شود که موضوع آن مظنونیت به مشارکت در قتل قاضی ( بازپرس ) اولیه پرونده کرباسچی است، که به طور مشکوکی ناگهان سکته کرده بود. گفته می‌شود که محمدرضا نقدی بر سر صدور احکام سفید امضای بازداشت و بازرسی از منازل و محل کار افراد و همچنین چگونگی حسابرسی با وی اختلاف داشته است که به همین منظور و برای حل اختلافات جلسه‌ای در منزل «محسنی اژه‌ای» با حضور او و محمدرضا نقدی و مسعود صدرالاسلام برگزار می‌شود و با صرف شام خاتمه می‌یابد، فردای آن روز وی دچار مسمومیت شدید می‌شود و به علت کاملا آشکاری ( آمپول هوا ) دچار ایست قلبی می‌شود و فوت می‌کند.
به دنبال فوت ایشان، کمیسیون امنیتی شورای عالی امنیت ملی با وجود اذعان به مشکوک بودن فوت قاضی، به دلیل دخیل بودن افرادی چون علی رازینی (ریاست وقت دادگستری استان تهران)، محسنی اژه‌ای (ریاست وقت مجتمع قضایی کارکنان دولت و از قضات دادگاه ویژه روحانیت)، محمد رضا نقدی و مسعود صدر الاسلام دستور بایکوت شدن پرونده را می‌دهد.
ارتباط با لباس شخصی‌ها
نام سردار مسعود صدرالاسلام بارها در گفتگوها و اعترافات اعضای بارز و شناسنامه‌دار لباس شخصی به چشم می‌خورد و حتی او را تشکیل دهنده تشکیلاتی جدید با نام نوپو می‌دانند. امیر فرشاد ابراهیمی، از اعضای سابق انصار حزب الله، در این باره می‌گوید:
"با آمدن محمد خاتمی تنش‌ها و درگیری‌ها بیشتر شد. نیروهای انتظامی هم در یک وضعیت منفعل قرار گرفته‌ بود و نمی دانست با این نیروها چه‌ بکند. از همین جا بود که‌ پایه‌ و اساس تشکیل نیروهای جدیدی به‌ نام "نوپو" بنابر دستور رهبری به‌ مسئول اطلاعات نیروی انتظامی که‌ در آن زمان سرتیپ مسعود صدر الاسلام بود، شکل گرفت. در نوپو که‌ اسم اختصاری آن - نیروهای ویژه‌ پاسدار ولایت - بود، بخشی از انصار حزب الله‌ به‌ شکل کاملا سازمانی و ارگانیک در اختیار نیروهای انتظامی قرار گرفته‌ و زیر نظر اطلاعات نیروی انتظامی کار می‌کردند. همین افراد هم بودند که‌ در حادثه‌ 18 تیر کوی دانشگاه حضور داشتند."
پس از واقعه کوی دانشگاه تهران و در پاییز 78 مسعود صدرالاسلام که در نقش افراد کلیدی کنترل اغتشاشات تهران حاضر شده بود، در جلسه‌ای محرمانه با عنوان همایش کوثر به عنوان میزبان حاضر شد که نوار این جلسه چندی بعد در فضای مجازی دست به دست شد. صدرالاسلام در این جلسه با لحن مغرورانه همیشگی خود، از روزنامه‌ها با عنوان دشمن یاد می‌کند، به سرکوب مردم در این دوران افتخار می‌کند و سعی در ارائه روش‌های علمی سرکوب برای همکارانش دارد.
حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در دوران ریاست مسعود صدرالاسلام به پایگاهی برای فعالیت‌های خلاف قانون و به واقع شرارت‌های عده‌ای از لباس شخصی‌ها تبدیل شده بود و مهمترین پناهگاه این گروه به شمار می‌رفت. (3)
امیر فرشاد ابراهیمی که در سازماندهی ماجرای حمله به آقایان عبدالله نوری و مهاجرانی در نماز جمعه شرکت داشته است، می‌گوید بعد از آنکه به او خبر می‌دهند که از جانب مهاجرانی شناسایی شده و وزارت اطلاعات به دنبال اوست، به صدرالاسلام پناه برده و وی از آنها پذیرایی می‌کند. (4)
یا در مورد باند فاسدی که در پوشش حزب الله دست به دزدی می‌زده است، بعد از اینکه این گروه به صورت اتفاقی توسط مامورین نیروی انتظامی دستگیر می‌شوند، با وجود تیراندازی که بین پلیس و این افراد صورت می‌گیرد، با دستور مستقیم صدرالاسلام "دزدهای حزب‌اللهی" آزاد می‌شوند. (5)
امیر فرشاد ابراهیمی پس از آنکه نسبت به تخلفات رایج در فعالیت‌های انصار حزب الله معترض می‌شود، علیه این مجموعه به افشاگری می‌پردازد که بعد از آن از سوی عوامل صدرالاسلام دزدیده می‌شود و در منزلی تحت شکنجه و فشار قرار می‌گیرد تا به جاسوسی برای کشورهای غربی اعتراف کند. اما نهایتا در 29 اسفند 78 با پیگیری‌های سید محمد خاتمی آزاد می‌شود. او پس از آزادی هم از نقش سردار صدرالاسلام به عنوان یکی از افرادی که در بعضی بازجویی‌های وی حضور داشته و خواهان اقرار او به جاسوسی برای کشورهای خارجی و یا خط گیری از جبهه دوم خرداد بوده است، نام می‌برد. (6)
نقش پنهانی صدرالاسلام در قتل‌های زنجیره‌ای
پس از افشای جزئیات پرونده قتل‌های زنجیره‌ای سال 77 به دست ماموران خودسر وزارت اطلاعات، نام صدرالاسلام در اعترافات دو تن از عوامل قتل‌ها مشاهده می‌شود نفر اول پرونده - سعید امامی - در زمان بازداشت با خوردن داروی نظافت خودکشی می‌کند و نفر دوم پرونده، سید مصطفی موسوی معروف به مصطفی کاظمی است که ظاهرا در آن زمان قائم مقام معاونت امنیت وزارت اطلاعات بوده است.
موسوی دراعترافات خود، زمانی که از نقشه ترور هوشنگ گلشیری یاد می‌کند، از مسعود صدرالاسلام نام می‌برد داستان از این قرار است که صدر رابط لطفیان فرمانده ناجا با دری نجف‌آبادی، وزیر وقت اطلاعات، بوده و بعد از اطلاع از برنامه قتل‌ها، قول هرگونه همکاری را به موسوی می‌دهد، هم در جریان ترساندن گلشیری و هم در پیگیری ادامه حذف فیزیکی مخالفان در شهرستان‌ها، از جمله شیراز و گیلان. اما در نهایت به دلیل حساسیت‌هایی که در مطبوعات و وزارت اطلاعات ایجاد شد و با نگرانی وزیر از بالا گرفتن مساله، این قضیه از سوی موسوی پیگیری نمی‌شود تا اینکه ماجرای قتل‌ها به بازداشت موسوی و سپس سعید امامی ختم می‌شود. همین گفته‌ها در پرونده قتل‌ها در اعترافات مهرداد عالیخانی، صادق مهدوی نفر سوم پرونده و رییس اداره چپ نو وزارت اطلاعات با نام بردن از مسعود صالح تکرار می‌شود. (7)
* * *
طه طاهری که با نام‌های مستعار مسعود صدر الاسلام و مسعود صالح در سال‌های گذشته نقش ویژه‌ای در سازماندهی لباس شخصی‌ها و پیاده کردن نقشه حذف مخالفین بر عهده داشت، در فجایع صورت گرفته بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم، به ویژه در رابطه با جنایات بازداشتگاه کهریزک، حضوری پر رنگ داشت. اکنون خبرگزاری‌ها در حالی از بازداشت و برخورد با برخی از مامورین خاطی کهریزک خبر می‌دهند که این برخوردها محدود عده‌ای عوامل زیردست می‌شود و ارشد آنها سرهنگ فلاح است.
بدین ترتیب برخوردها مشمول عده‌ای از زیردستان می‌شود که اگر هم در شکنجه‌ها دست داشته‌اند، در اجرای دستورات فرماندهان رده بالا بوده است. اما با آنکه رهبر نظام مدعی است نظام از جنایت‌های صورت گرفته گذشت نخواهد کرد، مسعود صدرالاسلام، حسین فدایی، احمدرضا رادان و دیگر سرداران مؤثر در شکنجه‌گاه کهریزک همچنان آزادانه به قانون‌شکنی‌های خود ادامه می‌دهند و کسی هم جلودار آنان نیست.

پیوست‌ها:
1. گوشه‌ای از خاطرات دریا هنرمند:
"بند دویست و نه دارای ده راهرو بود. در هر یک از این راهروها هشت سلول انفرادی به طول حدود دو و نیم متر و عرض یک و نیم متر وجودداشت در هر سلول انفرادی یک روشویی( دستشویی) استیل کوچک و یک توالت فرنگی استیل وجود داشت. سیستم گرمایشی سلولها شوفاز بود که در محفظه ای مخصوص درون دیوارهای سیمانی سلولها جاسازی شده و روکشی از توری فلزی دسترسی مستقیم به آن را ناممکن میساخت. دریچه ای شیشه ای هم امکان ورود هوا ونور را از سقف سلول به داخل ممکن میساخت. در هر سلول بسته به نوع فعالیت و وضعیت پرونده افراد استقرار و اسکان آنان ترتیب داده میشد. در برخی بندها سلولها مطلقا انفرادی بود و در برخی دیگر از دو نفر تا گاهی موارد حتی هشت الا ده نفر هم اسکان داده میشدند بند ده دویست و نه اختصاص به توابین رده بالای گروه ها داشت که در سلولها باز بود و به شکل یک بند عمومی اداره میشد افرادی نظیر هادی جمالی- علی قناعت پیشه - بهروز اکبری ( احتمالا) - مینو توحید - محمد مقدم معروف به محمد پیشه) در این بند اسکان داشتند. سر بازجوی اصلی دویست و نه فردی لاغر اندام به نامهای مستعار صالح - مسعود- مسعود صالح و... بود شدت وحشیگری و خباثت وی نزد زندانیانی که کار بازجویی آنها توسط وی انجام شده بود زبانزد بود شیوه رفتار در دویست و نه برای زندانیان مقاوم چنان بود که تمام زندانیان وقتی با زندانی رسته از بند مزبور مواجه میشدند ناخودآگاه از اینکه گذارشان به دویست و نه نیفتاده است شادمانی میکردند.دیگر بازجویان بند دویست و نه که البته اسامی همه مستعار بود عبارت بود از امیر- میثم - یاسر-محمدرئوفی(رئوف- محمد) و چند تنی دیگر.شیوه رفتار در دویست و نه چنان بود که اگر فرد شناخته شده و با شناسایی بازداشت شده بود ابتدافرد معِرف با فرد بازداشت شده مواجهه داده میشد تا وی را ترغیب به ارائه وبیان اطلاعاتش کند ولی اگر فرد ناشناس بود یا تمایلی به معرفی خود و بیان اطلاعاتش نداشت شکنجه به سرعت در مورد وی اعمال میشد. شکنجه رایج و متداول نیز کابل در انواع سایزها بود. قپانی- آویزان کردن از سقف بادستها و پاهای بسته - توپ فوتبال و انفرادیهای طویل المدت از جمله شکنجه های رایج و متداول در دویست و نه بود تشنگی دادن ! ( شخصا نمونه اش را می شناسم) نیز (اگرچه معدود ) برای آزار زندانیان ویژه ،اعمال شده استِ البته شلا ق به دستان می گفتند آنچه شما کفار و منافقین شکنجه می نامید ، تعزیر شرعی ست و مااز حاکم شرع مجوز شرعی اخذ میکنیم گاهی هم با " تسویل " و توجیه و مینیاتوریزه کردن جنایات خویش ، به جلد " سلمان فارسی میرفتند و خود را هم بازی میدادند و ادا در می آوردند ! مثلا مینو توحید را خود مسعود صالح وقتی ازسقف با دستانی بسته به شکل پنکه سقفی آویزان کرده بوده و با ضربات کابل به وی میزده ناگهان لحظه ای دست از زدن میکشد و خطاب به مینو توحید فریاد میزند :تو حامله که نیستی؟ مینو توحید در همان حال درد و زجر میگوید نمیدانم ولی فکر کنم باشم . که بناگاه مسعود صالح بر سر خود میزند و میگوید من اجازه این کار را نداشتم و اگر جنین تو سقط شده باشد من قتل نفس مرتکب شده ام و مستوجب مجازات هستم و سپس با حالتی گریان مینو توحید را از سقف پایین آورده و از اتاق شکنجه خارج میشود مینو توحید که بعدا سراز بند ده درمی‌آورد ، گفته بود علت اصلی فروریختن و تواب شدنم همین حادثه در اتاق شکنجه بود که مرا تکان داد"
2. محمدرضا نقدی که از سوی جمعی از نمایندگان مجلس پنجم به مجلس دعوت شده بود، در جلسه‌ای با نمایندگان نقش خود را این‌گونه تعریف می‌کند:
روزی آقای رازینی ریاست محترم دادگستری تهران مرا به دفترش دعوت کرد وقتی که رفتم ایشان توضیح دادند که پرونده ای هست که مربوط می شود به فساد مالی در شهرداری تهران و ابعاد مالی آن بسیار گسترده است ما هم به دلایلی صلاح نمی دانیم که پرونده را به دست دیگر ضابطین ، همچون وزارت اطلاعات و اداره آگاهی بدهیم و می خواهیم این را به شما بسپاریم چرا که هم « بازداشتگاهی مطمئن» دارید و هم پرسنلتان «امین» هستند. آن روز من به آقای رازینی گفتم: ما آماده هستیم! ولی اگر به میدان بیاییم تا آخر هستیم مبادا شما در وسط کار بر اثر فشارهای سیاسی کنار بکشید، که آقای رازینی هم گفتند : نه اراده ما هم بر این است که این قضیه جدی بگیریم و حتی مقام معظم رهبری هم فرموده‌اند که با این مفسده جدی برخورد شود. (برگرفته از متن پیاده شده نوار جلسه پرسش و پاسخ محمدرضا نقدی و نمایندگان مجلس)
بعد از این توافق بود که فرمان آتش صادر شد و محمدرضا نقدی با یاری سرتیپ پاسدار «مسعود صدرالاسلام» فرمانده وقت اطلاعات ناجا، کار بازداشت، احضار و بازجویی بیش از 164 شهردار، مدیر، کارمند ارشد و میانی شهرداری تهران را طی 95 روز به انجام رساندند. کار بازرسی از ساختمان‌های شهرداری و منازل بازداشت‌شدگان توسط معاونت اطلاعات نیروی انتظامی و کار بازجویی و بازداشت متهمان توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی صورت گرفت. بازجویی‌ها عمدتا در بازداشتگاه‌های وصال و خاتم و یا مجتمع قضایی امام خمینی انجام می‌گرفت.
3. اما در بازداشتگاه‌هایی که علی رازینی آنها را «مطمئن» خوانده بود، ماموران «امین» بر سر متهمان چه می‌آوردند؟ « میم - ت» یکی از شهرداران بازنشسته شده، پس از آزادی، در لایحه شکوائیه خویش علیه محمدرضا نقدی و مسعود صدرالاسلام، شرایط رفتار این ماموران امین را در آن بازداشتگاه مطمئن این‌چنین شرح می‌دهد:
بازداشتگاه ما وصال نام داشت و من در سلول 130 انفرادی بودم. محل سلول من چهار طبقه زیر زمین بود از بلندگوی بازداشتگاه که در تمام سلولها صدای آن پخش می شد مدام یا صدای ضجه و گریه و روضه خوانی پخش می شد یا قرآن. وضع غذای بازداشتگاه هم بسیار نامطلوب بود و در مدت 65 روزی که من در انفرادی بودم همواره غذا یا تکه نانی خشک و چند خرما بود یا سوپی که بیشتر به آب گرم و گوجه و چند لوبیا شباهت داشت. و شکنجه اصل ثابت تمامی بازجویی هایم بود، بازجوی من که خود را ایمان معرفی می کرد با کابل بر پشتم میزد و با هر ضربه یا زهرا و یا حسین میگفت. آقای نقدی در تمام جلسات شکنجه خود شخصا حضورداشت و همواره زیر ضربات کابل از من می خواست تا اعتراف کنم و کتبا بنویسم که با خانم « ز- م » منشی محل کارم روابط نامشروع داشته ام ... (قسمتی از لایح شکوائیه « م-ت » که رونوشتی از آن برای مطبوعات نیز ارسال شده بود.)
4. بازداشت مصلحتی، بخشی از افشاگری‌های امیر فرشاد ابراهیمی:
شب روز زدن آقای عبدالله نوری، الله كرم به من زنگ زد و گفت آقای مهاجرانی تو را شناسایی كرده و گفته اونی كه از عزت الله سحابی شكایت كرده بود هم در جمع محاصره كنندگان بود و آقای مهاجرانی وقتی دید عبدالله نوری را كتك می زنند از آن طرف خیابان فرار كرد. چون ما دو یا سه بار هم دفتر آقای مهاجرانی رفته بودیم و ایشان من را شناسایی كرده بودند كه یكی از افرادی كه عضو شوراست و از سحابی هم شكایت كرده بود. خلاصه به من گفتند كه تو شناسایی شده ای و با نیروی انتظامی هماهنگ شده و قرار است تو را بازداشت كنند. نگران نباش شنبه یا یكشنبه كه جمعه اش آن اتفاق افتاد (١٣ شهریور) بود كه من داخل دانشگاه تهران آمده بودم. انتخاب واحد یا كتاب بخرم (یادم نیست) كه یكی از بچه های اطلاعات نیروی انتظامی كه با خود ما هم كار می كرد بنام سرهنگ امیر سیف آمد و با خنده گفت: آمده ایم جلبت كنیم. سوار ماشین شدیم. به ناحیه انتظامی تهران بزرگ رفتیم. گفت: همه چیز تمام شده است. ما فهمیده ایم كه این قضیه مردمی بوده و به شما هیچ ربطی نداشته. ما را دو روز بردند در نیروی انتظامی خیابان میرعماد ( اداره اماكن) نگهداری كردند و شبش ما را به دادگاه شعبه ٦ مجتمع قضایی امام خمینی فرستادند. قاضی از ما پرسید كه شما بودید؟ گفتم: نه آقا، ما اصلا آن روز نماز جمعه نبودیم. ایشان هم بلاقید ما را آزاد كرد. وقتی آزاد شدم در همان شعبه روزنامه ای خریدم و فهمیدم كه رئیس جمهور یك كمیته ویژه برای پیگیری این قضیه تشكیل داده است. زنگ زدم به آقای الله كرم و گفتم كه دادگاه بهر جهت ما را بلاقید آزاد كرده و فهمیده اند كه ما جرمی نداریم، كه الله كرم گفت: اگر میشه برگردید همان نیروی انتظامی، چون وزارت اطلاعات هم دنبال توست. گفتم: چرا؟ گفت: چون خاتمی بهر حال به وزارت دستور داده. برگشتم دفتر آقای صدرالاسلام. گفتم: اگه میشه ما را بازداشت كنید چون امن ترین جا برای من فعلا اینجاست. ایشان گفت: شما بروید، هر چه آقای الله كرم بگوید من همان را گوش می كنم. ما را سوار یكی از همین پاترول ها كردند. من بودم، فرج و متهم دیگری به اسم سهیل كریمی. شبانه به خانه آقای الله كرم آمدیم. قضیه را برای ایشان گفتیم و پرسیدیم كه برویم یا بمانیم؟ گفت: خب، ریسك می كنیم. بیایید، ولش كنید دیگر نمی گیرندتان. برگشتیم دفتر آقای صدرالاسلام (رئیس حفاظت كل ناجا) و گفتیم كه آقای الله كرم اینجوری گفتند، اگر اجازه بدهید ما برویم. ایشان هم یك شامی به ما دادند و آمدیم و یكشنبه اش بنده توسط وزارت اطلاعات بازداشت شدم.
5. فساد، بخشی از افشاگری‌های ابراهیمی، عضو سابق انصار:
"یك شب محمد بابائیان و مهدی صفری تبار با یك هوندا آكورد ساعت ١٢ شب آمدند دنبال من. اینها آمدند دنبال من و گفتند می خواهیم برویم بگردیم. گفتم: باشد. به خانه گفتم كه شب دیر می آیم و رفتیم. رفتیم دربند دیدم اسلحه ها و كلت هایشان هنوز دستشان است. گفتم مگر قرار نبود اینها را تحویل دهید؟ گفتند: حالا ندادیم دیگر. گفتم: ماشین مال كیه؟ گفت: مال خودم. توی راه برگشتن حول و حوش ساعت ١ یا ٣٠/١ یك موتور هوندا ١٢٥ از كنار ما رد شد. پیچیدند جلوی موتور و به من گفتند: برو ببین كارت موتور همراهش است یا نه؟ خوب ما هم كارت بسیج داشتیم و هم حكم ایست و بازرسی. گفتم: خوب، الكی بریم بگردیمش دیگه. گفت: كارت موتور ندارم. موتور را تازه خریده ام و بازاری هستم. زیپ پیراهنش را باز كرد دیدم دسته های هزارتومانی داخل پیراهنش است. گفت: قرارداد چك دارم و رفته بودم این پول ها را از یكی بگیرم. محمد بابائیان گفت: بچسب بهش. منهم ذهنم به همه چیز می رفت غیر از چیزی كه توی ذهن محمد بود. رفتم او را گشتم و دیدم كه فقط پول همراهش است. گفتم كه دفعه بعد كارت موتور همراهت باشد و رفتم سوار ماشین شدم. محمد بهم گفت: خاك تو سرت. می زدی پس كله اش. اسلحه و ماشین كه داشتیم. چراغ گردون هم داخل ماشین بود. پول هایش را می گرفتیم می انداختیمش توی جوی و خودمون هم درمی رفتیم. من كه دیدم خیلی راحت از دزدی حرف می زنند، گفتم: خوب، شما اگر از اول به من می گفتید دوزاری ام می افتاد و اینكار را انجام می دادم. گفت: كار اینجوری باشه. پاش هستی؟ گفتم: آره هستم. گفت: فردا می خواهیم برویم سرقت توی یك خونه ای، تو هم می آیی؟ گفتم كه آره خوب. و برای فردا قرار گذاشتیم. بعد فهمیدم كه آن ماشینی هم كه آورده بودند از یك آقایی گرفته بودند. به این ترتیب كه داشتند توی خیابان راه می رفتند، این آقا هم با هوندا آكورد داشته از خیابون رد می شده است كه پیچیدند جلویش و گفتند: بزن بغل. آن آقا را گرفتند و كرده اند توی دستشویی مسجد و ماشینش را برداشته اند توی خیابان راه افتاده اند. آخر شب هم مقداری حشیش توی داشپورت ماشین یارو می گذارند و صورت جلسه می كنند و تحویل نیروی انتظامی داده اند كه ما در حین گشت به این مورد مشكوك برخوردیم و ایشان مواد مخدر همراهش بوده و بازداشت است. یارو را هم تحویل نیروی انتظامی داده بودند ولی در اصل ماشین را گرفته بودند كه بروند بگردند. ما هم به خیال خام خودمان فردایش زنگ زدیم به آقای مستوفی كه بعضی از بچه های شورا كه در تیم بنده كار می كنند ظاهرا سارق مسلح هستند كه گفت: بیا دفتر من ببینم قضیه چیه؟ منهم رفتم اطلاعات نیروی انتظامی توی ونك و گفتم كه قضیه این است و اینها ظاهرا دارند دزدی می كنند. اسلحه هایی هم كه شما برای قضیه كوی به آنها داده بودید هنوز تحویل نداده اند و با آنها می روند سرقت مسلحانه. امشب هم قرار است خانه ما بیایند و با بنده وعده كرده اند. گفت: ساعت چند می آیند؟ گفتم: ساعت ٧. گفت: ما می گیریمشان و اینها دزد هستند و پدرشان را در می آوریم. در آن موقع در یك مجتمع سازمانی زندگی می كردیم كه نگهبان هم داشت. گفت: ما هم در دژبانی خونتون می ایستیم، شما كه آمدید بیرون تو می فهمی كه ما تعقیبتان می كنیم و اینها را می گیریم. خلاصه ساعت ٧ آمدند و سوار شدیم و به خیابان بنی هاشم به خانه ای كه قرار بود سرقت انجام شود رفتیم. محمد بابائیان زنگ را زد. خانمی گفت: بله؟ كه یكدفعه بابائیان به طرف من آمد و گفت: بد آوردیم. قرار بود خانه خالی باشد ولی صاحبخانه الان در خانه است. من باز با علم به اینكه می دانستم نیروی انتظامی دنبال ماست ترسیده بودم. گفتم: باشد. سوار شدیم كه برویم دخل تاكسی ها را بزنیم، یكی از ماشین های نیروی انتظامی كه دنبال ما بود، تاكسی هوندا بود. من گفتم كه همین را بزنیم؟ گفت: باشه. پردیدند جلوی تاكسی و اسلحه را جلوی شقیقه راننده گرفتند و گفتند كه ما از نیروی انتظامی هستیم و هر چی پول داری به ما بده. یكهو یارو ترسید كه بكشندش. ما اسلحه داشتیم. یارو هم گفت كه من هم نیروی انتظامی هستم. درگیری شروع شد. چیزی در حدود ٥ دقیقه یا كمتر و بیشتر اینها در خیابان بنی هاشم با هم درگیری مسلحانه داشتند. از آنطرف تیراندازی می كردند و اینطرف هم همینطور. محمد بابائیان در آن درگیری بازداشت شد. سه نفر دیگر در رفتند. یك نفرشان هم من بودم. خلاصه همه آنها را گرفتن و افسر نیروی انتظامی هم خیلی اظهار خوشحالی كرد كه من با آنها همكاری كرده ام. با یك پاترول من را به خانه رساند و گفت كه این قضیه بین تو و ما می ماند و به كسی نگو كه تو هم به ما گفته ای. دوست هایت فكر می كنند كه تو هم قاطی سارق مسلح ها بوده ای و فكر می كنند تو هم بازداشت شده ای. فعلا دو یا سه روزی هم از خانه بیرون نیا. نیروی انتظامی هم شب آنها را كتك می زند و می بیند كه اینها جزو انصار حزب الله هستند و اسلحه ها مال خودشان است و یكی از اعضای این باند سرقت مسلحانه كسی است به نام مهدی صفری تبار كه پدرش امام جمعه موقت اسلام شهر است، نماینده ولی فقیه در ستاد مشترك سپاه است و جزو حزب الله اسلام شهر هم هست. قبلا حول و حوش عاشورای سال گذشته هم اینها یك فقره سرقت مسلحانه می خواستند داشته باشند كه با یك تویوتای لنكروز كه البته این تویوتا در فیلم كارناوال شادی روز عاشورا كه ما راه انداخته بودیم بین تویوتاها بود. بهر حال به محض اینكه خط و ربط اینها مشخص می شود آزادشان می كنند چون اگر می خواستند آنها را بعنوان یك باند سرقت مسلحانه معرفی كنند، مهدی هم بینشان بود و همه هم عضو شورای مركزی انصار حزب الله بودند. بهر حال آقای مستوفی به من زنگ زد و گفت كه به مجتمع برویم. رفتم مجتمع پیش آقای كلانتر و آقای صدرالاسلام تلفنی به من گفت كه اسلحه هایشان كه اسباب بازی بود. فكر كردم شوخی می كند. گفتم تیراندازی كردند. حتی تیر اسلحه كلت محمد بابائیان به در یكی از ماشین های نیروی انتظامی خورد و سوراخ شد كه مستوفی دست من را كشید و برد بیرون و گفت: وقتی تیمسار می گوید اسباب بازی بوده قبول كن دیگه، به تو چه مربوطه؟ كه من فهمیدم قضیه از چه قرار است و گفتم كه خوب اسباب بازی بوده و ما آمدیم بیرون و جالب اینجاست كه آنها هم آزاد شدند و به همشون هم گفته بودند بروند ولی بفهمید كه با چه كسی دارید كار می كنید، ابراهیمی شما را لو داده، منهم كه فكر می كردم كار خوبی انجام داده ام خودم را آماده كرده بودم برای جلسه شورای هفتگی كه این قضیه را آنجا بگویم.
6. روایت جلسه‌های بازجویی در شهادت‌نامه امیر فرشاد ابراهیمی:
من را به همان اتاق بازجویی همیشگی بردند. به من دست بند زدند اما كیسه را از سرم باز كردند. از زیر نوار چش مبند توانستم چهره سردار مسعود صدرالاسلام را روی دیواره استیل پارچ ببینم كه پشت سرم نشسته بود. نجفی روبروی من بود و گفت كه مقاومت نكنم. سردار صدرالاسلام بدون اینكه هیچ حرفی بزند بعد از نیم ساعت بازجویی نجفی رفت. او كه رفت، نجفی هم به دنبالش رفت. بعد از دقایقی دوباره نجفی آمد و دستور داد تا چشمبند من را بردارند. با دیدن نجفی حالم دگرگون شد. نجفی حدیث می آورد، از امام جعفرصادق نقل قول كرد. تاب نیاوردم. آخر نجفی از آشناهای من بود، چگونه می توانست من را این چنین بیرحمانه به دست شكنجه گران بسپارد؟ سیستم عقیدتی من داغون شده بود، سر من درد می كرد، سیستم عصبی ام كار نمی كرد. گریه ام گرفت. با تضرع گفتم كه اجازه بدهند تا به همان سلول قبرگونه خودم بروم. اجازه دادند. رفتم در همان كمد تنگ و تاریك خودم با درد فیزیكی و ذهنی نالیدم. قبل از آن هر كسی میگفت در جمهوری اسلامی شكنجه هست، با سماجت رد میكردم. چون باور من بر آن بود كه بنیاد جمهوری اسلامی بر اسلام بنا شده است و اسلام شكنجه را ممنوع كرده است. چگونه گردانندگان جمهوری اسلامی زندانیان راشكنجه میدهند؟ در این زمان آنچه برایم رنج آور بود درد شكنجه جسمی نبود بلكه درهم ریختن تابوهای ذهن ی من بود كه برای آن تا كشورهای دور رفته و آماده جانفشانی شده بودم. تا 4 و 5 روز دیگر به سراغم نیامدند ... بعد از 4 و 5 روزی من را برای ادامه تحقیقات بردند. بازجوی یها كماكان در همان اتاقی كه در همان ساختمان بود و (یك طرفش شیشه آینه ای بود) انجام میشد. خواسته بازجوها این بار روشن بود. میخواستند جلوی دوربین تلویزون رفته و اعتراف كنم كه از تعدادی از سران جبهه دوم خرداد دستور میگرفتم و اقرار كنم حوادث كوی دانشگاه توطئه ای بوده ساخته دست افرادی همچون حجاریان. من در عمرم حجاریان را ندیده بودم. به بازجویم گفتم كه خود او میداند كه من با حجاریان هیچ آشنایی ندارم، اما او اصرار داشت كه به چنین اتهامی اعتراف كنم و میگفت كه حجاریان خودش به این جرم اعتراف كرده است. تهدید میكردند، میخواستند مرعوب بشوم. بحثهای ما طولانی شد و من به خواسته آنها تن ندادم. این حادثه در ماه دوم بود. صبح زود یكی از روزهای ماه دوم، در كمد دیواری باز شد و فردی من را صدا كرد كه بیرون آیم. من را در ماشین آمبولانس گذاشتند و منتقل كردند به ستاد اطلاعات كل نیروی انتظامی یعنی همان جایی كه در آن زمان صدرالاسلام رئیس آن بود. لباسهایم بو می داد و دستبند به دست داشتم. داخل ساختمان اطلاعات نیروی انتظامی شدم. دو روحانی و سردار صدرالاسلام فرمانده اطلاعات، سرتیپ نجفی و یك سری افراد دیگر كه عضو اطلاعات نیروی انتظامی و سپاه بودند آنجا حضور داشتند. شروع كردند به همان صحبتهای معمول مبنی بر اینكه من با سازمانهای اطلاعاتی بیگانه در ارتباط بودم. من گفتم كه من تماسی نداشتم. تهدید و ارعاب شروع شد. میگفتند كه باید در این مدت سر عقل آمده باشم و آنها را مجبور نكنم تا قصه دو ماه گذشته را باز هم تكرار كنند. وعده میدادند درصورت همكاری كمكم كنند. آن جلسه یك ساعت طول كشید. وقتی از جلسه خارج شدم، سرتیپی از سپاه با من داخل صحبت شد و اصرار میكرد كه به داشتن رابطه با سرویسهای خارجی اعتراف كنم. میگفتند برای چندین دانشجو حكم اعدام صادرشده است. میگفتند 4 نفر قبلاً اعدام شده اند، من نباید كاری كنم كه این شماره به پنج برسد. واقعا سر در نمی آوردم. بحث ما شاید دو ساعت طول كشید، وقتی دیدند این گفتگوها نتیجه نمی دهد من را سوار ماشین كردند.
7. نقش مسعود صدر الاسلام (مسعود صالح) در قتل‌های زنجیره‌ای:
پرونده مصطفی کاظمی (موسوی) در خصوص پروژه حذف گلشیری
صادق گفت: در شهرستانها بیاییم عملیات کنیم و در شیراز و گیلان دو نفر از کانونی هایی که جزء پانزده نفر هستند وجود دارند که من گفتم شیراز که عملیات بشود روی من حساسیت پیدا می شود(مصطفی کاظمی مشهور به موسوی شیرازی قبلاً در پست"مسئول اداره ی کل اطلاعات فارس"بوده که پس از درگیری های زیاد و احتمالاًشرکت در قتل های فراوان بهائیان،اهل سنت و غیره ...و به قولی درگیری با امام جمعه شیراز،به تهران منتقل می شود) و پذیرفتم و بعد هم با مسعود صدر الاسلام صحبت کردم گفتم از این عملیات ها چه خبر که گفت خبر ندارم ولی من پیگیری هایی را که اداره آگاهی می کند و به آقای لطفیان (فرمانده نیروی انتظامی) می گویند و گزارش می کنند آقای لطفیان نیز به من می گوید و من می آیم و به آقای درّی سرنخ هایی را که وجود دارد و ردهایی که به دست آورده اند را گزارش می کنم و از دور هم با سعید اسلامی به طور ایما و اشاره می گویم و گفتم اگر شما در این عملیات ها نیستید من هم هستم، گفت الحمدالله خیالم راحت شد و بیا محمد عطریان فر (از مسئولین روزنامه همشهری) را بزنیم و این یک سری مقالات را به جامعه جهت درج می داده وما وقتی وسایل روزنامه جامعه را آوردیم دست خط عطریان فر بود که نوشته این مقاله را شما در روزنامه جامعه بزنید که من به آقای صدر الاسلام (سرپرست اداره اطلاعات نیروی انتظامی) گفتم آقای درّی حکم کانون نویسندگان را داده است و ایشان گفتند از منزل فروهر یک آمپول به دست آمده حواستان باشد یک خشاب نیز به جا مانده بود که گفتم مربوط به بچه های ما نیست و مسعود گفت بده من این بچه ها را از کشور خارج کنم گفتم آنها مشکلی ندارند و گفتم حاضری کارکنی گفت هر کاری باشد انجام می دهم گفتم میخواهم چند گل (دسته گل) بفرستیم و از جمله جهت گلشیری، گفت نیروی انتظامی (اداره آگاهی)(بیرون خانه گلشیری) مستقر است، گفتم مسئله ای نیست، این خانم با چادر و عینک برود و دسته گل را صبح سفارش بدهد و بگوید عصر مثلاً ساعت 5 به این آدرس بیاورید و گلفروشی وقتی گل را به درب منزل گلشیری ببرد او را دستگیر می کنند و بازجویی هم بکنند چیزی بدست نمی آورند و چند نفر دیگر که گلفروش هستند و گل به آدرسهای دیگر می برند آنها نیز اگر دستگیر شوند نتیجه ای نمی گیرند که آقای مسعود صدرالاسلام گفت هر کاری باشد انجام می دهیم عملیات و هرکاری و نیرو و امکانات من دارم و فقط شماره، آدرس ومشخصات بدهید گفتم در شهرستانها گفت مشکلی نداریم، بر اساس صحبت صادق که گفته بود در شیراز و گیلان گفتم شیراز و گیلان که آقای مسعود صدر الاسلام گفت مسئله ای نیست و فقط آدرس و.... بدهید که بعد هم آمدو با آقای صادق صحبت کردم گفت: این مسعود نرود به کسی بگوید مطمئن از او هستی (گفتم) مسعود انگیزه این کارها را دارد و مشکلی ندارد و آدرس شیراز و گیلان با مشخصات بده که آدرس را داد ولی من آن رابه مسعود ندادم که شامل آدرس و عکس نفرات بود و بعد شب مسعود تماس گرفت و چون من دنبال خرید منزل بودم گفت این طبقه ای که همسایه ما است می خواهد خانه اش را بفروشد و نقشه اش هم مثل نقشه منزل ما است و شما می خواهی بیا ببین که به منزلشان رفتم و بعد مشخصات گذرنامه ای گلشیری را داد که کپی از گذرنامه اش گرفته بودند که آنرا هم آوردم به محل کارم
پرونده صادق مهدوی در خصوص پروژه حذف گلشیری
آقای موسوی 25/9 مسعود صالح را در وزارت ملاقات می کند که می پرسد: مسعود این قتل ها کار توست ؟ او می گوید: نه. موسوی می گوید: من هستم. مسعود می گوید: من دنبال سر نخ بودم تا همکاری کنم. قول و قرار با موسوی می گذارد. و مسعود در این تاریخ نتایج اقدامات به عمل آمده توسط نهاد ریاست جمهوری و نیروی انتظامی پیرامون این قتل ها را به موسوی منعکس می کند. مسعود می پذیرد قتل نویسندگان را در استان ها را انجام دهد. نیروی لازم را خودش فراهم می کند. در ضمن می گوید اگر طی کار برای تیم ها گذرنامه لازم بود خودش می تواند به هر تعدادی لازم باشد صادر کند. (دایره صدور گذرنامه نیروی انتظامی زیر مجموعه معاونت اطلاعات است) موسوی باید بعد از این تاریخ هم دیداری با مسعود داشته زیرا آدرس گلشیری و تلفن اورا روی کاغذ نوشته و به موسوی داده بود. موسوی تا چند روز قبل از دستگیری آنرا نزد خود داشت. موسوی ساعت 21 روز 25/9 مرا در خیابان بهشتی جنب (مهناز) دید. جریان ملاقات با مسعود صالح را بیان کرد از من خواست اطلاعات درباره سوژه های شهرستان تهیه و به وی بدهم موسوی بعد از قتل مختاری باز و گسترده عمل می کرد و به تعدادی برای مشارکت پیشنهاد همکاری کرد از جمله مصطفی تهرانی (مسئول امنیت استان خراسان) احمد عبادی - مهدی ریاحی حمید جلالی - اخوان - محسنی - سید موسی ...بعد از اینکه موسوی مساله طرح موضوع با مسعود را بیان داشت گفتم، نمی شناسم محمد صداقت (مدیر کل چپ) نظرمثبتی روی او حسین مهدوی (هر دو از پرسنل اداره التقاط) نداشته. او گفت دست او در رابطه با طرح الغدیر زیر ساطور من است. موسوی گفت او ماموریت است و از روز شنبه 28/9 آماده اقدام پیرامون آدرس ها خواهد بود اظهار داشت مهدی ریاحی نیز آماده همکاری است. تخصص اش زدن کارد است. بعد از قتل پوینده در چند نوبت از من آدرس نویسندگان جمع مشورتی را می خواست . می گفت این آدرس ها را بده تا من خانم یکی از بچه ها را به چند گلفروشی بفرستم تعدادی گلدان تهیه و به آدرسها بفرستند. برای کار روانی روز پنج شنبه 26/9 قرار شد من و موسوی همدیگر را در اتوبان جهان کودک ملاقات کنیم تا عکس و آدرس سوژه های استان را به وی بدهم تا به مسعود صالح بدهد.